حقیقت عریان پس از تحقیر تاریخی در خانه
وقتشه، وقتشه رفتن
میعاد نیک
خبرنگار
تمام رؤیاهایی که فدراسیون والیبال برای خود ساخته و پرداخته بود، یکباره به باد فنا رفت تا این تیم ملی والیبال ژاپن باشد که در عین ناباوری و در کمال شایستگی، جام بیستودوم را از ارومیۀ ایران به توکیو میبرد و تلخی شکست ۲ سال گذشته مقابل تیم بهروز عطایی را با یک انتقام سخت و سهمگین، به شیرینی عسل تبدیل میکند.
رقابتهای قهرمانی آسیا نشان داد سطح والیبال ایران آن چیزی که برخی طیفهای فکری نزدیک به برخی جریانات خاص نشان میدهند نیست و باز هم برگشتهایم به همان زمان دور و تاریکی که گرفتن یک ست از امثال ژاپن هم برایمان یک آرزو بوده؛ بازگشتی چند هزار فرسخی به عقب فقط به دلیل تصمیمات غیر کارشناسانه و کوتهبینانهای که روی آن تار عنکبوت بسته است.
کیفیت نازل فنی و سطح تکنیکی واقعی بهروز عطایی و شاگردانش که پس از ناکامی در کسب حتی یک ست از چشم بادامیها و قفل شدن روی امتیاز ۲۰ در هر دست، مشخص شده اما اتفاقات سالن غدیر شهر ارومیه نشان داد که بین والیبال و عامۀ مردم آن هم در پایتخت والیبال و در شهری که آجرهای ساختمانهایش هم بوی توپ و تور میدهند، فاصلهای افتاده به اندازه ابعاد دریاچه خشکیده ارومیه.
تمجید بیامان از سعید معروف در کنایه به سطح تیم ملی، فریادهای تند و تیز «حیا کن، رها کن» علیه بهروز عطایی و تشویق عجیب و تیغدار تیم ملی والیبال ژاپن توسط اهالی ارومیه، حقیقت را به شکلی عریان و واضح به روی مسئولان فدراسیون و سرمربی و بازیکنان تیم ملی قِی میکند که چقدر این نسل تیم ملی از آن نسل طلایی خولیو ولاسکو و اسلوبودان کواچ، دورتر و نچسبتر و دوستنداشتنیتر شده است.
تردیدی نیست که در این فاصله طولانی بین مردم و تیم ملی، تصمیمات خودسرانه، خودکامهجویانه و بیاساس مسئولین فدراسیون والیبال و در رأس آن هم محمدرضا داورزنی رئیس فدراسیون نقش اساسی را ایفا کرده. رئیسی که پس از تحقیر تاریخی تیمش در خاک ایران، حاضر به پاسخگویی برابر رسانهها نیست و میگوید: «الان وقت حرف نیست، وقت عمله!»
اینکه محمدرضا داورزنی کدام عمل را میگوید را کسی نمیداند. مگر اصلاً جایی هم برای عمل کردن مانده؟ فدراسیون والیبال در این سالها هیچ کاری نکرده که بعد از سنوات لایزال ریاست، داورزنی مدعی شده تازه وقت عمل رسیده؟ ادعای رئیس فدراسیون تبدیل به یک دوراهی منتهی به عدم شده؛ یا ایشان تاکنون اساساً کار نکردهاند و یا تازه یادشان افتاده بروند و کار را جمع کنند!
از هر طرف که به این دوراهی نگاه کنیم، محتوم به فنا است. گریزی از این واقعیت نیست که دوران هزینه کردن از یک جمله یا یک دستور مدتهاست گذشته و فدراسیون والیبال به هوای تازهای نیاز دارد تا از این تارهای در هم تنیده شده رهایی پیدا کند. یک رهایی واقعی از هر نظر و در هر زمینهای؛ از اجرایی و اداری فدراسیون تا کادرفنی تیمهای ملی.
پس از این شکست اما نمیتوان از نقش غیرقابل انکار بهروز عطایی هم به سادگی گذشت. یک مربی که با اتیکت وطنی برای بها دادن به سرمربیان ایرانی به تیم ملی آمد اما پس از یک شوک کوتاه مثبت، عیار واقعی سرمربیگریاش را به حدی تیره و تار نشان داد که شاید اگر یک تفکر سالم و سیستم صحیح در رأس کار داشته باشیم، تا مدتها کسی سمت مربی داخلی نرود.
بر کسی پوشیده نیست که سطح بازیکنان تیم ملی والیبال ایران از سطح یک مربی ایرانی که تیمش در فینال لیگ برتر کشورمان هم به مقام قهرمانی نرسیده و شکست خورده، بالاتر است. بنابراین سادهانگارانه است اگر فکر کنیم بازیکنانی در سطح عبادیپور و موسوی، درکی کمتر از این کادرفنی از والیبال و تیم ملی و شرایط مسابقات و رویدادهای پیشرو خواهند داشت.
شاید ویدیوی تلخ سلفیگرفتنها و خندههای بهروز عطایی پس از تحقیر حسرتبرانگیز در خانه در پشت صحنه سالن، آن هم در شرایطی که نوجوانان عاشق ارومیهای در حال اشک ریختن پس از پایمال شدن غرور ملیشان بودهاند، گواهی بر تمامی این مدعاست که دیگر رسیده وقت رفتن، دیگر فرصتی برای تکرار اشتباهات نیست و نوبت خداحافظی خیلیها رسیده؛ حتی شما دوست عزیز!