دلبرانگی، خاصه در بهار!
هومن جعفری
روزنامهنگار
این همان نمایش نهایی بود که استقلال نیاز داشت. همان برد آخر. پاداش به هوادارانی که وفادارانه پای تیم خود ایستاده بودند و چقدر مزه داشت این برد اگر طرفدار استقلال بودی. چقدر شیرین میشد این برد برایت اگر طرفدار استقلال بودی و نگاه میکردی که تیمت چقدر قشنگ مشغول بازی تهاجمی و حسابشده و هدفمند است.
معجزه زمان را اگر بخواهی دنبال کنی باید بروی سراغ استقلال نیم فصل اول و بازی شلخته بدون بازیساز، با بازی حسابشده حالا که تیم نظم و انسجام گرفته و مربی منظور فنیاش را به همه فهمانده و بازیکنها با هم هماهنگ شدهاند و فهمیدهاند که باید چه کنند که سینیور، حالش خوب باشد. در چنین روزهایی است که تماشاگر این تیم بودن، از همیشه بیشتر مزه دارد. مشخص هم هست که مزهاش هم رفته زیر زبان آنهایی که در سرما و گرما عادت کردهاند به تشویق کردن این تیم از روی سکوها!
خوب که فکرش را میکنم، میبینم دلدادگی اگر سری داشته باشد، باید بجوییمش در همین سر دلبرانگی ساپینتوی شوریدهدل که نصف فصل را به علت اخراج شدن از دست داده و جماعت طوری شیدایش شدهاند که انگار از بچگی بازیکن تاج بوده و گاسپادین رایکوف کشفش کرده و یک عمر همتیمی ناصر و منصور بوده و حالا که آنها نیستند، آمده جای خالیشان را پر کند. یکی باید سر این دلبرانگی و جنونپسندی را برایمان معنا کند خاصه در این بهار که هوا طوری ملس است که آدم دلش میخواهد عاشقش باشد! این هوا، این فوتبال و این نمایش، برای کسی که عاشق استقلال است، جز بهار لقبی نخواهد داشت.
و برای حسن ختام آخر سال، تصویر ساپینتو را لب خط تافت بزنید تا برایتان بماند. شوریدهدلی با کاپشن بلند و کلاه شرلوک هلمزی! بمانی برای استقلال، سینیور!