برشی از یک کتاب
من زلاتان هستم – بخش 6
هفته پیش زلاتان ایبراهیموویچ از فوتبال خداحافظی کرد و ما قرار است در 10 پرده و با استفاده از کتاب زندگینامه او بهنام «من زلاتان هستم» بیشتر با او آشنا شویم. امروز به مناسبت درگذشت سیلویو برلوسکونی، نگاهی میکنیم به خاطرات زلاتان در مورد پیوستنش به باشگاه میلان در سال 2010:
استقبال از من فوقالعاده بود. سایت باشگاه از کار افتاد. من از جلوی فنس گذشتم و طرفداران فریاد میزدن ایبرا. بعد سوار آئودیها شدیم و به سمت شهر رفتیم. همه جا شلوغ بود. یک بینظمی کامل. همه جا اسم من بود و دوربینهای تلویزیونی و طرفداران مشتاق باشگاه. آدرنالین خونم دوباره بالا رفت و یک بار دیگر فهمیدم وقتی در بارسا بودم تو چه سیاهچالهای گیر کرده بودم. انگار آنجا زندانی بودم و حالا با یک جشنواره آزاد شدم. همه جا حس میشد که میلان منتظر من بوده. من قرار بود رهبر آنها بشم که به موفقیتها و جامهای مختلف برسیم. صادقانه بگم از این وضعیت خوشم میآمد.
ما قرار بود تو هتل بوسکولو ساکن باشیم و خیابان هتل پر از ماشین بود. همه اهالی میلان آنجا بودند و اسم مرا فریاد میزدند. تو هتل که رفتیم همه پرسنل به صف شده بودند و از ما استقبال کردند. تو ایتالیا با بازیکنان مثل خدا برخورد میکنند. سوئیت لوکس را برای ما آماده کرده بودند. همه چیز عالی برنامهریزی و آماده شده بود.
من به باشگاهی آمده بودم که تاریخ باشکوهی داشت و سنتهایی خاص. صادقانه بگم بدنم داشت میلرزید و خیلی هیجان زده بودم. میخواستم هر چه زودتر پا به توپ بشم. همان روز میلان با لچه بازی داشت. فصل سری آ شروع شده بود. از گالیانی پرسیدم میتوانم بازی کنم؟ ممکن نبود. مسائل اداری انتقال من هنوز تمام نشده بود. ولی میخواستم بروم به ورزشگاه. قرار بود بین دو نیمه مرا به طرفداران معرفی کنند. اون حس را هرگز فراموش نمیکنم. نمیخواستم به رختکن بروم و مزاحم بازیکنان بشوم. بنابراین تو یه اتاق دیگه با برلوسکونی و گالیانی و چند مدیر دیگر منتظر ماندیم.
برلوسکونی گفت: «تو مرا یاد یکی از بازیکنان قبلی میاندازی.» میدونستم منظورش کیه ولی باید مؤدب برخورد میکردم: «کی؟» ادامه داد: «یکی که میتوانست هر موقعیتی را به تنهایی مدیریت کند.» داشت در مورد فن باستن حرف میزد. بعد به من خوشامد گفت و من هم گفتم: «افتخار بزرگی است که اینجا هستم.» چند دقیقه بعد همه با هم به سمت سکوهای ورزشگاه رفتیم!