ال‌دیگو – قسمت اول


دیگو آرماندو مارادونا هنوز که هنوز است الگو و الهام‌بخش بسیاری از فوتبال‌دوستان دنیاست. کتاب‌ها و مستندهای زیادی هم درباره او ساخته شده و ما از امروز در این ستون بخش‌هایی از کتاب زندگینامه‌ خودنوشتش با نام «ال‌دیگو» را برای شما نقل می‌کنیم. خواندن خاطرات این اسطوره از زبان خودش حتماً جالب خواهد بود:

اولین چالش‌ام در فیوریتو، آفتاب سوزان بود. مادرم همیشه می‌گفت: «پلو [لقب مارادونا به معنای موفرفری]، فقط وقتی ساعت پنج شد و خورشید غروب کرد، می‌ری و بازی می‌کنی.» «باشه، مامان، باشه. نگران نباش.» این را می‌گفتم و خانه را ساعت 2 ظهر با دوستم ال‌نگرو یا پسرعمویم، بتو، یا هر کس دیگری که آنجا بود، ‌ترک می‌کردم و از ساعت 2:15 ظهر زیر تابش شدید آفتاب، شروع به بازی می‌کردیم. هیچ‌چیز برایمان مهم نبود. خودمان را می‌کشتیم. ساعت 7 برای مدتی کوتاه دست می‌کشیدیم، استراحتی می‌کردیم و از یکی از خانه‌های اطراف، آبی برای خوردن می‌گرفتیم و دوباره ادامه می‌دادیم. در تاریکی هم بازی می‌کردیم. الان وقتی گاهی اوقات می‌شنوم بعضی‌ها از بازی در ورزشگاهی که پروژکتور ندارد، گله می‌کنند، با خودم می‌گویم من در تاریکی بازی می‌کردم! نمی‌دانم ما بچه‌های خیابانی حساب می‌شدیم یا نه، ولی بیشتر بچه‌های زمین‌های بایر (پوتِرو) بودیم. اگر والدین‌مان دنبال‌مان می‌گشتند، می‌دانستند کجا پیدایمان کنند. همیشه در پوترو بودیم و دنبال توپ می‌دویدیم. خاطرات خوشی از کودکی‌ام در فیوریتو دارم، ولی اگر بخواهم آن را در قالب یک کلمه روایت کنم سختی بود. آنجا اگر می‌شد، آدم‌ها غذا می‌خوردند و اگر نبود، نمی‌خوردند. یادم می‌آید تابستان‌ها خیلی گرم و زمستان‌ها خیلی سرد بود. خانه ما سه اتاق داشت و از مصالحی محکم ساخته شده بود که برای آنجا کاملاً لوکس بود: از ورودی سیمی‌ که رد می‌شدید، پاسیویی پر از خاک وجود داشت و بعد به خانه می‌رسیدید. یک اتاق غذاخوری داشتیم که در آن آشپزی می‌کردیم، غذا می‌خوردیم، تکالیف‌مان را انجام می‌دادیم و هر کار دیگر. دو اتاق خواب هم بود. اتاق والدین‌مان در سمت راست بود و سمت چپی، مال ما بچه‌ها بود. وقتی باران می‌بارید، در خانه راه می‌افتادیم و جلوی چکه کردن‌ها را می‌گرفتیم. داخل خانه بیشتر از بیرون آن خیس می‌شدیم. از سینک ‌آشپزخانه که اصلاً حرف نزنم، بهتر است. حتی آب لوله‌کشی هم نداشتیم. وزنه زدن‌های من هم از همین جا شروع شد. گالن‌های خالی بیست لیتری نفت را برای پر‌کردن از تنها لوله آب خیابان به دست می‌گرفتیم و می‌رفتیم تا آب بیاوریم و مادرم بتواند ظرف‌ها را بشوید، آشپزی کند و به بقیه کارها برسد. همین‌طور هم حمام می‌کردم. آب سرد را از ظرف برمی‌داشتیم و با دست آن را روی صورت، زیربغل‌ها و بین انگشتان می‌کشیدیم. شستن موهایمان پیچیده‌تر بود و بهتر بود در زمستان اصلاً انجام نشود.

 

جستجو
آرشیو تاریخی