الدیگو – قسمت چهارم
دیگو آرماندو مارادونا هنوز که هنوز است الگو و الهامبخش بسیاری از فوتبالدوستان دنیاست. کتابها و مستندهای زیادی هم درباره او ساخته شده و ما از هفته پیش در این ستون بخشهایی از کتاب زندگینامه خودنوشتش با نام «الدیگو» را برای شما نقل میکنیم. در این قسمت از کتاب به جایی میرسیم که او قرار است برای اولین بار در لیگ بزرگسالان آرژانتین بازی کند:
خیلیها ادعا میکنند وقتی در 20 اکتبر 1976 در خانه مقابل تایرس دهکوردوبا بازی کردیم، آنجا بودند [اشاره به اولین بازی رسمی مارادونا در سطح بزرگسالان]. راستش اگر همه آنهایی که ادعا دارند، آن روز آنجا بودند، آن بازی باید در ماراکانا انجام میشد، نه لاپاترنال! آن موقع دیگر مدتی بود که با تیم اول تمرین میکردم. یک روز در خلال تمرین، سرمربیمان، خوان کارلوس مونتز، صدایم کرد و گفت: «گوش کن، فردا کنار تیم اول روی نیمکت میشینی، باشه؟» هیچچیز نتوانستم بگویم. ادامه داد: «آره، روی نیمکتی و حتماً خوب آماده شو، چون قراره بازی کنی.» از همان جا تا خانهمان دویدم تا خبر را به پدر و مادرم بدهم و خب، فقط دو دقیقه بعد لاتوتا تمام فیوریتو را خبردار کرده بود. همه میدانستند فردا مقابل تایرس بازی خواهم کرد. آن موقع دیگر آرژانتینیوس برایم یک آپارتمان اجاره کرده بود، ولی هنوز بعضی از وسایلم در فیوریتو بود. مادربزرگم هم به هیچ وجه تمایلی به نقل مکان نداشت. ماما دورا آنجا را خیلی دوست داشت و اصرارمان جواب نمیداد. برای همین همه از جمله عموزادههایم بتو و رائول، برای خبردارشدن از زمان بازی بعدی و بازیکردن یا نکردن من، به فیوریتو میرفتند. این کار را میکردند، چون همیشه تمام تلاششان را میکردند تا حتی در سطوح پایینتر، برای تماشای بازیهایم بیایند. اگر کرایه اتوبوس را داشتند، میآمدند و اگر نداشتند، نمیآمدند. در مورد من هم همین بود. بعضی اوقات واقعاً پول کرایه را هم نداشتم و خواهرانم آن مبلغ را از جیب شوهرانشان کش میرفتند. این داستان تا زمانی که آرژانتینیوس شروع به پرداخت هزینه ایاب و ذهابم در سطح چهارم کرد، ادامه داشت.