برشی از یک کتاب

ال‌دیگو – قسمت دهم


دیگو آرماندو مارادونا هنوز که هنوز است الگو و الهام‌بخش بسیاری از فوتبال‌دوستان دنیاست. کتاب‌ها و مستندهای زیادی هم درباره او ساخته شده و ما از 2 هفته پیش در این ستون بخش‌هایی از کتاب زندگینامه‌ خودنوشتش با نام «ال‌دیگو» را برای شما نقل می‌کنیم. در این قسمت از کتاب روی دکمه فوروارد می‌زنیم و می‌رویم به جام جهانی 1994 که تست دوپینگ مارادونا مثبت درآمد و علناً ناقوس مرگ فوتبالی او رقم خورد. مارادونا خودش آن روز عجیب را جالب تعریف می‌کند و این قسمت چهارم حرف‌های او درباره آن روز است: با تکرار حرف‌هایی که چند دقیقه قبل از مصاحبه به مارکوس زده بودم، شروع کردم.‌ اینکه می‌خواستم بدوم، تمرین کنم.‌ اینکه می‌خواستم پرواز کنم.‌ اینکه خیلی خوب برای جام‌جهانی آماده شده بودم. خیلی خوب! هیچ‌وقت آن‌طور نبودم.‌ اینکه آنها دقیقاً زمانی که دوباره می‌خواستم طلوع کنم، با سنگ بر سرم زدند. علاوه بر‌ این، یادم می‌آید گفتم وقتی مواد مصرف کرده بودم، پیش قاضی رفتم و به آن اعتراف کردم و جریمه‌اش را هم دادم. دو سال خیلی سخت هم داشتم که هر 3 یا 4 ماه، قاضی زنگ می‌زد تا نمونه خون یا ادرار بگیرد. گفتم‌ این را ولی درک نمی‌کنم. درک نمی‌کردم، چون هیچ بهانه‌ای دست‌شان نداده بودم. فکر می‌کردم عدالت منصف باشد، ولی در مورد من اشتباه کرده بودند. چندین و چند بار قسم خوردم که هیچ ماده نیروزایی مصرف نکرده‌ام. برای بازی یا بیشتر دویدن، مواد نزده بودم. به جان دخترانم قسم خوردم و هنوز هم قسم می‌خورم. اگر دست به مواد می‌زدم، چرا باید آن‌طور که گفتم تمرین می‌کردم؟ فقط می‌خواستم هواداران بدانند به خاطر مواد آن‌طور ندویده بودم و برای قلبم و پیراهن آرژانتین بود. همین! یادم می‌آید وقتی ‌این را گفتم، ‌اشکم سرازیر شد. خرد شدم. به کلودیا قول داده بودم ‌این کار را نکنم، ولی دیگر نتوانستم خودم را نگه دارم. در آن لحظات حتی به دنبال انتقام هم نبودم. پاهایم بریده و روحم نابود شده بود. فکر می‌کردم تاوان آن داستان ‌ایتالیا و آن پنالتی را با شکست مقابل آلمان داده باشم، ولی به نظر می‌رسید فیفا خون بیشتری از من می‌خواست. درد و رنجم برای‌شان کافی نبود. بیشتر و بیشتر می‌خواستند. فهمیدم مصاحبه‌ام همزمان با خواندن سرود ملی آرژانتین از سوی بازیکنان در ورزشگاه، پخش شده است. نمی‌دانم. تماشایش نکردم و هیچ‌وقت هم جرأت دیدنش را ندارم. هیچ‌وقت! فکر نمی‌کنم بتوانم تحملش کنم. آن موقع به اندازه کافی زجر کشیدم. حتی ‌امروز هم نمی‌دانم چطور از پس آن برآمدم.
 

 

جستجو
آرشیو تاریخی