صفحات
  • صفحه اول
  • مدیریت فوتبال
  • پرونده
  • فوتبال ایران
  • ورزش جهان
  • منهای فوتبال
  • استقلال
  • پرسپولیس
  • صفحه آخر
شماره هفت هزار و چهارصد و هشتاد و پنج - ۱۱ دی ۱۴۰۲
روزنامه ایران ورزشی - شماره هفت هزار و چهارصد و هشتاد و پنج - ۱۱ دی ۱۴۰۲ - صفحه ۱۲

آیدا محمدی: خدایا خواهرم را به تو سپردم

اینجا دیگر نمی‌توانی بغضت را پنهان کنی. اگر خواهر باشی که دیگر غیر ممکن است. آیدا برای آخرین خداحافظی با ملیکا با پیراهن او به ورزشگاه آزادی رفت. پیراهنی که ملیکا 5 بار آن را به تن کرد تا برای تیم ملی بازی کند. چشم‌هایش خیس بود و ناباوری هنوز در نگاهش موج می‌زد. منتظر بود یک نفر بیاید و به او بگوید: «بیدار شو آیدا. انگار داشتی کابوس می‌‌دیدی و گریه می‌کردی...» خیلی هم منتظر ماند اما کسی نیامد و آیدا همانجا در دروازه جنوبی ورزشگاه آزادی ایستاد به گریه کردن. با دست‌هایش تور دروازه را گرفت. زانوهایش لرزید اما ایستاد. این ایستادن همان چیزی است که ملیکا از او می‌خواهد. ملیکا خودش ایستادن را معنا کرده بود. فکر کن! آیدا به همراه بازیکنان خاتون بم به چهارگوشه مستطیل سبز رفتند و با بوسیدن نقطه کرنر با آزادی خداحافظی کردند. رؤیایی که آیدا محمدی از آن گفت: «هر لحظه که داشتم روی چمن‌های آزادی قدم برمی‌داشتم ملیکا با من بود. با هم آزادی را دور زدیم و چهارگوشه باشکوه‌ترین استادیوم ایران را بوسه زدیم. او برای بازی کردن در این استادیوم لحظه‌شماری می‌کرد.» او درباره آخرین صحبتی که با خواهرش داشت هم بیان کرد: «شب یلدا با من و بابا و مامان صحبت کرد و گفت حال خوبی دارد و از اینکه در بم و سرزمین خود بازی می‌کند بسیار خوشحال است. آخرین عکس‌هایش را هم برای ما فرستاد. تنها می‌خواهم به خدا بگویم که دیگر ملیکا را پیش تو فرستادیم، از او مراقبت کن.»

 

جستجو
آرشیو تاریخی