درباره هفته آخر به یادماندنی بوندسلیگا
اینجا کسی نمیخواهد صاحب تاج و تخت بایرن مونیخ شود
سینا فراهانی
خبرنگار
باور قهرمانی خودش نیمی از مسیر قهرمانی است.
این جمله تنها دلیلی است که شاید دورتموند و یا هیچ تیم دیگری از آلمان را در مسیر قهرمانی قرار نخواهد داد.
حتی در روزهایی که زنبورهای وستفالن در صدر جدول بوندسلیگا قرار داشتند اکثر سایتهای پیشبینی فوتبال شانس بالای 50 درصد را برای قهرمانی بایرنمونیخ تصور کرده بودند و این یعنی قرار نیست شاهزاده تغییر کند.
با گذشت 10 سال از تاجگذاریهای پیاپی باواریاییها در آلمان امسال فرصت مناسبی بود که برای یک سال هم که شده از پیکر نیمه جان مونیخیها استفاده کرده و مدتی هر چند کوتاه دورتموندیها بر تخت فرمانروایی تکیه بزنند.
اما انگار در این سرزمین کسی نمیخواهد باور کند که این جام نامش بوندس لیگاست نه بایرن لیگا.
تغییرات روی نیمکت مونیخیها و امتیاز از دست دادنهای مکرر چه در زمان ناگلزمان و چه در دوران پسا ناگلزمان همه را بر این داشت که انگار قرار است نواری غیر از نوار قرمز بر گوشه سینی گرد یا جام معروف بوندسلیگا نقش ببندد.
اما انگار همه چیز اینجا طلسم شده است.
وقتی دقیقتر نگاه کنیم پی خواهیم برد که در یکطرفهترین لیگهای دنیا مثل لیگ یک فرانسه هم اگر یک لحظه پی اسجی غفلت کند تیمی مثل لیل را بالای سر خود میبیند اما در سرزمین مانشافت انگار کسی جایی وردی خوانده است.
بعد از درخششهای بیوقفه تیم کلوپ، بایرنیها نقشهای بیرحمانه برای تنها رقیبشان کشیدند و با شکار یک یک زنبورهای خوش نقش سیگنال ایدونا پارک کاری کردند که تنها تیمی که روزی میتوانست وارث تاج و تختشان باشد برای همیشه از صحنه به در کنند.
در روزگاری که حضور کلوپ با آن قهرمانی تاریخی بوندسلیگا و نایب قهرمانی خارقالعاده در اروپا نوید ظهور مجدد قطب دیگری در سرزمین نیچه را داده بود، فرش قرمزهای وسوسهانگیز رومنیگه و اولی هوینس برای لوا و گوتزه و دیگر ستارههای دورتموندیها ریشه رقابت را برای همیشه قطع کرد.
مرگ فوتبال آلمان از آنجایی شروع شد که دیگر کسی باور نداشت که میتواند برای اول شدن با بایرنیها وارد رقابت شود.
در روزگاری که اسطوره مهد فوتبال، گری لینه کر با آن اظهارنظر تاریخی که «22 نفر دنبال توپ میدوند و در آخر آلمان قهرمان میشود» آلمانها را از دیگر تیمها سوا کرده بود انگار باید منتظرغروب غمانگیز فوتبال در این کشور میبودیم.
این رقابت برای دوم شدن در بوندسلیگا چون که بایرن همیشه اول است نتیجهاش شد دو حذف پیاپی در مرحله گروهی در جام جهانی.
حتی در همان تیم اول کشور هم آنقدر ستارهها چه روی نیمکت و چه درون زمین حیف میشوند که «خالی شدن بوندس لیگا» از افراد تأثیرگذار وارد فاز خطرناکی شده است.
این شیوه مدیریتی غلط که تمام امکانات را برای یک تیم میخواهد و رقابت را سر میبرد نتیجهاش شده روزهایی که تیم خوب ترزیچ با تمام ستارههای تاثیرگذارش هرچه بایرن برایش کاشت را نتوانست درو کند.
انگار باید باورمان شود در روزهای بد باواریاییها هم باز باید قهرمانی در بوندس لیگا را در دستان آنها تصورکنیم و جنگ قهرمانی را از رده دوم به بعد متصور شویم.
فوتبال که تمام نمیشود اما در روزهایی که عادت داشتیم طلوع این ورزش را همیشه از پشت دیوار مخروبه برلین تماشا کنیم، این غروب غمانگیز حکایت از این دارد که نیاز به انقلاب در فوتبال آلمان به شدت احساس میشود.
حالا بایرن به یازدهمین قهرمانی پیاپی و سی و سومین قهرمانی تاریخ بوندسلیگا خود رسید و فاصله بین اوج عزت تا حضیض ذلت برای دورتموندیها و بالاخص سباستین هالر یک مهار محشر پنالتی از فین دامن (دروازهبان ماینتس) بود.
دورتموند نشان داد که تعبیر درست «خواستن توانستن است» و«نخواستن، نتوانستن و نشدن است». اخراج کان و حمیدزیچ زخم دیگری بر پیکره دورتموند وارد کرد چرا که ثابت کرد بایرن با وجود قهرمانی یکی از بدترین سالهای خود را تجربه کرده است و برای هواداران وستفالنی چه چیزی غمانگیزتر از اینکه در بدترین فصل بایرن هم توان مقابله با آنها را نداشتند. خلاصه به نظر میرسد همچنان این بایرن لیگا تا سالهای سال ادامه داشته باشد.