صفحات
  • صفحه اول
  • مدیریت فوتبال
  • زیر چاپ
  • استقلال
  • منهای فوتبال
  • ورزش جهان
  • فوتبال ایران
  • پرسپولیس
  • پرونده
  • لژیونر
  • صفحه آخر
شماره هفت هزار و سیصد و پنجاه و دو - ۲۵ تیر ۱۴۰۲
روزنامه ایران ورزشی - شماره هفت هزار و سیصد و پنجاه و دو - ۲۵ تیر ۱۴۰۲ - صفحه ۱۶

ال‌دیگو – قسمت نهم


دیگو آرماندو مارادونا هنوز که هنوز است الگو و الهامبخش بسیاری از فوتبالدوستان دنیاست. کتاب‌ها و مستندهای زیادی هم درباره او ساخته شده و ما از 2 هفته پیش در این ستون بخش‌هایی از کتاب زندگینامه‌ خود نوشتش با نام «ال‌دیگو» را برای شما نقل می‌کنیم. در این قسمت از کتاب روی دکمه فوروارد می‌زنیم و می‌رویم به جام جهانی 1994 که تست دوپینگ مارادونا مثبت درآمد و علناً ناقوس مرگ فوتبالی او رقم خورد. مارادونا خودش آن روز عجیب را جالب تعریف می‌کند و این قسمت سوم حرف‌های او درباره آن روز است:
تنها بودم. تنهای تنها! فریاد زدم: «کمک کنین. لطفاً، کمکم کنین. می‌ترسم کار احمقانه‌ای کنم. لطفاً کمکم کنین.» بعضی بازیکنان به اتاقم آمدند،‌ اما کاری از دست‌شان برنمی‌آمد و حرفی هم نمی‌توانستند بزنند. فقط می‌خواستم زار بزنم، چون فردا باید با تمام دنیا روبه‌رو می‌شدم و نمی‌خواستم آن موقع گریه کنم. به کلودیا قول داده بودم و نمی‌خواستم زیر آن بزنم.
وقتی بالاخره صبح شد، یک لحظه هم خواب به چشمم نیامده بود. فرانچی و سینیورینی تمام شب را با من سپری کرده بودند. فردا موقع بازی، همه راهی ورزشگاه شدند اما من نه. من‌ ماندم. می‌خواستم همه‌ چیز را برای مردم آرژانتین توضیح دهم. آدرین پائنزا از کانال 13 با یک گروه فیلمبرداری آنجا بود. وقتی آنها مشغول آماده‌سازی بودند، به اتاق فرانچی رفتم و روی تختی کنار پنجره نشستم. از فرانچی، سینیورینی و کارماندو خواستم اگر می‌خواهند پشت من بنشینند. نفس عمیقی کشیدم، گلویم را صاف کردم و گفتم آماده‌ام. حرف‌هایی هم که زدم می‌تواند در تنها یک جمله خلاصه شود؛ مطمئنم ‌امروز پاهایم را بریدند.
حقیقت‌ این است که اصلاً حال و حوصله حرف زدن نداشتم ولی فکر کردم مردم باید بدانند. فکر کردم اگر حرف‌هایم را بشنوند، شاید درکم کنند. از طرف دیگر، نمی‌خواستم تنها یک طرف ماجرا را بدانند. لبه تخت نشستم و آماده روبه‌رویی با دوربین شدم. قبل از آن، تلفنی دوباره با کلودیا صحبت کرده بودم و قول داده بودم گریه نکنم و نگذارم مثل ‌ایتالیای 90 لذت ببرند، ولی کنترلش سخت بود.

 

جستجو
آرشیو تاریخی