خنجرهایتان را غلاف کنید
علی جوادی
روزنامه نگار
پس از خودکشی قهرمان کشتی کشور بهدلیل وعدههای محقق نشده و قولهای دروغ مدیران آن زمان، بر این باور بودیم که نسلها عوض شده و جهان بینی مدیران تغییر کرده. به خود میگفتیم حالا مدیرانمان منزلت و جایگاه قهرمانان را میفهمند و سختی دنیای قهرمانی را درک میکنند و همین تفاوت دیدگاه دیروز و امروز، موجب حرفهای درست تر، رفتارهای پختهتر، کارهای سنجیدهتر و تصمیمهای زیباتر میشود.
این باور غلط ما ادامه داشت تا خبر کارت هدیه یک میلیون تومانی و مسدود برای قهرمان کشتی دنیا همه را شوکه کرد. خبر آنقدر گزنده و تلخ بود که بسرعت از جغرافیای ما فراتر رفت و موجب خنده مردم کشورهای دیگر شد.
حالا اما مرزهای مدیریت ناصواب جابهجا شده و به قهرمان ما کتری و قوری هدیه میدهند و بعد هم در تماس با قهرمان، با دست و دلبازی تمام، به او میگویند میتوانی هدیه ات را با کالایی در همین حدود قیمتی جابهجا کنی.
برای این خبر آخری چه بنویسیم که حق مطلب ادا شود؟ چگونه میتوانیم در این باره حرف بزنیم که میانه راه، بغضمان نترکد؟
چگونه مدیریتی است که جایگاه قهرمان ملی که برای پرچم کشورش از جان مایه میگذارد را این گونه تعریف میکند؟ برای چنین مدیری چه باید نوشت که درشان او باشد؟ چه کلماتی میتواند این میزان جهالت را توصیف کند؟
قهرمانان ما، محروم از نعمتها و امتیازهای فنی و سختی کشیده بهدلیل نبود برخی امکانات، برای بالا بردن پرچم کشورشان سختی تمرینهای چند برابری برای جبران کمبودها را تحمل میکنند؛ اما تحمل این رفتارهای ناپخته و زشت، واقعاً ممکن نیست.
ورزشکار ما میتواند کمبودهای ناشی از تحریم را هضم کند؛ اما زخم روحش بهدلیل این رفتارهای گزنده و زننده را چه کند؟ زخمی که به عمق جان جوانانمان میرود و در تمرین و مسابقه، رهایشان نمیکند.
ورزشکاران ما از شما هدیه و کادو و پاداش نمیخواهند. همین میزان که روح و فکرشان را مجروح نکنید برای ما و آنها کافی است. میترسیم با این شیب تند، روزی را شاهد باشیم که مدیران دانشمند، برای تجلیل از قهرمانان ملی، دفتر نقاشی 40 برگ با جعبه 12 عددی مداد رنگی به آنها هدیه بدهند. یکی نیست به چنین مدیرانی بگوید رفتارها و هدیههای شما خنجری است که به روح ورزشکاران باغیرت ما میزنید. بس است. حد عقل خود را نشان داده اید. لطفاً خنجرهایتان را غلاف کنید. این جوانان گناه نکردهاند که شما شده اید مدیرانشان.