برشی از یک کتاب

سرخ – قسمت پنجم

گری نویل این روزها کارشناس تلویزیونی است. یک کارشناس تلویزیونی موفق. او البته زمانی یکی از نامداران فوتبال انگلیس بود. یک دفاع راست کلاسیک که در زمانه خودش مدرن به حساب می‌آمد و عضوی مهم در تیم سرالکس فرگوسن بود. او زندگینامه‌ای خود‌نوشت به نام «سرخ» دارد که از هفته پیش در این ستون مرور بخش‌هایی از آن را شروع کرده‌ایم. این شما و این قسمت پنجم این سلسله مطلب:
پدرم با دوستانش دیدار می‌کرد ولی من مشکلی با این موضوع نداشتم. من هم در جمع خودم خوشحال بودم. او در آن پایین‌ها می‌نشست و من هم بالا می‌رفتم و سر جای خود که به همه جا مشرف بود، می‌نشستم. هرگز از تنها نشستن در آن نقطه خسته نمی‌شدم. اولدترافورد خالی می‌شد ولی من هنوز آنجا بودم و غرق در مکان. سر و صداها، نورها و بوها را به خاطر می‌سپردم. اینها تمام طول عمر با من بوده‌اند.
هنگامی که بازیکنان برای گرم کردن وارد زمین ‌می‌شدند، میخکوب می‌شدم. هنوز می‌توانم آرنولد مورن را به خاطر بیاورم که آن شوت‌های کات‌دار را تمرین می‌کند. ابتدایی‌ترین خاطره زندگی‌ام بزرگ است: رقابت جو جردن بر سر نبردی هوایی. روزی که برایان رابسون در زمین چمن اولدترافورد با یونایتد قرارداد امضا کرد، در اولدترافورد بودم. آن قرارداد 1/5 میلیون پوندی، رکوردی در انگلستان به شمار می‌رفت. آن زمان تنها 6 سال داشتم ولی تصویر آن لحظه در ذهنم نقش بسته است. به فکر اینکه 13 سال بعد با قهرمان خود در یک زمین و در آخرین مسابقه او در لیگ، همبازی خواهم شد.
رابسون الگوی من بود، اگرچه هرگز کسی نبودم که پوسترها را بر دیوار اتاقش بچسباند. هرگز در عمرم از کسی امضا و یادگاری نخواستم و واقعاً نمی‌دانم چرا کودکان چنین می‌کنند. یک پیراهن منچستریونایتد داشتم ولی هرگز آن را در اولدترافورد نپوشیدم. جذابیت برای من در افراد نبود. حتی با وجود اینکه در آن روزها یک تلفن همراه دوربین‌دار داشتم، هرگز دنبال این نبودم تا با بازیکنان عکس یادگاری بگیرم. عشق من به خاطر خود بازی بود. هیچ چیز نمی‌توانست بهتر از تماشای بازی یونایتد در یک عصر شنبه باشد.

 

جستجو
آرشیو تاریخی