هزینه اجاره خانهام را صالحی امیری و خسرویوفا پرداخت میکنند
محمد نصیری: هر روز آرزوی مرگ میکنم
رضا عباسپور
روزنامه نگار
بعید است اهالی ورزش و طرفداران رشته وزنهبرداری نام و افتخارات بیشمار استاد محمد نصیری اسطوره بزرگ و چهره ماندگار وزنهبرداری و ورزش ایران را از یاد برده و فراموش کرده باشند. هرکول جیبی و فوق ستاره پیشین خروس وزن تیم ملی وزنهبرداری ایران که با حضور در 4 دوره بازیهای المپیک (توکیو، مکزیکوسیتی، مونیخ و مونترال) در سالهای 1964، 1968، 1972 و 1976، همینطور تصاحب 3 نشان ارزشمند طلا، نقره و برنز از این آوردگاه بزرگ دنیا یکی از مفاخر بیچون و چرای تاریخ ورزش ایران به شمار میرود. اگر چه محمد نصیری با کولهباری از مدال و افتخارات فراوان در دنیای ورزش، یکی از چهرههای ماندگار تالار مشاهیر وزنهبرداری جهان به شمار میرود اما این روزها ستاره پیشین سبک وزن وزنهبرداری ایران و جهان، حال و روز خوب و خوشی ندارد. نصیری بعد از جراحی سنگین قلب بازی که داشت، همینطور درمان آسیبدیدگیهای بسیاری که از دوره قهرمانی برای او به یادگار مانده است، تقریباً تنها و بیحامی در تنگنای مالی و فشارشدید زندگی به حال خود رها شده است. اگرچه او بواسطه حمایتهای مادی و معنوی رئیس پیشین و فعلی کمیته ملی المپیک (صالحیامیری و خسرویوفا) در خصوص کمک هزینه مسکن و اجاره بهای خانهاش همیشه قدردان حمایت آنها است اما دلش از برخی بیمهریها و کملطفیهایی که به او میشود، خون است و گلایهمند. به همین دلیل و با توجه به اینکه محمد نصیری یکی از تاریخسازان بیچون و چرای ورزش ایران به شمار میرود، به سراغش رفتیم و پای درد دلش نشستیم تا ببینیم حال پولادمردی که خاطرات شیرین و به یادماندنی فراوانی را برای ما در دوران پرفرفروغ قهرمانی خلق کرده بود امروز چگونه است؟
بیمهام قطع شد، چون از راهآهن بازخرید شدم
محمد نصیری مرد طلایی و تاریخساز وزنهبرداری ایران در دستههای وزنی 52 و 56 کیلوگرم با بیان اینکه به خاطر کهولت سن و ناتوانی برای حضور در محل کارش مجبور شده است از شرکت راهآهن بازخرید شود و به همین دلیل بیمه او نیز قطع شده است در این خصوص میگوید: «خودتان تقریباً در جریان شرایط زندگی من هستید. زمانی که من از کانادا به ایران برگشتم، چون هنوز کارمند شرکت راهآهن بودم، دوستان لطف کردند و برای اینکه شرایط بازنشستگی و حق و حقوقی که اینجا داشتم از بین نرود، برایم بازگشت به کار زدند. من پیش خودم اینطور فکر میکردم که شاید بشود بواسطه شرایط سنی و افتخاراتی که من برای ورزش ایران کسب کرده بودم، وضعیتی برایم فراهم شود که بتوانم با تطبیق دوره قهرمانی و مأموریتی که در دوران ورزشیام داشتم، همینطور مدالهایی که برای ورزش ایران دشت کردم، شرایط مساعدی برای بازنشستگیام فراهم شود اما هر چه جلوتر رفتیم و رایزنیهایی که داشتیم، دیدم این کار نشدنیتر از قبل میشود. خدا میداند خیلی تلاش کردم که راه و روزنهای فراهم شود تا بتوانم با مساعدت مسئولین دستور بازنشستگیام را بگیرم، ولی هر چه زدم به در بسته خورد! نهایتاً با 78 سال سن و کلی درد و بیماری که داشتم، چون دیگر توانی برای رفتن سر کار مثل یک کارمند را نداشتم، پیشنهاد بازخرید شدن را پذیرفتم. حالا هم دیگر تنها محل درآمد و امیدی که برای بازنشستگی و حق و حقوقی که از این محل برای امرار معاش دریافت میکردم پوچ شد و تمام. بیمهای هم که اینجا داشتم، قطع شده و هیچ راه چارهای هم ندارم! خدا میداند که در این شرایط سخت اقتصادی دارم با سیلی صورتم را سرخ نگه میدارم و روزگار میگذرانم.»
آمده بود بلایی که به خیر گذشت!
پیشکسوت وزنهبرداری ایران از بلایی که یکی دو هفته پیش برایش رخ داد و البته با رسیدگی سریع همسر و تیم پزشکی بیمارستان فیاضبخش تهران به خیر گذشت میگوید: «یکی دو هفته پیش با دعوت آقای خسرویوفا رئیس کمیته ملی المپیک قرار شد همراه با پهلوان منصور برزگر و استاد ابراهیم جوادی و چند تن دیگر از بزرگان و مفاخر ورزش ایران عازم مشهد مقدس شویم برای بازدید از موزه ورزش آستان و موزه اداره کل ورزش خراسان رضوی و مراسمی که آنجا بنا بود برگزار شود. من سالها قبل یک جام قهرمانی که در مسابقات جهانی به دست آورده بودم را به موزه آستان تقدیم کرده بودم اما مرتبه قبلی که آنجا رفتم این جام را ندیدم اما آقای خسرویوفا گفت که من این جام را دیدم که در موزه ورزش اداره کل ورزش استان است. برای همین میخواستم همزمان با مراسماتی که تدارک دیده شده بود، جامی که اهدا کرده بودم را دوباره ببینم. از بخت بدم، وقتی مشغول حاضر شدن برای رفتن به فرودگاه بودم، وقتی میخواستم از حمام بیرون بیایم و آماده شوم، پایم سر خورد و با صورت به زمین خوردم. دستم از کتف در رفت و بینیام به شدت آسیب دید! طوری که همسرم سراسیمه اورژانس را خبر کرد و من را برای درمان به بیمارستان فیاض بخش بردند. آنجا نمیدانم چه اتفاقی رخ داد، ولی با رسیدگی تیم پزشکی که من را شناخته بودند، کتف جا انداخته شد و بینی آسیبدیدهام هم درمان شد. البته پزشک اجازه مرخصی به من نمیداد اما اینقدر خواهش و تمنا کردم و گفتم که من زائر امام رضا هستم و آقا طلبیده؛ با رضایت خودم مرخص شدم و مستقیم رفتم فرودگاه. آنجا در مشهد مقدس هم منصورخان برزگر عزیز و سایر بزرگان من را تر و خشک کردند تا مشکلی برایم رخ ندهد. ولی خدا خیلی به من رحم کرد چون آمده بود بلایی که با نگاه ویژه آقا علیابن موسی الرضا(ع) به خیر گذشت و خطر از بیخ گوشم رد شد.»
دیگر از هیچ کسی توقعی ندارم
دارنده 3 نشان طلا، نقره و برنز بازیهای المپیک مکزیکوسیتی، مونیخ و مونترال با بغضی که در گلو دارد از بیاعتنایی و کملطفیهایی که در حقش شده گلایه دارد اما تأکید دارد با وجود این کملطفیها دیگر از هیچ عزیزی توقع توجه و حمایت ندارد: «همیشه گفتم من خاک پای مردم ایران و همه قهرمانان و پیشکسوتان عزیز هستم، اما شاید باورتان نشود ولی هر روز از خدا آرزوی مرگ دارم زیرا محمد نصیری با این همه افتخار و مدال هر کجای دنیا بود، هیچ دغدغهای از نظر مالی و معیشتی نداشت. من با 78 سال سن نباید دغدغه اجاره خانه و امرار معاش خودم و خانوادهام را داشته باشم. اما دغدغه هر لحظه با من است و مثل خوره دارد آبم میکند. خدا خیر بدهد به آقای صالحی امیری و خسروی وفا، همینطور مسئول محترم صندوق قهرمانان و پیشکسوتان که تا جایی که از دستشان برآمده آبرویم را خریدند و حمایتم کردند. اگر این عزیزان کنارم نبودند نمیدانستم چطور باید با این سن و سال پول پیش خانه و اجارهام را تأمین میکردم. والله قسم اینقدر بیمهری دیدم که دیگر با خودم عهد کردهام از هیچ عزیزی توقع نداشته باشم. اما خداوکیلی حق محمد نصیری که جوانی و عمرش را برای سربلندی ورزش ایران هزینه کرده این نیست که الان میبینیم. محمد نصیری که نامش به عنوان قهرمان ایرانی در تالار مشاهیر تاریخ وزنهبرداری و ورزش جهان است، نباید در سن 78 سالگی نگران اجاره خانه و هزینههای زندگی روزمره باشد. این نه تنها برای من، بلکه برای ورزش ایران عیب است که چهره پرافتخار ورزشی او اینگونه با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم کند و با سیلی صورتش را سرخ نگه دارد. فقط یک جمله به رفقا میگویم، دوستان پهلوان زنده را عشق است. من و امثال من تا زندهایم باید قدرمان را بدانند. وقتی مردیم دیگر چه فایدهای برایمان دارد که اسممان را ببرند یا یادبود برایمان بگیرند؟»
روزی که علی مرادی را روی ویلچر دیدم تا صبح اشک ریختم
«حقیقتاً برای علی مرادی شخصاً به عنوان مرد بزرگی که جوانی و عمرش را برای بزرگی وزنهبرداری ایران گذاشته است، احترام ویژه قائلم. بالاخره هر انسانی در کارش بالا و پایین و ضعف و قوت دارد. او هم از این قاعده مستثنی نبوده است. ولی روزی که تصویر علی مرادی را در بیمارستان با آن شرایط ناراحت کننده دیدم، تا صبح اشک ریختم و غصه خوردم. این درست نیست که ما این همه خوش استقبال و بد بدرقه باشیم، برای بزرگانی که عمرشان را برای ورزش هزینه کردند. امیدوارم علی مرادی سلامتیاش را به دست بیاورد و با تن سلامت سایه اش بالای سر خانوادهاش مستدام باشد. از خدا میخواهم برای هیچکدام از اسطورهها و بزرگان ورزش ایران چنین شرایط ناراحتکنندهای را پیش نیاورد.»