برشی از یک کتاب
سرخ – قسمت دوم
گری نویل این روزها کارشناس تلویزیونی است. یک کارشناس تلویزیونی موفق. او البته زمانی یکی از نامداران فوتبال انگلیس بود. یک دفاع راست کلاسیک که در زمانه خودش مدرن به حساب میآمد و عضوی مهم در تیم سرالکس فرگوسن بود. او زندگینامهای خودنوشت به نام «سرخ» دارد که از هفته پیش در این ستون مرور بخشهایی از آن را شروع کردهایم. این شما و این قسمت دوم این سلسله مطلب:
تمام عمرم را برای یونایتد بازی کردم و اینگونه نبود که تنها در یک باشگاه بوده باشم، بلکه من در بزرگترین باشگاه این کره خاکی بازی کردم. در کودکی حسی در شما برانگیخته میشود و تعصبیتان میکند؛ آن حس برای من، یونایتد بود. بنری بود که همیشه در بازیها بین طرفداران دنبالش میگشتم. حدوداً 15 سالی در بین طرفداران بود و چنین ترتیبی داشت: «یونایتد، فرزندان و همسر». به فکر عنوانی برای این کتاب بودم و انتخاب من، تعجب همسرم را برنینگیخت. این باشگاه زندگی مرا شکل داده و مفهوم ثابتی در کنار خانوادهام بوده است.
تمام آن سالها را با لحظات شاد بسیار، همراه با برادرم بازی کردم. عضوی از بهترین تیم پایهای که میتوانست وجود داشته باشد، بودم. در کنار دوستانی چون بکس، باتی، اسکولزی و گیگزی. با کسب سهگانه، دیدم که تمامی رویاها و آرزوهای دوران نوجوانیمان به شکل معجزهآسایی به حقیقت پیوست.
از همان سن، نزد بهترین مربی ممکن (سر الکس فرگوسن) آموزش دیدم. دیدم که یونایتد را از باشگاهی با گذشتهای پر آوازه، به محترمترین و پرافتخارترین نهاد ورزشی انگلیس تبدیل کرد و این کار را فقط با قهرمانی در عناوین انجام نداد، بلکه همراه با فوتبالی تهاجمی و بینظیر. در رختکنی بودم که رابسون، کانتونا، کین، رونالدو و دیگر اسطورههای جاویدان در آن حضور داشتند.
من در موفقترین دوران تاریخ باشگاه بازی کردم. در پایان همه اینها، باشگاه به رکود نوزده قهرمانی (در لیگ برتر) رسید. هنگامی که در سال 1992 نخستین بازی خود برای باشگاه را انجام دادم و باشگاه تنها هفت بار قهرمان چمپیونشیپ شده بود، چه کسی میتوانست چنین چیزی را باور کند؟ گذر از تعداد جامهای لیورپول، لحظهای ویژه در تاریخ بود.