عناوین این صفحه
جستجو بر اساس تاریخ
نظرسنجی
شماره : 6637 /
۱۳۹۹ دوشنبه ۱۰ آذر
|
خبر
فاجعه برای کلوپ لیورپول بدون 8 ستاره
تیم فوتبال لیورپول این روزها اصلاً اوضاع و احوال خوبی ندارد. هر هفته یک نفر جدید به فهرست بازیکنان مصدوم یورگن کلوپ اضافه میشود و این داغ دل او را به خاطر مخالفت همتایانش در سایر تیمها با 5 تعویضی شدن بازیهای لیگ برتر تازه میکند. تازهترین مورد مصدومیت جیمز میلنر هافبک انگلیسی قرمزپوشان مرسیساید در بازی خارج از خانه شنبهشب مقابل تیم برایتون بود که لیورپول در دقایق تلفشده آن پیروزی را با تساوی عوض کرد. به سبب برگزاری به شدت فشرده و بیوقفه بازیهای باشگاهی و ملی به دلیل وقفه 4 ماهه ناشی از شیوع کرونا در فصل گذشته، همه تیمها کم و بیش با مشکل مصدوم شدن بازیکنانشان دست و پنجه نرم میکنند و در این میان تیمهایی مانند لیورپول که اکثر بازیکنانشان ملیپوش هستند و باید در بازیهای ملی هم شرکت داشته باشند، بیشتر متضرر میشوند.
لیورپول از ابتدای فصل تا کنون که تنها 10 هفته از لیگ برتر انگلیس گذشته است، کلی از بازیکنانش را به دلیل مصدومیت از دست داده که بدترین آنها خانهنشینی حداقل شش ماهه فیرجیل فندایک به دلیل پاره شدن رباط صلیبیاش است. در حال حاضر این تیم 8 تن از ستارههای ترکیب اصلیاش را در اختیار ندارد که در میان آنها سه مدافع هستند که ارزش آنها 200 میلیون پوند است. در طول یک هفته گذشته هم دو هافبک این تیم (از جمله میلنر) از ناحیه همسترینگ آسیب دیدهاند و به این ترتیب مجموع ارزش تمام بازیکنانی که لیورپول در حال حاضر نمیتواند روی کمکشان حساب کند به 330 میلیون پوند افزایش پیدا کرد.
تا الان بیشترین ضربهای که لیورپول از بابت مصدومیتها خورده در خط دفاعی این تیم محسوس بوده است. ابتدا فندایک و بعد از او جو گومز در فهرست مصدومانی قرار گرفتند که باید ماهها خانهنشین باشند. هر دوی آنها از ناحیه زانو آسیب دیدهاند. دفاع راست تیم الکساندر آرنولد هم در خوشبینانهترین حالت، ماه آینده به ترکیب قرمزها برمیگردد. اکنون اما کلوپ باید نگران موج جدید مصدومیتها در خط میانی تیمش باشد. میلنر تنها یک هفته بعد از مصدومیت نبی کیتا که در پیروزی 3 بر صفر مقابل لسترسیتی از ناحیه همسترینگ مصدوم شد، به همین درد دچار شده است. قبل از این دو نفر هم الکس اوکسلید چمبرلین به خاطر آسیبدیدگی زانویش برای مدتی طولانی خانهنشین شده بود. این داستان در مورد تیاگو آلکانتارایی که تابستان امسال از بایرن مونیخ به لیورپولیها پیوست هم صدق میکند. این هافبک اسپانیایی از دربی مرسیساید در ماه اکتبر دیگر بازی نکرده است. مصدومیت عضلانی ژردان شکیری در اردوی تیم ملی سوئیس را هم که به این موارد اضافه کنید، متوجه وخیم بودن اوضاع در خط میانی لیورپول هم میشوید. وخامت اوضاع در آنفیلد زمانی بدتر جلوه میکند که بدانید این هشت بازیکن همگی جزو پردرآمدترین و باارزشترین بازیکنان تیم هم هستند و به این ترتیب باشگاه باید به بازیکنانی حقوق بدهد که نمیتواند از آنها استفاده کند. نبود این افراد بالطبع فشار موجود روی بازیکنان باقیمانده را افزایش میدهد و این یعنی احتمال اضافه شدن افراد جدید به فهرست مصدومان تیم کلوپ، در حالی که او همین حال تنها سه هافبک آماده دارد.
کشف بمب در زمین تمرین رم
یک خطر بزرگ که میتوانست به فاجعه تاریخی تبدیل شود از بیخ گوش رمیها گذشت. باشگاه رم اعلام کرد، در پروسه آمادهسازی زمین تمرینی جدید این تیم تعدادی بمب منفجر نشده که از زمان جنگ جهانی بهجا مانده بود، در محوطه اطراف زمین تمرینی کشف شده است. طبق گزارش رسانههای محلی در ایتالیا، تعداد بمبها 20 عدد بوده و این بمبها به صورت کاملاً اتفاقی پیدا شدهاند. تکنسین زیرسازی چمن ورزشگاه قصد آمادهسازی زمین چمن جدید مجموعه تمرینی جالوروسی داشت که متوجه وجود برخی اشیای فلزی غیرعادی میشود و کمی بعد متوجه میشود که این اشیا بمبهایی قدیمی مربوط به بیش از 70 سال پیش هستند. طبق گزارش نشریه مساجروی ایتالیا، این تکنسین که نامش فاش نشده به پلیس گفته است: «من در محل حاضر شده بودم تا سطح را برای ساختن یک زمین چمن جدید بررسی کنم. هرگز تصور نمیکردم که با برداشتن تنها چند سانتیمتر خاک از روی زمین به این بمبها برسم. وقتی کمی از روی خاک را برداشتم، دیدم چند تکه آهن نمایان شدند. من در حوزه ادوات جنگی متخصص نیستم اما حدس زدم که ممکن است آنها بمب باشند و به همین دلیل درخواست کمک کردیم. در آن لحظه خیلی ترسیده بودم.» بلافاصله پس از گزارش موضوع، نیرویهای تخصصی خنثیکننده مواد منفجره ارتش ایتالیا در محل حاضر شدند و باشگاه رم نیز با انتشار پیامی در صفحه توئیتر خود از آنها قدردانی کرد.
روایت جذاب کارگردان برنده اسکار و سازنده فیلم «دیگو مارادونا»:
دیگو و مارادونا، دو آدم متفاوت بودند
ستارههای زیادی را در طول این سالها دیدهام اما مارادونا متفاوت بود. در یکی از سؤالها، مچ پایش را گرفتم و گفتم: «این همان مچی است که آندونی گویکوچهآ شکست؟»
آصف کاپادیا
فوتبال بخش بزرگی از زندگی من را تشکیل میدهد. 14 سال داشتم که دیگو مارادونا دو گل به انگلیس زد؛ گل دست خدا و آن گل شگفتانگیز. با وجود گل اولی که زد، همیشه او را بهترین بازیکن دنیا میدانستم. من طرفدار افراد یاغی بودم.
همه دوست داشتند مارادونا باشند. او پدیدهای جهانی بود. پاپ میخواست با او ملاقات کند. فیدل کاسترو مینشست و ماجراهایی که دیگو تعریف میکرد را گوش میکرد.
در اواسط دهه 2000 و در دورانی که دانشجوی سینما بودم، کتابی عالی درباره زندگی دیگو خواندم. یادم است تصویری از او را دیدم که چاق شده بود. از خودم پرسیدم چطور او تا این حد بزرگ شده؟ و به این فکر کردم که او سوژهای عالی برای ساخت یک فیلم خواهد بود اما بعد فراموشش کردم. یک دهه بعد، امکان ساخت فیلم فراهم شد. در سال 2016، مستند «ایمی» که من ساخته بودم اسکار را برد. ما فیلمهای دیدهنشدهای از دوران اوج او را پیدا کرده بودیم. ما همچنین فهمیدیم که او طرفدار فیلم من درباره آیرتون سنا بوده.
در سالهای 2017 و 2018 که او در دبی مربی بود، توانستم فیلم را بسازم. او مارادونا بود و تهیهکنندگان اصرار داشتند که شخصاً او را ملاقات کنند. او مارادونا بود و ما به این فکر کردیم که این ممکن است تنها بخت ما برای مصاحبه با او باشد. پس من کل اکیپ فیلمبرداری را با خود به همراه بردم؛ من معمولاً در اولین ملاقات تنها صدا را ضبط میکنم. ما یک استودیو را برای مصاحبه، با هزینهای بالا اجاره کردیم اما از آن استفاده نکردیم. وقتی رسیدیم، تیم او گفتند: «او امروز شرایط خوبی ندارد. فردا بیایید.» فردا شد. «او امروز حالش خوب نیست. فردا بیایید.» مشکلش چه بود؟ آیا شب بدی را گذرانده بود؟ آیا به میهمانی مشغول بود؟ آیا مریض شده بود؟ ما چیزی سر درنیاوردیم.
ما هفت نفر تقریباً یک هفته در دبی منتظر ماندیم. اکیپ فیلمبرداری با ولخرجی بودجه ما را به هدر دادند و من هم ناامید شده بودم. آخر سر به دستیارش گفتم: «فقط پنج دقیقه بگذار با دیگو صحبت کنم تا به او هدیهای که برایش آوردهایم را بدهم، که پوستر فیلمی است که داریم دربارهاش میسازیم. من فردا به خانه برمیگردم و دیگر نمیتوانم صبر کنم. او گفت: نه نه نه، پسفردا حالش خوب میشود.»
وقتی سرانجام او را در خانهاش دیدم، دریافتم که کل روز را خوابیده و شب را بیدار مانده تا بازیهای لیگ آرژانتین را ببیند. او ساعت 5 عصر برای صرف صبحانه آمد، هدیه ما را گرفت، گفت که فیلم ما عالی خواهد شد، با ما دست داد، اجازه داد که با او عکس بگیریم و بعد به تختخواب برگشت.
مارادونا دوست داشت بقیه را منتظر نگه دارد. به نظرم او افراد را آزمایش میکرد: اگر واقعاً من را میخواهید، باید صبر کنید. من با خودم گفتم که درباره افرادی فیلم ساختهام که هرگز ملاقاتشان نکردهام. پس در طول هشت ماه، هیچ تماسی برقرار نشد. ما مصاحبههای زیادی در بوینسآیرس و ناپل انجام دادیم.
سرانجام، افراد او با ما تماس گرفتند و گفتند: «نمیخواهید با دیگو مصاحبه کنید؟» من گفتم فقط به شرط اینکه واقعاً بخواهد با ما حرف بزند. آنها گفتند: «نه، مصاحبه قطعاً انجام میشود.»
این بار با لینا، مسئول آرشیومان رفتم که مترجم هم بود. روز اول خبری از او نشد اما روز دوم ما را به خانهاش دعوت کرد، قهوه غلیظی به ما داد و شروع به صحبت کردیم. او خیلی سرحال نبود. به نظرم دارو مصرف کرده بود. وقتی با او مصاحبه میکردم، داشت بازی بوکا جونیورز را از تلویزیون تماشا میکرد.
تلاش کردم مسیر صحیح را پیدا کنم اما مرتباً سوژههای اشتباه را انتخاب میکردم. به خورخه سیترسپیلر اشاره کردم که دوست دوران کودکیاش و ایجنتی بود که اولین قرارداد را برایش فراهم کرد. چند هفته قبل، خورخه خودکشی کرده بود. از دیگو خواستم حرف زیبایی دربارهاش بزند و او گفت: «نمیخواهم درباره آن یارو صحبت کنم. او از من دزدی کرد.» رابطه او با اکثر افراد همین بود. نزدیکش میشدید، یک روز میگفت به او خیانت کردهاید و دیگر با شما حرف نمیزد. گفتم باشد، به سراغ فرد دیگری بروم. کلودیا، همسر سابقش چطور است؟ او گفت: «اسمش را نیاور.» اوضاع خوب پیش نمیرفت. پدر و مادرش چطور؟ او کمی آرام شد و درباره آنها حرف زد و اینکه زندگی چقدر سخت بوده. آنها هشت نفر بودند که در یک زاغه در ویا فیوریتو زندگی میکردند. خواهرانش چیزی نمیخوردند تا به او غذا برسد. او پسر اول بود و از همان روز نخست، خانوادهاش او را لوس بار آورده بودند.
مارادونای جوان بینظیر بود. بدن او عالی بود: کوچک، با رانهای عضلانی و مرکز ثقل پایین که باعث میشد خطا رویش سخت باشد. او میرقصید و بازیکنان را پشت سر میگذاشت. او باهوش بود؛ تحصیلکرده نبود اما هوش ذاتی داشت. او کاریزماتیک و بامزه بود. همه عاشقش بودند و او عاشق زندگی بود.
نکته مشترک او، سنا و ایمی این بود که همه در کودکی ستاره بودند. او در آرژانتین پیش از آنکه قراردادی امضا کند معروف شده بود. بین دو نیمه او را به زمین میآوردند تا روپایی بزند. او سپس به بارسلونا و ناپل رفت و انگلیس را چهار سال پس از جنگ فالکلند تحقیر کرد. او در سطح دیگری بود. زمانی که با او ملاقات کردم، متوجه شدم او با فردی که دارم دربارهاش فیلم میسازم بسیار متفاوت است. البته او همچنان بارقههایی از سرزندگی و طنز را داشت. من ستارههای زیادی را در طول این سالها دیدهام اما مارادونا متفاوت بود. من در سؤال بعدیام مچ پایش را گرفتم و گفتم: «این همان مچی است که آندونی گویکوچهآ شکست؟»
او دوست نداشت کسی به او دست بزند و من را که میکروفن در دست داشتم به عقب هل داد اما او حضور خاصی داشت و من با اینکه میدانستم این کار بسیار غیرحرفهای است، تصمیم گرفته بودم که مچ پایش را بگیرم. مارادونا در منحرف کردن سؤالها استاد بود. از او درباره کامورا (مافیای ناپل) یا ماجرای اینکه حاضر نشده بود پسرش را قبول کند سؤال میکردم و او ماجرایی درباره سپ بلاتر تعریف میکرد. وقتی کار به مصاحبه سوم رسید، میدانستم که نیاز به پاسخ از طرف او دارم. به او گفتم نمیخواهم درباره فساد بلاتر و فیفا حرف بزنیم و میپرسم که چرا پسرش را قبول نکرد. او به من نگاه کرد و گفت: «عجب رویی داری، فکر کردی کی هستی؟ هیچکس با من اینطور حرف نمیزند.»
او عصبانی بود. در چنین شرایطی کسی دوست نداشت که سر به سر دیگو بگذارد. او مدتی طولانی مکث کرد و گفت: «به همین دلیل به تو احترام میگذارم. اکثر افراد جسارتش را ندارند که این سؤالات را رودررو از من بپرسند. آنها پشت سرم حرف میزنند.»
نفسی عمیق کشیدم، سؤالم را دوباره پرسیدم و البته که او درباره موضوعی بیربط حرف زد. در نهایت جوابی از او گرفتم اما آن آخرین مصاحبهای شد که با او داشتم.
او سپس یک شغل در بلاروس گرفت و بعد به سینالوا در مکزیک رفت، جایی که کارتلهای مواد مخدر جولان میدادند. او در نهایت به آرژانتین برگشت و من برای نشان دادن فیلم به سراغش رفتم اما نتوانستم او را از نزدیک ببینم.
فیلم برای اولین بار در جشنواره کن اکران شد و همه دوست داشتند او بیاید اما او خوشش نیامده بود. یک پوستر برای فیلم ساختند که در آن برایش نوشته شده بود: «شورشی، قهرمان، شیاد، ربالنوع». او کلمه شیاد را دوست نداشت و فکر میکرد منظور «دزد» است و گفت: «این فیلم دروغ است. آنها من را فریب دادند. من هرگز این فیلم را تماشا نخواهم کرد. من به آنها اعتماد کردم و آنها به من خیانت کردند.» احساس من درباره مارادونا پیچیده است. در هنگام ساخت فیلمهای ایمی و سنا، عاشقشان شدم. من این بار عاشق مرد جوانی بودم که به ناپل رفت و او را تا قهرمانی جام جهانی 1986 دوست داشتم اما از آن هنگام همه چیز برگشت. وقتی که او در آرژانتین با جام جهانی از هواپیما پیاده شد، همه میخواستند بخشی از وجود او را داشته باشند اما نگاهی که در چهرهاش بود مشخص میکرد که وحشت کرده است. او نمیدانست که چه اتفاقاتی خواهد افتاد. از آن هنگام، زندگی او برای همیشه عوض شد. او درباره پسرش، دیگو جونیور دروغ گفت. او فرد دیگری شد و هر دروغ را با دروغ دیگری میپوشاند. او درگیر کوکایین شد و اعتیاد او را در بر گرفت. سخت میشد با این فرد جدید کنار آمد.
فرناندو سینیورینی، مربی شخصی او به زیبایی اوضاعش را توصیف کرد. او گفت که دیگو و مارادونا دو فرد متفاوت بودند. دیگو پسری شگفتانگیز با ضعف در اعتماد به نفس بود. مارادونا شخصیتی بود که او باید میساخت تا بتواند با توقعات صنعت فوتبال و رسانهها کنار بیاید. سینیورینی گفت که به خاطر دیگو حاضر است کل دنیا را سفر کند اما با مارادونا یک قدم هم برنمیدارد. به این فکر کردم که فیلمی از روی این ماجرا بسازم. لحظاتی بود که حس میکردم در کنار دیگو جوانتر هستم؛ وقتی او لبخند میزد، جذاب و باهوش و بامزه و شاد بود. خوشحالم که او به آرژانتین برگشت تا دوران مربیگریاش را در آنجا به پایان برساند و آخرین تورش را برگزار کند. او به همه ورزشگاهها رفت و طرفداران تیمهای مختلف توانستند نشان دهند که چقدر دوستش دارند و او چه معنایی برایشان دارد. نمیدانم او در آخرین تیمش چقدر کارهای مربیگری میکرد اما هر چه باشد، او آخرین رقصش را با آرژانتینیها انجام داد.
منبع: گاردین
پس از بازگشت به رینگ
مایک آهنین: میخواهم دوباره مبارزه کنم
مایک تایسون نشانههایی از روزهای اوج خود را در بازی صبح دیروز ارائه کرد. اسطوره 54 ساله بوکس در یک بازی نمایشی برابر روی جونز جونیور 51 ساله قرار گرفت و بعد از هشت راند دو دقیقهای، داوران شورای جهانی بوکس (WBC) به تساوی این دو رأی دادند. هر کدام از این دو بوکسور در این مسابقه عجیب در استیپلز سنتر لسآنجلس لحظات فوقالعادهای داشتند، هر دو لبخند میزدند و کاملاً سالم و سرحال به نظر میرسیدند. تایسون بعد از مبارزه که در آن برای خیریههای مختلف پول جمع شد، گفت: «این بازی نمایشی بهتر از مسابقات قهرمانی بود. حالا داریم کارهای انسان دوستانه میکنیم، حس میکنم کار مفیدی برای جهان انجام دادهام و باید دوباره از این مبارزات انجام دهیم.» او ادامه داد: «من از مساوی راضی هستم چون مردم را سرگرم کردم. مردم از این بازی خوشحال بودند. هیچکس فکر نمیکرد من بتوانم هشت راند مسابقه بدهم اما باید تا آخر مقاومت میکردم، این بوکس است. من همین که در این مسابقه بودم خوشحالم در حالی که دیگران از ماندن من تا راند هشتم خوشحالند. من به راندهای سه دقیقهای عادت داشتم و گاهی دو دقیقه برایم سه دقیقه طول میکشید.»
وقتی از او سؤال شد آیا دوباره مایل است که در چنین مسابقهای شرکت کند، گفت: «قطعاً. امیدوارم او هم شرایط مسابقه را داشته باشد، باید دوباره با هم مبارزه کنیم.»
قهرمان سابق سنگین وزن جهان بعد از 15 سال به رینگ بوکس برگشت و این توجه بینالمللی را جلب کرد. «مایک آهنین» طوری مبارزه کرد که ثابت شد چرا اسطوره یک نسل از هواداران بوکس شده در حالی که بابت سلامت این دو ورزشکار بازنشسته که روی هم 105 سال دارند، نگرانیهایی به وجود آمده بود و کمیسیون ایالتی ورزش کالیفرنیا به دقت مراحل برگزاری مسابقه را زیر نظر داشت. در نهایت هواداران از این مبارزه که در شبکههای تلویزیونی خاص و در ازای دریافت مبلغ پخش میشد، استقبال کردند و در شبکههای مجازی نسبت به آن واکنشهای خوبی نشان داده شد. هوادارانی که در انگلیس میخواستند این بازی را تماشا کنند باید حدود 20 پوند میدادند اما در آمریکا تماشای مسابقه خیلی گرانتر تمام شد و هواداران باید نزدیک به 50 دلار یعنی معادل 38 پوند برای تماشای این مسابقه میپرداختند. جونز که در چهار دسته وزنی به عنوان قهرمانی جهان رسیده و بسیاری او را فنیترین بوکسور نسل خود میدانستند، نیز گفت: «ضرباتی که او میزد واقعاً سهمگین بود و تحملش سخت. واقعاً ضربات او به بدن و سر من فوقالعاده بود. من به مساوی راضیام اما فکر میکنم دوباره باید بازی کنیم. همه عاشق مایک هستند، من هم همینطور اما قرار گرفتن در برابر ضربات او موضوع دیگری است. باید با خانوادهام حرف بزنم و احساس آنها را بدانم و اگر آنها برای برگزاری بازی مجدد موافقت کنند، من هم آمادهام.» او با دستکش و شورتی در مسابقه حاضر شده بود که یادآور ستاره فقید بسکتبال و تیم لسآنجلس لیکرز، کوبی برایانت بود. تایسون از حضور در این مسابقه حدود 10 میلیون دلار به دست میآورد. یعنی یک میلیون و 250 هزار دلار برای هر راند، 625 هزار دلار برای هر دقیقه و ده هزار دلار برای هر ثانیه!
ثمره نظم و یک همسر خوب
تایسون بوکس را در سال 2005 کنار گذاشت اما به خاطر اینکه با باخت مقابل کوین مک براید خداحافظی تلخی با ورزش محبوبش داشت، بارها گفته بود عشق مبارزه را در دل دارد. در نهایت، فارغ از فشار بیرحمانهای که از سوی مجامع بوکس به او وارد میشد، زندگیاش را سامان داد، اعتیاد به مواد مخدر را کنار گذاشت و در بازیگری و نمایش روی صحنه و کارهای خیریه موفق نشان داد و به همراه همسر سوم و فرزندانش زندگی آرامی را در لاسوگاس برای خود به وجود آورد. ایده بازگشت به بوکس برای او واقعبینانه به نظر نمیرسید اما به اصرار همسرش، گام اول را چند سال قبل با تمرین روزانه 15 دقیقهای با تردمیل برای اینکه 45 کیلو وزن کم کند، برداشت. این تمرین به روزی چند ساعت رسید و با دوچرخهسواری، دویدن و در نهایت آغاز تمرینهای بوکس ادامه پیدا کرد ضمن اینکه نظم و رژیم غذایی مناسب هم بینهایت مؤثر بود.
تایسون در اوایل شیوع ویروس کرونا فیلمی از تمرین بوکس خود را منتشر کرد و استقبال کمنظیر از او به ارائه پیشنهادهای وسوسهانگیز مالی برای بازگشت او به رینگ منجر شد. تایسون باید حریف پیدا میکرد و جونز که آخرین بار در سال 2018 مسابقه داده بود، به عنوان رقیب انتخاب شد.
مارادونا هنرمند بود
نیمار: بازی با منچستر سرنوشتساز است
نیمار، ستاره برزیلی پاریسنژرمن اصلاً از وضعیت این تیم در رقابتهای داخلی و اروپایی راضی نیست و به همین دلیل به همتیمیهایش برای بازی بعدیشان که در اولدترافورد مقابل منچستریونایتد است هشدار داد. نیمار که از عملکرد تیمش در شب تساوی 2-2 مقابل بوردو در هفته دوازدهم لوشامپیونا راضی نبود، به کانال پلاس فرانسه گفت: «اهمیت بازی چهارشنبه شب در لیگ قهرمانان اروپا برای همه ما روشن است. بازیمان مقابل منچستریونایتد سرنوشتساز است. در بازی قبلیمان در لیگ قهرمانان (پیروزی یک بر صفر سهشنبه هفته گذشته مقابل لایپزیگ) عملکردمان خوب نبود اما در نهایت توانستیم پیروز شویم.» نیمار افزود: «روز چهارشنبه باید بهترین بازیمان را ارائه کنیم. در آن بازی باید به یکسری جزئیات توجه خاصی داشته باشیم، کار تیمیمان بهتر باشد و سازمانیافتهتر کار کنیم وگرنه وضعمان از چیزی که الان هست هم سختتر خواهد شد. مقابل بوردو ما ترسو بودیم. ما توانستیم گل بزنیم اما بعضی از بخشهای کارمان ضعف داشت. باید روی آن بخشها کار کنیم چون در غیراینصورت نه تنها در لیگ قهرمانان بلکه در لیگ (لوشامپیونا) که معمولاً کلی از بازیها را میبریم هم به دردسر خواهیم افتاد.»
نیمار در پایان به تجلیل از دیگو مارادونای فقید پرداخت که روز چهارشنبه درگذشت. او گفت: «مارادونا هنرمند دنیای فوتبال بود. او برای فوتبال شخصیتی بسیار مهم بود. مارادونا نمایندهای بزرگ برای فوتبال بود و به خاطر همین الان دنیا به خاطر مرگ او میگرید.»
مصدومیت، خستگی، بدشانسی و ستارههای رو به افول
این رئال قهرمانی نمیخواهد
پیت جنسن
رئال مادرید گویا قصد دفاع از عنوان قهرمانیاش در لالیگا را ندارد و با باخت این هفته برابر آلاوس، تنها یک امتیاز از سه دیدار آخرش به دست آورده. رئال که با این باخت از دو تیم صدرنشین اتلتیکومادرید و رئال سوسیداد شش امتیاز عقب افتاده، سومین شکست این فصل خود را متحمل شد و با مصدومیت ادن آزار تلخی باخت خانگی 2 بر یک برابر آلاوس دوچندان شد. لوکاس پرس و ژوسلو گلهای میهمان را زدند و تنها گل رئال توسط کاسمیرو به ثمر رسید. هافبک برزیلی بعد از این باخت گفت: «فصل عجیبی است و باید هر چه زودتر خودمان را به این شرایط عادت دهیم.»
اما شاید بهتر باشد به جای «عجیب» از کلمه «خستهکننده» استفاده شود. این نخستین بازی از 9 دیداری بود که رئال مادرید باید در 33 روز انجام دهد در حالی که همین حالا خسته به نظر میرسند و بازیکنان زیادی را نیز در اختیار ندارند. وقتی ایسکو آخرین فرصت رئال برای رسیدن به گل تساوی را در دقیقه 95 از دست داد و توپش با سایش به تیرک افقی دروازه آلاوس به بیرون رفت، کریم بنزما، سرخیو راموس و فدریکو والورده که به دلیل مصدومیت از جایگاه تماشاگران بازی را میدیدند، از حسرت سرشان را توی دست گرفتند. اگر آزار هم به این سه نفر اضافه شود، کار زینالدین زیدان سختتر میشود. مربی فرانسوی بعد از بازی درباره مصدومیت آزار که در دقیقه 28 مجبور به ترک زمین شد، گفت: «امیدوارم ضربدیدگی باشد نه مصدومیت عضلانی.» ستاره بلژیکی از وقتی به رئال آمده شانس نداشته و در این یک سال و نیم، شش بار مصدوم شده و به ویروس کرونا هم مبتلا شده.
احتمالاً مصدومیت او عضلانی باشد از ناحیه همان مفصلی که در اسفند گذشته جراحی شد. او دو بازی ابتدای این فصل را از دست داد و در آستانه برگشت با مصدومیت دیگری مواجه شد که نگذاشت در پنج بازی بعدی تیم را همراهی کند. حالا باید دید به بازی سهشنبه با شاختاردونتسک میرسد که رئال در صورت پیروزی از صعود به مرحله حذفی مطمئن میشود. آزار فصل قبل هم تنها در 14 بازی در ترکیب اصلی قرار گرفت و در مجموع 28 بازی برای رئال انجام داده است.
زیدان که تیمش در 14 بازی آخر خود فقط 7 پیروزی به دست آورده، درباره بازی گفت: «به نظر میرسد توانایی لازم برای تغییر روند یک بازی را نداریم و این نگران و ناراحتم میکند. هیچ توضیحی ندارم، وقتی شما اجازه میدهید حریف در دقیقه سوم به گل برسد، معلوم است که کار دشواری دارید. بهانه نمیآورم اما در حال حاضر به خاطر مصدومیتها با مشکلات زیادی مواجه هستیم و نمیتوانیم ثبات داشته باشیم.»
البته رئال پنج روز قبل از این دیدار با یک نمایش خوب در سنسیرو به پیروزی 2 بر صفر برابر اینترمیلان رسید و اوضاعش را در لیگ قهرمانان اروپا تا حدی سامان داد. رئال در بازیهای بعدی خود در لالیگا باید به سویل برود و سپس میزبان اتلتیکومادرید است که عزم خود را برای قهرمانی این فصل جزم کرده. شانس هم با تیم زیدان همراه نبوده، این تیم در سه بازی آخرش پنج پنالتی داده که آمار قابل توجهی است اما در این بازی باید برای خطا روی مارسلو پنالتی گرفته میشد که از دید داوران مخفی ماند.
تیبو کورتوآ اگرچه هنوز بازیاش سطح خوبی دارد اما در دو بازی اخیر برای رئال دو اشتباه منجر به گل داشته و یک اشتباه هم با تیم ملی بلژیک مرتکب شد. در بازی با ویارئال پنالتی داد و در این بازی گل دوم را به میهمان هدیه کرد اگرچه واکنشهای خوبی در جریان بازی از خود نشان داد.
منبع: دیلی میل
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|
ویژه نامه | آرشیو