من زلاتان هستم – بخش ۳

زلاتان ایبراهیموویچ هفته پیش بازنشسته شد. به همین مناسبت نگاهی داریم به برخی از قسمت‌های جالب کتاب زندگی‌نامه او به نام «من زلاتان هستم». این قسمت به رابطه خوب او با کاپلو اشاره دارد:
فابیو کاپلو، موفق‌ترین مربی اروپایی 10 سال اخیر داشت صدایم می‌کرد. فکر کردم: «این دفعه چه گندی زدم؟» همه ترسی که از دیدن مردم در کودکی داشتم، برگشته بود. کاپلو می‌توانست هر کسی را استرس‌زده کند. وین رونی یک بار گفت: «وقتی کاپلو از کنارتان رد می‌شود، احساس می‌کنید، مرده‌اید!» حقیقت داشت. او قهوه‌اش را برمی‌داشت و بدون اینکه نگاهتان کند، فقط عبور می‌کرد. یک جورهایی مور مورت می‌شد. گاهی زیر لب یک «چائو» زمزمه می‌کرد. اگر نه، فقط در مسیر محو می‌شد؛ انگار که اصلاً وجود ندارید.
ستاره‌ها در ایتالیا، اگر مربی بگوید بپر، نمی‌پرند، ولی این داستان در مورد کاپلو صدق نمی‌کند. وقتی کاپلو سر زمین می‌آید، بازیکنان به خط می‌شوند. کنارش همه مؤدب هستند. یک بار خبرنگاری از او پرسیده بود» و او پاسخ داد: «احترام گذاشتنی نیست. گرفتنی است.» و این جمله‌اش مرا گرفت. وقتی کاپلو عصبانی می‌شود، کسی جرأت ندارد به چشمانش نگاه کند. اگر به شما موقعیت و فرصتی می‌دهد و شما نتوانید از آن استفاده کنید، می‌توانید بیرون از استادیوم هات داگ بفروشید. مشکلات را پیش کاپلو نمی‌برید. او رفیق‌تان نیست. وقتی صدایتان می‌کند، نشانه خوبی نیست. بازیکنان را خرد می‌کند و از اول می‌سازد. شیوه‌اش را دوست داشتم، چون به راحتی بزرگ نشدم. آدم‌های سرسخت و جدی را دوست دارم. کاپلو به من ایمان داشت: «تو لازم نیست چیزی را اثبات کنی. می‌دانم کی هستی و چه کار می‌توانی انجام بدهی!» این را در یکی از اولین روزهای من در آنجا گفت و احساس امنیت را به من داد.
می‌توانستم کمی آرام شوم. فشار وحشتناک بود. خیلی از روزنامه‌ها نوشته بودند به قدر کافی گل نزده‌ام. خیلی‌هایشان فکر می‌کردند باید نیمکت‌نشین باشم یا اینکه چطور زلاتان به چنین تیمی راه پیدا کرده است: «زلاتان برای ایتالیا آماده است؟» روزنامه‌ها نوشتند. مینو در جوابشان گفت: «ایتالیا آماده زلاتان هست؟» و این بهترین جوابی بود که می‌توانست بدهد.

 

جستجو
آرشیو تاریخی