نگاهی شاعرانه به قهرمانی دوباره پپ گواردیولا در لیگ قهرمانان
بار دیگر جامی که دوستش خواهم داشت
سینا فراهانی
روزنامه نگار
هزار کار نکرده و هزار راه نرفته؛ این قصه زندگی پپ گواردیولا است.
وقتی در تاریخ 8 مه 2008 خوان لاپورتا مدیر وقت بارسلونا اعلام کرد که «جوزپه گواردیولا سالا» هافبک دفاعی سابق بلوگرانا که از مهرههای قابل اعتماد یوهان کرایف کبیر بود، جانشین فرانک رایکارد شده است ناگهان کاتالونیا در شوک فرو رفت.
پپ در دوران بازی از بهترینهای پست خود بود اما مثل خیلیهای دیگر با کوچ به حوزه خلیجفارس خاطراتش جایشان را به شمشیر بران فراموشی سپردند و حضور در الاهلی ظاهراً خط پایانی بر دورانی بود که کسی تصورش را نمیکرد روزی از نو نوشته شود.
جوانی با موهای کم پشت که تنها دستاورد قابل اعتنایش صعود با بارسلونا اتلتیک یا همان بارسلونای B به سگوندا دیویژن (سطح دوم لیگ اسپانیا) بود.
این نکته از آن جهت حائز اهمیت است که صرفاً دستاورد قهرمانی که متأسفانه در کشور ما معیار حضور مربیان روی نیمکت تیمهاست دلیل بر موفقیت نیست و تاکتیک شناسی و ایده محور بودن که باید توسط کارشناسان شناسایی شود میتواند زمینه حضور مربیان بزرگی را در کشور ایجاد کند.
شاید آن روز که این خوشتیپ کاتالانی روی نیمکتهای سورمهای رنگ نیوکمپ تکیه زد کسی فکرش را هم نمیکرد که عاشقانه پپ و لیگ قهرمانان به اینجا برسد.
نادر ابراهیمی در بخشی از کتاب «بار دیگر شهری که دوست میداشتم» میگوید:
«بخواب هلیا، دیر است. دود دیدگانت را آزار میدهد. دیگر نگاه هیچکس بخار پنجرهات را پاک نخواهد کرد. دیگر هیچکس از خیابان خالی کنار خانه تو نخواهد گذشت. چشمانِ تو چه دارد که به شب بگوید؟ سگها رؤیای عابری را که از آن سوی باغ نارنج میگذرد پاره میکنند. شب از من خالی است هلیا...!»
وقتی که پپ در سال 2012 در دربی کاتالان (بازی اسپانیول و بارسلونا) از آبیاناریها جدا شد، فکرش را نمیکرد برای بازگشت به آغوش هلیای فوتبالش یازده سال انتظار بکشد.
پپ که هر بار خواست دستانش را برای درهم کشیدن چمپیونزلیگ باز کند عاشق جسورتری پیدا میشد و قاپ این جام نقرهفام را میدزدید و زودتر از گواردیولا برای تسخیر قلبش جلوی آن (لیگ قهرمانان) زانو میزد.
شاید در این سالها او بیش از حد مهربان بوده و کمتر خواسته که به قلب پر از احساسش فشار بیاورد و اصلاً شاید خیلی کمتر از آن چیزی که باید خودخواه بود که برای وصال به معشوقش هر جنبندهای را از سر راه بردارد.
تئوریسین اسپانیایی که گرد آورنده لغتنامه چند جلدی اصطلاحات فوتبالی است شاید از همه بیشتر لایق این بود که به شهری (فینال لیگ قهرمانان) بازگردد که از ابتدای حضورش در آنجا چشمانی فریبا او را برای افتخارآفرینی در این آوردگاه گرفتار کرده بود.
اما امسال پپ با سیتی همان عاشق درنده خویی شد که همه را بسیج کرد تا این بازگشتش به شهر مورد علاقهاش بدون بوسه بر دستان یار برنگردد و اتفاقاً در این دوئل این بار او بود که طعم شیرین وصال را چشید.
یک پاس جسورانه از آکانجی، یک پاس کاتبک از سیلوا، یک بازی بدون توپ از فودن و هالند و یک شلیک مرگبار از بغل پای کات پذیر رودریگو بهترین بازیکن فصل چمپیونزلیگ به قلب هواداران نراتزوری.
این یک عاشقانه منحصربفرد بود برای مردی که حقش بود به آغوش بکشد آن چیزی را که سالها در یکقدمی بوسه بر پیشانیاش رفته بود اما هربار تیمی پیدا شد که این احساس منحصربفرد را از او برباید.
گواردیولا اشک نریخت اما زانو زدن او در مقابل تک به تکی که آکانجی تقدیم به لائوتارو کرد و نگاه ملتمسانهاش به بدن کش آمده ادرسون که او را نجات داد آن هم جلوی شیخ منصوری که پس از 13 سال آمده بود سرانجام یکی از قصههای عاشقانه تاریخ را مثل لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد را از نزدیک ببیند، گونههای خیلی از هواداران فوتبال را تر کرد.
تبریک به تو پپ گواردیولا برای این وصالی که برخلاف عاشق قصه ما که به هلیا نرسید این بار تو خواستی و رسیدی و این یعنی در عشق گاهی ناکامی پایان قصه نیست بلکه شروع رسیدنی دیگر است.
حالا تو یک قدم تا آنچلوتی کبیر در این جدال تن به تن در لیگ قهرمانان فاصله داری و در کل دوران مربیگری تا سرگی افسانهای (الکس فرگوسن) برای رسیدن به 48 جام او 13 گام دیگر باید برداری که این شوق تو برای پیروزی خیلی زود این را هم برایت میسر خواهد کرد.