برشی از یک کتاب
من زلاتان هستم – بخش 2
روز گذشته به مناسب بازنشستگی زلاتان ایبراهیموویچ قسمتی از کتاب او را منتشر کردیم که در آن رسید به جلسه فنی باشگاه آژاکس با حضور رونالد کومان و لوییز فنخال. حال ادامه ماجرا:
کومان گفت: زلاتان، تو عالی بودهای، اما تنها به تو هشت میدهیم، چرا که در امور دفاعی به اندازه کافی تلاش نکردهای. من میخواستم هر چه سریعتر جلسه را ترک کنم، پس گفتم: باشه، مشکلی نیست. من کومان را دوست داشتم، اما نمیتوانستم فن خال را تحمل کنم و با خودم میگفتم عالیست، هشت برای من کافیست. حالا میتوانم جلسه را ترک کنم. فن خال اما دست بر نمیداشت و من حتی میدیدم که این موجب ناخشنودی کومان نیز شده است. فن خال گفت: آیا میدانی در موقع دفاع تیم باید چه کار کنی؟ من به او جواب دادم: امیدوارم که بدانم. سپس فن خال شروع کرد به توضیح دادن و باور کنید که من همه اینها را قبلتر شنیده بودم. همان چیزهای قدیمی درباره اینکه شماره 9 - که من باشم - در سمت راست دفاع میکند و 10 به سمت چپ میرود و برعکس و او سپس چند جهت را روی کاغذ کشید و وقتی که توضیحاتش تمام شد، حرفش را با خشونت خاصی این گونه به پایان رساند: متوجه شدی؟ آیا این چیزها را میفهمی؟ من گفتم: میتوانید به هر بازیکنی در ساعت 3 نصفه شب زنگ بزنید و از آنها بپرسید که چگونه باید دفاع کنند. آنها در حالی که نیمه خواب هستند جواب خواهند داد: «9 به این سمت میرود و 10 به آن سمت. ما این چیزها را میدانیم و میدانیم که این تو هستی که به این نتایج رسیدهای. اما من با فن باستن تمرین کردهام و او طور دیگری فکر میکند. فن خال گفت ببخشید؟ ادامه دادم: فن باستن میگفت شماره 9 باید قدرتش را برای امور هجومی و گلزنی ذخیره کند. و اگر بخواهم صادقانه بگویم، نمیدانم باید از چه کسی پیروی کنم. فن باستن - که یک اسطوره است - یا فن خال؟» من این جمله را با تأکید روی نام فن خال گفتم، طوری که انگار او یک شخصیت کاملاً ناشناخته و غیرمشهور بود. او بسیار عصبانی شده بود. من باید به حرف چه کسی گوش دهم؟ یک اسطوره یا فن خال؟ این را گفتم و از اتاق خارج شدم.