صفحات
شماره هفت هزار و سیصد و بیست و دو - ۲۰ خرداد ۱۴۰۲
روزنامه ایران ورزشی - شماره هفت هزار و سیصد و بیست و دو - ۲۰ خرداد ۱۴۰۲ - صفحه ۱۴

قصه‌مردی که نمی‌خواست سلطان باشد

علی کیانی موحد
روزنامه‌نگار

جان هیوستون که جزو بزرگترین کارگردان‌های کلاسیک تاریخ سینما با آثاری  همچون شاهین مالت و جنگل آسفالت است، توانست در فیلم خود «شان کانری» که سرباز پیاده در هند بود را بدل به مردی کند که می‌خواست سلطان باشد. این فصل برای ساپینتو و استقلال به پایان رسید. مدیران استقلال اگر مراقب انتخاب بعدی خود نباشند، ممکن است به سرنوشت پرسپولیس دهه 80 گرفتار شوند یعنی حضور پیشکسوتان بی‌تجربه به‌عنوان مربی روی نیمکت و نتیجه نگرفتن و سرخوردگی تماشاگران. تیم بزرگ، مربی بزرگ می‌خواهد. و دیگر مردی که بتواند برای آنها سلطان باشد را پیدا نکنند...

ساپینتو در 10 سال اخیر 13 تیم عوض کرده و تا پیش از قهرمانی با استقلال در سوپرجام، تنها یک قهرمانی در جام حذفی لیگ بلژیک کسب کرده و جز این هیچ عنوان و مقام دیگری به دست نیاورده! حتی در برخی موارد زمان نشستن او روی نیمکت یک تیم به 6 ماه هم نمی‌رسیده و سراغ تیم بعدی می‌رفته است. اینکه چطور مدیریت استقلال به این نتیجه رسید که ساپینتو می‌تواند برای استقلال مؤثر و مفید باشد، سؤالی است که به جوابش نخواهیم رسید.


سال‌ها پرسپولیسی‌ها می‌گفتند یحیی مرد میدان‌های بزرگ نیست و در بازی‌های حساس استرس نمی‌گذارد درست تصمیم بگیرد، به نظر می‌رسد او مشکلش را به ساپینتو انتقال داد و در 10 بازی گذشته بدون هیچ اشتباهی توانست تیمش را به دوگانه برساند. صحبت از داوری و حمایت چیزی جز جرزنی بازنده‌ها نیست که نمی‌خواهند شکست خود را قبول کنند.


فینــــال جام حذفی سکانس پایانی برای مرد پرتغالی بود که دوست نداشت قهرمان شود! ساپینتو رقابت‌های رودررو با مدعیان قهرمانی لیگ را از دست داد و با شکست در دربی برگشت، قهرمانی را تقدیم به پرسپولیس کرد. ساپینتو اما می‌خواست با قهرمانی در جام حذفی همچون یک سلطان، دل استقلالی‌ها را فتح کند که بازهم موفق نبود. ساپینتو به یحیی نباخت، پرسپولیس استقلال را نبرد بلکه این خود استقلال و سرمربی‌اش بودند که جام را تقدیم به رقیب سنتی کردند. تیم تحت هدایت این پرتغالی پرهیاهیو جز اعتراض به داور و پرخاش علیه تیم داوری هیچ طرح و برنامه‌ای برای رسیدن به گل نداشت و چه بسا اگر داور به خاطر مصدومیت تعویض نمی‌شد و زمان اضافی ده دقیقه‌ای لحاظ نمی‌شد، در همان 90 دقیقه جام را تقدیم پرسپولیس می‌کرد.

وودی آلن اعتقاد دارد که 80 درصد موفقیت «شوآف» است و تنها 20 درصد آن به شما و کارهای شما بستگی دارد اما باید این را در نظر بگیرید که اگر آن 20 درصد نباشد، 80 درصد هیچ نتیجه‌ای نخواهد داشت. ساپینتو برای رسیدن به موفقیت بیش از 80 درصد «شوآف» داشت! حرکات لب خط او، مصاحبه‌های جنجالی، ناسزاگویی به داوران پس از دربی و... جای او را در دل تماشاگران باز کرده بود. آنها او را از خودشان هم متعصب‌تر می‌دانستند و می‌گفتند یکی مثل ساپینتو می‌تواند حق احجاف(!) شده‌شان را از فدراسیون و وزارت و همه مخالفان موفقیت استقلال بگیرد اما نمی‌دانستند تمام این حرکات بیشتر برای سرپوش گذاشتن روی نقطه ضعف اصلی‌اش بوده، اینکه نمی‌تواند تیمش را درون زمین هدایت کند!


بیلی وایلدر، که به عقیده نگارنده بزرگترین کارگردان تاریخ سینمای جهان است، می‌گوید که همیشه سکانس پایانی مهم‌ترین سکانس یک فیلم است چرا که تماشاگر پس از آن از سینما خارج شده و آن سکانس در ذهنش حک شده و در راه بازگشت به خانه درباره آن صحبت می‌کند. سکانس پایانی می‌تواند بسیار شوکه‌کننده باشد، مانند مظنونین همیشگی، یا
اصغر فرهادی‌وار با پایانی باز مخاطب را در فکر فرو برد که چه شد؟!

حرف از سکانس پایانی بیلی وایلدر بود. سکانسی که در ذهن مخاطب باقی می‌ماند. سکانس پایانی ساپینتو نه «هپی اندینگ» بود و نه «درام» بلکه یک «تراژدی» به معنای واقعی کلمه بود. یک «دن‌کیشوت» که این بار به جای جنگ علیه آسیاب‌های بادی، با بطری آب معدنی به تماشاگران تیم حریف حمله می‌کند و آنها هم که دل خوشی ازش ندارند جوابش را با انگشت دست و بطری می‌دهند! سکانسی که استیصال و درماندگی را در چهره این مرد پرتغالی می‌توانستیم ببینیم، سکانسی زشت که تا ابد در ذهن مخاطبان باقی خواهد ماند.

 

 

 

 

جستجو
آرشیو تاریخی