در ایران پیر شدیم
سعید آقایی
روزنامه نگار
در سرزمینی که عمر رسانهها آنقدر کوتاه است که گاه حتی به یک سال هم نمیرسد، خانه به دوشی شغل اصلی اهالی رسانه محسوب میشود و امنیت شغلی از آب بینی بز نیز کم اعتبارتر است، حضور یکدههای در یک رسانه بسان یک شوخی بزرگ و باور نکردنی میماند. شوخی عجیبی که حالا من مرتکب آن شدهام! برای من که در طول دو دهه و نیم عمر رسانهای بیش از 28 رسانه رنگارنگ را تجربه کردهام و عمر حضورم در برخی از رسانهها به یک ماه هم نرسیده، این تداوم و ثبات در ایران ورزشی اعجاببرانگیز است. آنچه سبب شده که ایران ورزشی حکم خانه را برای من پیدا کند. نه از آن خانههایی که با خردههای چوب نعنا! ساخته شده بلکه برج و بارویی بلند و مستحکم که بزرگترین زلزلهها هم نمیتواند آن را تخریب کند. در طول این یک دهه زلزله کم نیامده اما آنچه بر جای مانده ایران بوده. خانهای که اعضای آن حکم خانواده را برای من پیدا کردهاند. آنها که عمر رفاقتمان با یکدیگر گاه به دو دهه میرسد. رفقایی که همچون طفل گریزپا کار رسانهای را در تحریریههای رنگارنگ در کنار هم آغاز کردیم، قد کشیدیم، بزرگ شدیم، منزل به منزل جلو آمدیم و حالا در میانسالی در تحریریه ایران ورزشی کنار هم روزها را دوره میکنیم. ایران ورزشی به رغم همه فراز و نشیبها و با همه مشکلات ریز و درشتش برای من یک میعادگاه است. میعادگاهی که در آن اعضای خانوادهام را هر روز ملاقات میکنم. رسانهای به قدمت یک عمر و چند نسل. بله؛ ما در ایران پیر شدیم.