از قلیزاده تا قدوس، از انصاریفرد تا حسینزاده
سال کمثمر لژیونرهای ایرانی
وصال روحانی
روزنامه نگار
اگر مهدی طارمی را که یک ستاره واقعی در پورتو و کل فوتبال پرتغال است، نادیده بگیریم، سایر لژیونرهای ایرانی سال کمثمری را در اروپا سپری کردهاند. علی قلیزاده آنقدر در شارلروای بلژیک بالا و پایین در کارش داشت که مسئولان این تیم او را به تیمی درجه دوم در لیگ ترکیه فرستادند، سردار آزمون بهرغم داشتن انواع حمایتها در بایر لورکوزن و با وجود گلزنی در دیدار این هفته تیمش توفیق مورد نظر را کسب نکرده و مدیران این باشگاه آلمانی که میخواستند او را در نیمفصل جواب کنند، فقط به سبب پیدا نشدن خریدار مناسب از این کار بازماندند. صادق محرمی در ششمین فصل حضورش در دیناموزاگرب مثل فصول قبلی هیچ کار ویژهای نکرده که پیشتر از او رؤیت نشده باشد. کریم انصاریفرد در اومونیا گلزنیهایی داشته اما اگر موفق بود، از لیگ معتبرتر یونان جوابش نمیکردند و گذارش به این تیم معمولی قبرسی نمیافتاد. به همین منوال امیر عابدزاده و امیرحسین حسینزاده هم بیشتر نمره مردودی در سال رو به پایان گرفتهاند و دومی (حسینزاده) اصولاً در شارلروا به بازی گرفته نشده و بیشتر یک تماشاگر بوده است.
رجعت اجباری یک بازیکن مردودی
اگر هم معتقد باشیم که علیرضا جهانبخش با برخی گلزنیهایش در لیگ هلند موفق بوده و در صدرنشین شدن فاینورد سهم داشته، باید متذکر شد ناکامی او طی دو فصل حضورش در لیگ بسیار معتبرتر انگلیس و نمره مردودی که در آنجا گرفت، مسأله به غایت مهمتری بود و با اینکه گل زیبای او به چلسی فراموش نشدنی است، اما اینکه هرگز نتوانست مربیان تیمش (برایتون) را مجاب به استفاده دائمی از خود کند، نشان از خروج وی از جاده موفقیتآمیز موردنظرش داشت. محصول نهایی این قصورها رجعت اجباری وی به لیگ هلند بود که حتی صدرنشینی در آن کمارزشتر از فیکس شدن در یک تیم متوسط لیگ برتر انگلیس به حساب میآید. سامان قدوس هم در برنتفورد، دیگر تیم انگلیسی همین مشکل را داشته و در 90 درصد اوقات بازیهای این تیم را از روی نیمکت شروع کرده و نتوانسته است موفقیتهایش در لیگ فرانسه را تکرار کند.
دور از نقطهای ایمن
همه این موارد و همچنین سرنوشت میلاد محمدی که مدتی در لیگ روسیه درخشید و سپس از مقابل چشمها دور شد و در لیگ یونان هم به اوج نرسید و احسان حاجصفی که با محمدی همباشگاهی است، نشانگر این است که لژیونرهای ایرانی در اروپا منهای طارمی که بحث کاملاً جداگانهای را تشکیل میدهد، به یک نقطه ایمن و معتبر نرسیدهاند.
آنها در روالی نه چندان تصادفی و به دلیل جواب ندادن تلاشهایشان و همسو نبودن این کوششها با نوع و بافت فوتبال آن کشور و هماهنگ نشدن با سیستمهای کاری تیمشان از چشمها افتاده و تبدیل به نفرات و نیروهایی شدهاند که مربیان تیمهایشان آنها را برای بهروزی تیم خود الزامی نمیانگارند و فقط به چشم نفرات درجه دوم و سوم به آنها نگاه میکنند. این مربیان فقط زمانی از لژیونرهای ما استفاده میکنند که نیاز به تعویض بازیکنان اصلی دارند و چارهای جز رویکرد به نفرات ما برایشان باقی نمیماند. نمیتوان از همه لژیونرهای ما خواست که طارمیوار عمل کنند و زمین و زمان را به هم بدوزند زیرا اصولاً در توانشان نیست اما میتوان انتظار داشت که آنها با کوشش و فداکاری هرچه بیشتر در قالبی ظاهر شوند که برای مربیان تیمهایشان چارهای جز رویکرد مستمر به آنها نماند و حداقل در 80 درصد اوقات در ترکیب ثابت باشند. این چیزی نیست که از توان ذاتی آنان خارج و به کلی دور از دسترسشان باشد.