برشی از یک کتاب
سرخ – قسمت سوم
گری نویل این روزها کارشناس تلویزیونی است. یک کارشناس تلویزیونی موفق. او البته زمانی یکی از نامداران فوتبال انگلیس بود. یک دفاع راست کلاسیک که در زمانه خودش مدرن به حساب میآمد و عضوی مهم در تیم سرالکس فرگوسن بود. او زندگینامهای خودنوشت به نام «سرخ» دارد که از هفته پیش در این ستون مرور بخشهایی از آن را شروع کردهایم. این شما و این قسمت سوم این سلسله مطلب:
از همان ابتدا، یونایتد و جر و بحث را دوست داشتم. از همین رو وقتی به مدرسهای پر از طرفدران لیورپول رفتم، تلفیق ظریفی از این دو حس در کار بود. من در بوری بزرگ شدم، درست بالای منچستر ولی با توجه به پیراهنهای لیورپول میشد پی برد که مدرسهام نیز چند یارد بیشتر با آنفیلد فاصله ندارد. دهه هشتاد بود. لیورپول تیم موفق و مسحور کننده آن دوران بود و بنابراین تقریباً تمامی بچههای مدرسه طرفدارشان بودند. کمتر از ده مایل با اولدترافورد فاصله داشتیم اما میشد آنجا را مرکز مرسیساید دانست. البته تنها طرفدار یونایتد در زمین بازی نبودم ولی شرایط برای من اینگونه به نظر میرسید.
نمیدانم واکنشتان به نادیده گرفته شدن چیست ولی این کار مرا جنگجو بار آورد. خانواده پدری من لجوج هستند و بسیار اهل بحث و جدل و من در مدرسه بود که فهمیدم خون نسب نویل در رگهای من جاری است. اگر یک خاطره به یادماندنی از دوران تحصیل خود داشته باشم، جر و بحث با تمامی آن طرفداران لیورپول است. باید بیشتر وقت خود را به جای درس خواندن، به درگیری با آنها اختصاص میدادم. در مورد بهترین بازیکن، بهترین زمین و بهترین لباس بحث میکردیم. این جر و بحث هرگز تمامی نداشت و گمان نمیکنم که هرگز داشته باشد.
در آن روزها، لیورپول سوهان روح من بود. هر روز موفقیتشان را در مدرسه بر سر من میکوبیدند. دشمنی ما از همینجا شروع شد. آن دوران تمامی جامها را برنده میشدند ولی من هر چه بیشتر از موفقیتهایشان میشنیدم، بیشتر از باشگاه خود دفاع میکردم. به شکلی لجبازانه از یونایتد حمایت میکردم. هر کسی که فکر میکند من مدافع پر و پا قرص یونایتد در سالیان اخیر بودهام، باید ماجرای من در زمین بازی مدرسه چنتلرز را شنیده باشد.