در جستوجوی جانشین کلوزه و کلینزمن
بحران شماره ۹ در آلمان
فرخ حسابی
خبرنگار
پیراهن شماره ۹ در فوتبال آلمان همواره نماد قدرت، غریزه گلزنی و غرور ملی بوده است. از گرد مولر و اووه زیلر گرفته تا یورگن کلینزمن و در نهایت میروسلاو کلوزه. اما از سال ۲۰۱۴ و پس از قهرمانی تاریخی آلمان در جام جهانی برزیل، این شماره به یک علامت سؤال بزرگ تبدیل شد. پایانی که کلوزه با شکستن رکورد گلزنی تاریخ جامهای جهانی در دیدار فراموشنشدنی مقابل برزیل رقم زد، نهتنها پایان دوران یک مهاجم بزرگ، بلکه آغاز بحرانی عمیق در هویت خط حمله تیم ملی آلمان بود.
کلوزه طی ۱۳ سال، با ۷۱ گل در ۱۳۷ بازی ملی، آخرین نمونه کامل «مهاجم کلاسیک» آلمان به شمار میرفت، مهاجمی با تمرکز مطلق بر گل، کارایی بیرحمانه و حضور دائمی در محوطه جریمه. با خداحافظی او پس از جام جهانی ۲۰۱۴، تیم ملی آلمان مرجع و نقطه اتکای خود در خط حمله را از دست داد. از آن زمان، جایگاه شماره ۹ یا خالی ماند یا با آزمایشهای تاکتیکی مختلف پر شد: آزمایشهایی که اغلب به شکست انجامید.
گومز ناکام
ماریو گومز نخستین گزینه برای جانشینی کلوزه بود؛، مهاجمی هدف با توان فیزیکی و شم گلزنی قابل قبول. اما او هرگز نتوانست رابطهای پایدار با تیم ملی برقرار کند. فرصتسوزیها، ناکامیهای مقطعی و فشار افکار عمومی، باعث شد گومز نتواند به چهرهای تعیینکننده در تیم ملی تبدیل شود. پس از آن، آلمان به سمت استفاده از «مهاجم کاذب» رفت: بازیکنانی چون ماریو گوتسه، توماس مولر، سرژ گنابری و کای هاورتس در نقشهایی غیرتخصصی قرار گرفتند تا بهجای قدرت، با ظرافت و گردش توپ خلأ کلوزه را پر کنند. نتیجه اما ناامیدکننده بود: جام جهانی ۲۰۱۸، یورو ۲۰۲۱ و جام جهانی ۲۰۲۲ هر سه بهعنوان تورنمنتهایی ناموفق در حافظه فوتبال آلمان ثبت شدند.
فلسفه آموزش
ریشه این بحران به فلسفه آموزش فوتبال در آلمان برمیگردد. در یکونیم دهه گذشته، آکادمیها بیشتر بر تربیت بازیکنان چندپسته، تکنیکی و مناسب پرسینگ تمرکز کردند. مهاجم تنومند و تمامکننده، بهعنوان بازماندهای از گذشته تلقی شد، کسی که گویی مانع زیبایی تاکتیکی فوتبال مدرن است. در نتیجه، پرورش غریزه ناب گلزنی، قدرت بدنی در محوطه جریمه و «تصمیمگیری در کسری از ثانیه» قربانی انعطافپذیری فنی شد.
هانس ولف، مدیر توسعه فدراسیون فوتبال آلمان، صراحتاً به این خطای ساختاری اعتراف کرده و اذعان داشته که آلمان در مقایسه با قدرتهای برتر فوتبال، در توسعه بازیکن عملکرد ضعیفتری داشته است. به باور او، مهاجم را نمیتوان صرفاً در قالب تمرینهای ۱۱ به ۱۱ ساخت؛ این پست نیازمند تمرینات فردی، تکرار بالا و مواجهه مداوم با فشار در محوطه جریمه است؛ چیزی شبیه به آنچه نسلهای گذشته در زمینهای خاکی تجربه میکردند.
بازگشت به واقعیت
دعوت دیرهنگام نیکلاس فولکروگ در سال ۲۰۲۲، نماد بازگشت به واقعگرایی بود. مهاجمی نه در سطح جهانی، اما با همان ویژگیهای اساسی: قدرت بدنی، بازی هوایی و جسارت در محوطه. پس از او، تیم کلایندینست نیز بهعنوان گزینهای مشابه وارد چرخه تیم ملی شد. این انتخابها نشان داد که فدراسیون از ایدئولوژی «مهاجم کاذب» فاصله گرفته، هرچند هنوز مهاجمی در کلاس جهانی در اختیار ندارد.
امید اصلی اما به نسل جدید دوخته شده است؛ بویژه نیک وولتماده، مهاجم بلندبالا و تکنیکی که میتواند پیوندی میان سنت و مدرنیته باشد. او با تلفیق فیزیک، استعداد فنی و هوش تاکتیکی، آزمون نهایی فلسفه جدید آموزش در آلمان محسوب میشود. موفقیت یا ناکامی وولتماده، معیار سنجش این خواهد بود که آیا فوتبال آلمان توانسته از اشتباهات گذشته درس بگیرد یا خیر.
در نهایت، بازسازی هویت گلزنی آلمان تنها با تغییر نگرش در تمام سطوح ممکن است؛ از مربیان پایه تا تیم ملی. آلمان اگر میخواهد دوباره به قله فوتبال جهان بازگردد، باید سنت مهاجمسازی خود را احیا کند؛ سنتی که زمانی یکی از بزرگترین مزیتهای رقابتیاش بود. امید شاید کمرنگ باشد، اما ضرورت، کاملاً روشن است.
