درباره ریگی؛ مردی که سه بار تیم عوض کرد
خانواده همه چیز است
سینا فراهانی
خبرنگار
شلاق بیرحم غیرت بر پیکر تراشیده و خطدار زندگی ردی از خود بر جای میگذارد که خوب نشدنش بزرگترین دردی است که میتوان تا ابد به آن افتخار کرد.
توماس شلبی کاراکتر اصلی سریال پیکی بلایندرز که مزین به بازی رشک برانگیز کیلین مورفی شده بود فارغ از تمام ایرادات و نابهنجاریهای اجتماعی که در خود جای داده بود یک نقطه عطف داشت که او را بسان الماس در گوشه گنجه درخشان میکرد:
«خانواده!
بله، خانواده همه چیز است آقای شلبی.»
جوانی با اندام ترک خورده و صورتی که انگار در هر بازی یک ترکش را بر صورت خود نشانده است از کوههای همیشه با استعداد و به اصطلاح «پرتلنت» فجرسپاسی بالا آمد و شروع به درخشیدن کرد.
شاید کمتر کسی فکرش را میکرد کسی که در بادران ظهور کرد و آن شوتهای مرگبار را راهی دروازهها میکرد روزی آن جوان سر به زیری شود که در فوتبال ما نماد اتفاق تازهای باشد.
«مسعود ریگی» هافبک شیرازی، یاغی تازه فوتبال ایران شاید تعریف جدیدی از یاغی بودن را وارد فوتبال کرده باشد.
فوتبال مثل جنگ است که به قول سایمون کوپر قرار بود علیه دشمن باشد اما این سالها در فوتبال ما به دوئلی تن به تن تبدیل شد که مثلث آتشین استقلال، پرسپولیس و سپاهان سال به سال دارند دم به دم این شعله فروکش ناپذیر میدهند.
جدالی که در این سالها بیشتر با نشستن تیر خلاص شیاطین سرخ پایتخت بر پیشانی شیرهای زرد و آبی ایران به پایان رسیده است.
اما قرار گرفتن در مرکز ثقل این سه ضلع همیشه شاکی و پر دعوای مستطیل سبز کاری است کارستان که ریگی به عنوان ششمین فوتبالیست ایرانی آن را به زیباترین شکل ممکن انجام داده است.
وقتی مسعود ریگی جلوی دوربینها در کنار مدیرعامل پرسپولیس قرار گرفت انگار چهره جدیدی از «یاغی» بودن در ذهن هواداران شکل گرفت و انگار کسی نمیتوانست خردهای به ریگی بگیرد چرا که زحمتکش بودن برای فوتبالیست، همه چیز بودن است.
نه هاشمینسب بودن با آن غش معروف در اولین دربی بعد از پیوستن از پرسپولیس به استقلال و نه عکسهای باور نکردنی علیرضا نیکبخت واحدی با پیراهن قرمز که بیشتر به فتوشاپ شبیه بود تا واقعیت، همه و همه چیزی دورتر از آن نگاهی بود که مسعود ریگی وارد فوتبال ایران کرده است.
از آن لحظهای که جوهر خودکار روی کاغذ سفید را تیره میکند انگار برای او و بازیکنان همتبار او به مثابه تولد در یک خانواده است که باید برای سربلندی پدر و مادر و برادرانش از جانش مایه بگذارد و از این سمت زمین تا داخل هجده قدم را برای لقمهای نان برای آنها جارو کند.
(جارو کردن یک اصطلاح فوتبالی است که برای هافبکهایی که در همه جای زمین حضور دارند استفاده میشود.)
اگر زیر پستهای ریگی بعد از پیوستن به پرسپولیس را نگاه کنید کاملاً میتوانید ببینید که چقدر مهم بودن هوادار میتواند از فوتبالیست انسانی بسازد که هواداران که شاخههای پربار این خانواده را شکل میدهند با قلبی آبی برای فوتبالیستی با لباس قرمز آرزوی موفقیت کنند و این پارادوکس بزرگ است که فوتبال را زیبا کرده است.
مسعود ریگی با وجود اینکه هم بعد از جدایی از استقلال و هم زمانی که در سپاهان بود از پرسپولیس و یحیی پیشنهاد داشت حاضر شد برای اینکه یک لحظه اعضای خانوادهاش را غمگین نبیند همه چیز را در درون و بیرون خودش بکشد اما آنها زنده بمانند.
نه مشت گره کردهای و نه بوسه بر لوگویی، بلکه نجابت همان حلقه مفقودهای بود که میتوانست همه این سالها بازیکنانی تربیت کند که هر جایی که هستند فارغ از رنگها فوتبال کنند و رد پایی از خود به جای بگذارند که تا ابد آن را طلا بگیرند و برای ورود به آن احترام قائل شوند. مهم بودن هواداران که اعضای اصلی یک خانواده را شکل میدهند آنقدر در رفتار امثال ریگیها میدرخشد که شاید سالها بعد کسی یادش نیاید مسعود زمین را جارو میکرد و مثل تانکی بود که هر کس میخواست وسط زمین را تاچ کند یک گلوله نثارش میکرد. سالها بعد چیزی که به یادگار میماند این است که ستارهای که به جرأت جزو ده هافبک دفاعی برتر ده سال اخیر ایران است سه دوره پیاپی از سه تیمی که در جنگهای بیرون و درون زمینشان خون هم را میخورند و گوشت هم را پاره میکنند جابهجا شد، اما خم به ابروی کسی نیامد. شاید با کریهای بیرحمانه بشود چند سالی پول به جیب زد و محبوب یک عده و منفور عدهای دیگر شد اما شما درست فکر کردی آقای ریگی، «زندگی چیزی فراتر از شکستن دل آدمهاست.» با همه شباهتهای خانواده دوستانه مسعود ریگی و تامی شلبی اما کاش خانواده ریگیها برخلاف خانواده پیکی بلایندرها روز به روز بزرگتر شود و کاش روزی برسد که نه تنها زیر تمام پستهای شبکههای اجتماعی به اصطلاح یاغیهای فوتبال ایران بلکه در تمام زندگی این فوتبالیستها چنین کامنتی را ببینیم: «به عنوان یک استقلالی برات آرزوی موفقیت دارم، هرچی باشه شما یه روزی برای استقلال بازی کردی و زحمت کشیدی.»