استعداد منحصر به فردی که بارسلونا و فوتبال را تغییر داد
بوسکتس، فرمانروای میدان
فرخ حسابی
روزنامه نگار
انتخاب زمان مناسب یکی از شاخصترین ویژگیهای سرخیو بوسکتس بوده و حالا او تشخیص داده زمان رفتن است. دو ماه دیگر 35 ساله میشود، فرداشب رهبری بارسلونا در دربی برابر اسپانیول را برعهده دارد و میداند تیمش با پیروزی قهرمان میشود. نهمین و آخرین قهرمانیاش در لالیگا. در پایان پانزدهمین فصل حضور در بارسلونا میرود و یک عصر با او تمام میشود.
ژاوی هرناندس که یک روز همتیمیاش بود و حالا مربیاش، میخواست او بماند همانطور که لوییس انریکه میخواست به کار در تیم ملی ادامه دهد اما بعد از جام جهانی با تیم ملی خداحافظی کرد و حالا از بارسلونا میرود بعد از آنکه مذاکرات برای تمدید قراردادش به نتیجه نرسید. از تیم قهرمان جام جهانی 2010 هیچ کس در اسپانیا نمانده، از تیم بارسلونا که همه چیز برد، هم همینطور، آن نسلی که همه چیز را تغییر داد حتی خود فوتبال را.
بوسکتس در سال 2005 به بارسلونا آمد و نخستین بازیاش را برای تیم اول در سال 2008 مقابل راسینگ سانتاندر انجام داد، 719 بازی پیش. مربی راسینگ بعدها اعتراف کرد چیز زیادی درباره او نمیدانسته، تقریباً هیچ کس نمیدانست جز پپ گواردیولا.
پسر لاغر و دیلاق دروازهبان سابق بارسا، کارلوس که یک بار گفته بود دستش آسیب دیده برای اینکه میخواسته یک شیء آهنی به سر سرخیوی کوچک نخورد. سرخیو در تیم ب بارسلونا زیر نظر پپ بازی کرد و کسی درک نمیکرد چرا به تیم اول رسیده اما کمی بعد سهگانه را برد. سال بعد جام جهانی را بالای سر برد، سال بعد یک لیگ قهرمانان دیگر و سال بعد قهرمانی یورو. او با 9 قهرمانی لیگ، 7 قهرمانی جام حذفی، سه لیگ قهرمانان اروپا و در مجموع 34 جام، 864 بازی انجام داده که پنج تا به آن اضافه میشود.
اعداد اهمیتی ندارند، بوسکتس تقریباً ضدآمار است، فوتبالیستی که نمیتوان اندازهاش را گرفت. او بهعنوان مهاجم شروع کرد و در نخستین بازی برای تیم ب نزدیک بود گل بزند اما در تیم اول اهل گل زدن و پاس گل نبود، مجموعاً 20 گل زد. او هافبک دفاعی بود که دفاع نمیکرد. تکلهای قهرمانانه نمیرفت و ترجیح میداد ایستاده کارش را انجام بدهد. از نظر فیزیکی عالی نبود، زیاد نمیدوید و سریع نبود اما وقتی لازم بود به توپ سرعت میداد و برعکس. ذهنش کار میکرد، بوسکتس میدانست و میدید.
ژاوی میگوید او یکی از بهترین هافبکهای جهان و بهترین هافبک دفاعی تاریخ اسپانیا است، سرعت در ذهن او بود و به توپ انتقال پیدا میکرد، میدانست کی باید بازی را نگه دارد و کی راه بیندازد، بهترین بازی را از اطرافیان میگرفت. در کنار ژاوی و آندرس اینیستا یک خط میانی بینظیر را تشکیل داده بود. همه تیم البته همینطور بود، یک روز در کنار ژاوی و اینیستا، یک روز همراه با لیونل مسی و داوید ویا، گاهی با فرناندو تورس و سرخیو راموس، گاهی با جرارد پیکه و کارلس پویول. در تیمهایی که تیری آنری و ساموئل اتوئو، ویا و زلاتان ابراهیموویچ، لوییس سوارس و نیمار جذابیت و هیجان بیشتری دارند. هیچ کس نمیخواست بوسکتس باشد اما خودش دوست داشت. در آفریقای جنوبی وقتی همه میپرسیدند در تیم چه میکند، ویسنته دل بوسکه گفت: «اگر میتوانستم الان بازی کنم دوست داشتم مثل بوسکتس باشم.» مربیها و بازیکنان تحسیناش میکردند، یوهان کرویف او را هدیه میدانست و گواردیولا غیرقابل قیمتگذاری. کمی بعد از شروع بوسکتس، مسی به گواردیولا گفته بود این همان است که میخواهد.
بوسکتس یک بار گفته بود: «نمیخواهم مردم دربارهام حرف بزنند، خیلی مصاحبه نمیکنم، توئیتر ندارم. مهاجمان نظر همه را جلب میکنند اما من خودخواه نیستم. نمیخواهم پیشرو باشم، ترجیح میدهم مهاجمان گل بزنند، این کار آنها است. من عاشق پستم هستم و عاشق کارم.» دل بوسکه درباره او گفت: «بازی را ببینید و بوسکتس را نمیبینید. بوسکتس را ببینید و بازی را میبینید.»
لوییس انریکه چندی پیش گفت بوسکتس منحصر به فرد است و چه توصیف درستی. تصور بازیکنی مثل بوسکتس سخت است، فوتبالیستی که تعریف جدیدی از نقش خود در تیم ارائه و در واقع آن را بازتعریف کرد. ضدفرهنگ به نظر میرسید اما فرهنگ متفاوت و غالبی را شکل داد. به قول خودش ویژگیهای این نقش؛ فکر، محاسبه، پیشنهاد راه حل در دفاع و حمله و در یک کلام کنترل همه چیز است. او این را باورپذیر کرد.
در این سن طبیعی است که عدهای از جمله خودش بپذیرند که دیگر مثل سابق نیست. روزهایی هم بوده و هزینه حفظ او در دوران بحران اقتصادی بارسلونا سنگین بود و با رفتنش باری برداشته میشود اما زمان درستی بود. بعد از تورنمنت قطر، انریکه زحمت زیادی کشید که او را متقاعد کند تا جام جهانی بعدی ادامه دهد. ژاوی همچنان او را برای تیمش حیاتی میدانست اما اگر یک چیز باشد که بوسکتس همیشه خیلی خوب میدانسته، زمان رفتن است.