همه جنگهای آشکار و نهان سنگربان «استقلال»
حسینی؛ میراثدار نسلهای ستیزهجو
وصال روحانی
روزنامهنگار
تیم فوتبال استقلال در درازای تاریخ دروازهبانان برجستهای داشته اما همه اتفاقات و کارهای آنان در این زمینه توأم با صلح و آرامش نبوده و تنشهای برخاسته از رقابت حاد سنگربانان برای فیکس بودن گاه همچون آتشی شعلهور شرایط آبیها را نااستوار ساخته است.
آخرین میراثدار افسانههای دروازهبانی در استقلال حسین حسینی سنگربان فیکس سه سال اخیر این باشگاه است اما پیش از آنکه بگوییم او از درون کدامین آتشهای آشکار و نهان عبور کرده و به نقطه فعلی رسیده، لازم است شما را به نقاطی دورتر رجوع بدهیم. رقابت زندهیاد ناصر حجازی و منصور رشیدی برای ثابت بودن درون دروازه آبیها در دهه 1350 شمسی اگرچه هرگز به منازعهای آشکار کشیده نشد اما بدون برخی اختلافها و چشم و همچشمیها هم نبود. با اینکه در دهه 1360 امثال خاکسار تهرانی بدون تشنجهای رفتاری از دروازه استقلال حفاظت کردند، اما رقابتی که از نیمه دوم دهه 1370 بین هادی طباطبایی و پرویز برومند شروع شد و نیمه اول دهه بعدی را هم درنوردید یکی از تندترین و ناگوارترین رقابتهای درونتیمی در تاریخ برگزاری مسابقات باشگاهی در کشورمان بود. در این پیکار که هر دو طرف از هر سلاح ماهوی و واقعی برای تخریب یکدیگر سود جستند و زبانشان هم سرشار از الفاظ درشت شد، چنان افراطی صورت گرفت که امیر قلعهنویی سرمربی وقت آبیها عاصی و از هر دو نفر ناامید شد. این مربی پرجسارت در یک روز خاص برای ضربه زدن به وجدان ورزشی هر دو سنگربان مذکور و در راه تأدیب قاطعانه آنها در مسابقه بسیار مهمی که استقلال مقابل سپاهان در اصفهان در لیگ برتر داشت، قید هر دو را زد و در ریسکی بس بزرگ و شجاعانه هم طباطبایی و هم برومند را کنار گذاشت و پیراهن شماره یک را بر تن وحید طالبلو کرد، بر تن دروازهبانی که در آن زمان فقط در تیم «امید» استقلال بازی میکرد و با وجود این مقابل طلاییهای اصفهان چنان درخشید که تساوی بدون گل که برای هر تیمی در این شهر به مثابه یک پیروزی بود، روی تابلوی نتایج به ثبت رسید. آن نمایش عالی طالبلو را «طالبلو» و بهتدریج دروازهبان ثابت استقلال و برومند و طباطبایی را به گنجینه گمشده فوتبال ما ارجاع و به واقع کار این دو سنگربان خصومتپیشه را تمام کرد.
پیروزی به هر قیمت و با هر وسیلهای
پس از دوران درخشش احمد عابدزاده در استقلال که کسی را یارای رقابت با او نبود و انتقال او به اردوی رقیب بزرگ (پرسپولیس) رقابتهای خصمانه دیگری هم در اردوی آبیها برای «دروازهبان فیکس بودن» به راه افتاد که به مدت بیش از 15 سال یک پای ثابت آن سیدمهدی رحمتی بود. او البته سنگربان بسیار کارآمد و باکلاسی بود و بارها با درخششی هرچه بیشتر از دروازه تیم ملی هم در میدانهای بینالمللی دفاع کرد و اگر مناقشهجویی او با کارلوس کیروش که از او هم ستیزهطلبتر بود، پیش نمیآمد، شمار دیدارهای ملی وی دستکم 30 مورد بالاتر میرفت.
رحمتی در حدفاصل سالهای میلادی 2008 تا 2020 با چند سنگربان دیگر که سر از استقلال درآوردند، بر سر پیراهن شماره یک به نحوی محسوس یا پنهانی درگیر شد که طالبلو که پیشتر وصف وی رفت،رشید مظاهری و البته حسین حسینی سرآمدان آنها بودند. رحمتی که در هر مسابقه دستکم دو سه گل صد درصد و یکی دو فرصت تک به تک را از رقبا میگرفت، طالبلو را در دو مقطع و در رفت و برگشتی که این دروازهبان به جمع آبیها داشت، از میدان به در کرد و مظاهری را هم از بالگشایی لازم در این جمع در نخستین مقطع حضورش در استقلال بازداشت و در دوئلهای اولیهاش با حسینی هم که از تیم «امید»های باشگاه ارتقا یافته و به تیم اصلی راه پیدا کرده بود، او را هم به زیر سایه خود برد. با این حال رحمتی در فاصله یکبار جدا شدن از استقلال و حفاظت از دروازه پیکان قدری از خاکریزهای تحت اختیارش را لاجرم به حسینی واگذار کرد که فوت و فن اینگونه مجادلهها را آموخته و مار خورده و افعی شده بود. مرتبه سوم (و آخر) جدا شدن رحمتی از جمع آبیهای پایتخت در حالی صورت گرفت که انگار او از این خصومتهای روحی- روانی خسته شده و رفتنش به آلومینیوم و مربی- بازیکن شدنش در این تیم اراکی قدم اولیه او برای پایان دادن به آن فضا و شروع حرفه مربیگریاش بود. برای حسینی البته این یک پیروزی بزرگ تلقی میشد زیرا نه یک رقیب ساده بلکه رحمتی معروف را از میدان بهدر کرده و سرانجام سکاندار اصلی آخرین سنگر آبیها شده بود. چیزی که حسینی سالها آن را جستوجو میکرد و به هر وسیلهای برای نیل به آن روی آورده و در نهایت کامیاب شده بود.
حفظ خانه آبا و اجدادی!
آیا این کامیابی واقعی است؟ بگذارید در مقام توضیح بگوییم که حسینی طی سه فصلی که استقلال بدون رحمتی سپری کرده، هر دروازهبان دیگری را که به پیراهن وی چشم داشته، در رقابتهایی برابر یا نابرابر و به طرقی که شاید با عدالت عجین نبوده باشد، از میدان بهدر کرده و رشید مظاهری (در دومین مقطع حضورش در استقلال) و علیرضا رضایی که هفته پیش از دست وی و این تیم فرار کرد، نمونههای بارز این قضیه هستند. حسینی حتی ایام تدارکات برای فصل 1403-1402 را در آستانه آغاز شدن، با جنگ و جدل عجین کرد. او در چند روزی که تمایل صوری علیرضا بیرانوند دروازهبان پرسپولیس برای الحاق به استقلال نقل محافل بود، به انواع طرق این قضیه را عزم راسخ سران این باشگاه برای دست به سر کردن خودش و توطئهای آشکار تلقی کرد و گفت شمشیرها برای او از رو کشیده شده و حتی یک استوری هم گذاشت که حاکی از خداحافظی اجباری او و رفتنش به باشگاهی دیگر بود. این در حالی بود که هوشمندان نیک میدانستند که این فقط پز رفتن است و حسینی به هیچجا جز استقلال چشم ندارد و اینجا را خانه پدری خود میداند و برای تقابل با هر فرد دیگری که به این تیم چشم دوخته باشد، آمادگی دارد. نتیجه همانی شد که میدانستیم؛ علی بیرو به استقلال نیامد و فقط از این حربه برای بالا بردن قیمت قرارداد تازهاش با قرمزها بهره گرفت، حسین پورحمیدی که انتخاب اول جواد نکونام برای حفاظت از دروازه استقلال بود، به صراحت گفت تا حسینی در این تیم حضور دارد، گذارش به آنجا نخواهد افتاد و پیراهن تراکتورسازی را بر تن کرد و کریستوفر کنت هم آبیپوش نشد. در نتیجه در طلیعه لیگ بیست و سوم استقلال مانده است و حسینی در هیأت تک دروازهبانی که به هر وسیله ممکن خانه آبا و اجدادیاش(!) را برای خود حفظ کرده است. محمدرضا خالدآبادی دروازهبان تیم ملی امید هم که آبیها سخت در تقلای استخدام او بودهاند، شاید با علم به اینکه چه دام بزرگی را برایش پهن کردهاند، گذارش فعلاً به استقلال نیافتد و اگر هم گول بخورد و بیاید، برخلاف ادعای سران استقلال چیزی جز نیمکتنشینی را تجربه نخواهد کرد. این چیزی است که تا اطلاع ثانوی انتظار هر سنگربانی را میکشد که به جمع آبیها بیاید و انتظار بازی کردن در این تیم را داشته باشد. حسینی البته دروازهبان خوبی است و دو فصل پیش فوقالعاده بود اما آنچه او را در 9- 8 سال اخیر مقیم دائمی استقلال کرده و سایرین را فرار داده، لزوماً نه فقط کیفیت فنیاش بلکه طرق و رویکردهایی بوده که شاید با ورزش و رو ح لطیف آن سنخیت چندانی نداشته باشد.