به سلامتی یک عشق عجیب و قدیمی
کاوه علی اسماعیلی
روزنامهنگار ورزشی
این مطلب، کاملاً شخصی است؛ اگر حوصلهاش را ندارید، همین جا مطلب را بگذارید و بگذرید چون قرار است در مورد منچسترسیتی بنویسم. تیمی که از حدود دو دهه قبل، هنگامی که هنوز در چمپیونشیپ حضور داشت، عاشقش شدم. یک برد 4 بر یک مقابل لیورپول در جام اتحادیه کافی بود تا همان سالها عاشقش شوم. نه اینکه دشمن لیورپول باشم اما از تیمهای بینامی که بزرگان را «بدجور» شکست میدادند، خوشم میآمد. از همان موقع و بعد از بارسلونا در اسپانیا، تیم محبوبم در انگلیس را پیدا کردم: «منچسترسیتی». هر کجا بحث فوتبال میشد، همه از منچستریونایتد و آرسنال با آن دو مربی دوستداشتنیشان میگفتند اما برای من، سیتی چیز دیگری بود. یک عشق عجیب که یک رده پایینتر بازی میکرد. دو، سه فصل یکبار، دکمه طبقه بالاتر را میزد، مدتی در لیگ برتر بود و دوباره سقوط میکرد تا اینکه یکی از خاورمیانه پیدا شد و با درایت و استفاده از شعور، سرمایهگذاری بزرگی را کلید زد. سیتی با شیبی نرم، به تیمی تبدیل شد که امروز بر تمام دنیا حکومت میکند. قصه قهرمانی این تیم در لیگ برتر، یک کمدی عالی بود. آرسنال تمام راه را مثل قصه خرگوش دوید، فقط چند دقیقه خواب رفت تا سیتی مثل همان لاکپشت معروف، از راه برسد و قهرمان شود. بعد هم جام دوم و سپس قهرمانی در اروپا. برای یکی مثل من، این اتفاقات چیزی شبیه به رویا بود. آن روزگار، صعود به لیگ برتر و عبور از سد شفیلدیونایتد یا برایتون در چمپیونشیپ هم خوشحالکننده بود اما اینبار، یک رویا با سرمایهگذاری درست و منطقی، به واقعیت تبدیل شد. وضعیت این تیم را با پاریسنژرمن و سرمایهگذاری احمقانه و احساسی مدیرانش مقایسه کنید. سیتی با بهترین مربی تمام تاریخ (از نگاه نگارنده) روی سکو رفت و تمام. با بالاترین میزان شایستگی، عبور از سختترین راه ممکن و البته حسرت شکست در فینال دو فصل قبل مقابل چلسی. اینها، تمام آرزوهای فوتبالی کسی بود که فوتبال را فانتزی میبیند؛ پس به سلامتی یک عشق عجیب و قدیمی!