مردی که اصلاً «ساکت» نیست
وصال روحانی
موفقیتهای
«ساکت الهامی» از آن دست مردمان است که نامش کوچکترین همخوانی با صفت و طبایع وی ندارد، زیرا هرچه در او بیشتر جستوجو کنید، کمتر نشانهای از سکوت و آرامش در وی مییابید.
سرمربی گاه جنجالی ولی اغلب هوشیار تیم هوادار در آستانه رسیدن به فینال جام حذفی فوتبال کشور قرار دارد و برای این مهم باید پرسپولیس را در نیمهنهایی شکست بدهد که البته کار سختی است. با این وجود اگر این امر تحقق یابد، سومینبار در پنج سال اخیر خواهد بود که یک تیم تحت هدایت او پای به دیدار نهایی این جام میگذارد، جامی که بسیار مهم است و به نشانه آن تیمی که فاتحاش میشود، مجوز شرکت در لیگ قهرمانان آسیا را کسب میکند. بارها راجع به مربیان برتر فوتبال کشور صحبت و اظهارنظر شده اما باید پرسید یحیی گلمحمدی، ریکاردو ساپینتو و ژوزه مورایس که به ترتیب پرسپولیس، استقلال و سپاهان را هدایت میکنند، مربیان بهتری هستند یا الهامی که تیمهایی را به موفقیت میرساند که حتی یکدهم تیمهای پرامکانات فوق نفر و نیرو و بازیکن معروف و کارآمد ندارند. شاید گفته شود که الهامی در زمان قهرمان کردن تراکتور هم در جام حذفی چهار سال پیش امثال اشکان دژاگه، مسعود شجاعی، محمدرضا اخباری و مهدی کیانی را در اختیار داشت اما باید پرسید آیا او فصل پیش که نساجی قائمشهر را هم به این افتخار رساند، تیم پر و پیمانی را تحت اختیار گرفته بود و آیا امسال هم که «هوادار» را فعلاً تا نیمهنهایی بالا آورده، حتی پنج بازیکن معروف و برجسته دارد که بتوان روی آنها حساب کرد. الهامی البته در هوادار هم مسعود شجاعی را در خدمت دارد اما گذر ایام کارایی این هافبک تهاجمی را که 37 ساله شده، بسیار پایینتر از چهار - پنج سال پیش آورده و از سر تا ته این تیم بگردید، فقط میلاد فراهانی، عزت پورقاز، امید سینک و بابک مرادی را مییابید که سری توی سرها درآورده و سبقه روشن و شهرتی نسبی داشته باشند. عدهای میگویند الهامی حاشیه های زیادی دارد و دلیل و پایه اصلی پیروزیهایش زرنگیها و مکاریهایی است که نباید در عرصه ورزش و حتی شکل حرفهای آن جایی داشته باشد. این ادعا از دو منظر قابل تعمق و جوابگویی است. یکی اینکه هیچ مربیای که تیمی سرشار از مهرههای قوی را در اختیار داشته باشد، امکان ندارد به راهها و کارهایی رو بیاورد که منتقدان الهامی مدعی آن هستند و او اگر حاشیهسازی میکند و رقبا را با بازیهای ذهنی و احتمالاً ناجوانمردانه ناکام میسازد، به این سبب است که تیمش بسیار کممهرهتر است و خوشبختانه یا بدبختانه به ابزاری غیرفنی برای غلبه بر رقبا نیاز دارد. نگرش دوم این است که بگوییم حتی اگر روشهای کاری الهامی نکوهیده و نازیبا باشد، او به سبب رویکرد اجباری به آنها در زمان تلاقی با تیمهای بزرگ همانقدر قابل سرزنش نیست که اگر تیمش پرمهره بود، باید مورد ملامت قرار میگرفت. حرف آخر در این باب نیز مطرحکننده این سؤال است که یک مربی خوب چه کسی است؟ مردی که تیمش بسیار کممهرهتر از حریف باشد و هیچ تدبیری نیندیشیده باشد و به زمین برود و «10 بر صفر» ببازد و یا مردی که برای پرهیز از اینگونه باختها و رسیدن به پیروزی به برخی طرق جانبی روی بیاورد که نتوان در ستایش آنها سخن گفت. اظهارنظر در این خصوص را به عموم میسپاریم.