چرا تیمهای شرق آفریقا به اندازه شمال و غرب قاره قدرتمند نیستند؟
شکاف بزرگ یک قاره
در روزهایی که توجه رسانههای جهان به جام ملتهای آفریقا در مراکش جلب شده، یک نکته مهم توجهات را جلب میکند؛ اینکه کشورهای شرق آفریقا برخلاف کشورهای عربی شمال این قاره یا قدرتهای سنتی غرب آفریقا، جایی در بین قدرتهای بزرگ قاره ندارند. روز گذشته بازی جام ملتهای آفریقا برگزار شد، که شاید تقابل اوگاندا و تانزانیا در نگاه اول جذابیت دیدارهای بزرگی مثل رویارویی نیجریه با تونس یا سنگال با کنگو را نداشت؛ اما این مسابقه لایهای عمیقتر از اهمیت را در خود جای داده است. این فقط ششمین برخورد دو تیم در تاریخ است و همزمان، نشانهای از آیندهای است که شرق آفریقا برای آن آماده میشود؛ آیندهای که با میزبانی مشترک اوگاندا، تانزانیا و کنیا در سال ۲۰۲۷ تعریف خواهد شد. شرق آفریقا در تاریخ جام ملتها سهم بزرگی از افتخارات ندارد. قهرمانیهای قدیمی اتیوپی و سودان، آن هم در تورنمنتهایی محدود و با میزبانی خانگی، بیشتر شبیه خاطرهای دور است تا نشانهای از یک قدرت پایدار. آخرین فینالیست این منطقه، اوگاندا در سال ۱۹۷۸ بود و از آن زمان، مسیر پرسنگلاخی دنبال شده است.
ریشهها اما متفاوتند. این کشورها از دهههای میانی قرن بیستم، با تأثیر استعمار انگلیس، به فوتبال خو گرفتند و مسابقات منطقهای مثل جام «CECAFA» حتی زودتر از جام ملتهای آفریقا شکل گرفت. با وجود این پیشینه، شکاف توسعه بین شرق و غرب قاره طی سالها عمیقتر شد؛ شکافی که بخشی از آن به مدیریت، سرمایهگذاری، زیرساخت و بخشی دیگر به سیاستهای ورزشی و اجتماعی بازمیگردد. در کنیا و اوگاندا، فوتبال همواره محبوبترین رشته بوده، هرچند توجه به لیگهای خارجی بهویژه لیگ برتر انگلیس اغلب بر رشد داخلی فوتبال سایه انداخته است. کمبود سرمایهگذاری پایدار، لغزشهای مدیریتی و حتی تعلیقهای بینالمللی، جریان رشد را کند کرده است. از سوی دیگر، شرایط اقلیمی و کمبود زمینهای استاندارد نیز مسیر پرورش بازیکن را دشوار کرده، هرچند گسترش چمنهای مصنوعی در سالهای اخیر روزنههایی از امید ایجاد کرده است. با این حال، شرق آفریقا صرفاً قربانی شرایط نیست. اوگاندا طی سالهای اخیر با ایجاد آکادمیهای هدفمند، ساماندهی لیگ و ایجاد مسیر مشخص برای انتقال بازیکنان به خارج، ساختاری قابل اتکا بنا کرده است. جذب و استفاده از بازیکنان ریشهدار در خارج و انتخاب مربیان باتجربه بینالمللی، نظم تازهای به این تیم داده است.
در تانزانیا، لیگ داخلی به نوعی پروژه هویتسازی تبدیل شده است. دو باشگاه بزرگ «یانگا» و «سیمبا» با ساختاری نزدیک به باشگاههای مردمی و شبکه هواداری گسترده، موتور اقتصادی و فنی فوتبال این کشورند. افزایش تعداد بازیکنان خارجی، حضور مداوم در لیگ قهرمانان آفریقا و پخش جهانی مسابقات باعث شده بازیکنان بومی در محیطی رقابتیتر رشد کنند؛ هرچند راه رسیدن به سطح قهرمانی قاره هنوز طولانی است. اتیوپی داستان متفاوتی دارد. لیگ نسبتاً ثروتمند و عمدتاً دولتی، امنیت مالی برای بازیکنان فراهم کرده اما در عین حال، به انزوا منجر شده است. حضور محدود در لیگ قهرمانان و مهاجرت اندک بازیکنان به خارج، سطح رقابت را پایین نگه داشته است.
جام ملتهای آفریقا به میزبانی ۳ کشور شرق این قاره در سال ۲۰۲۷، یک آزمون و فرصت بزرگ برای این منطقه خواهد بود. سه میزبان بهدنبال میزبانی شایسته و عبور از مرحله گروهی هستند، هرچند تجربه نشان داده حتی میزبانی تضمینکننده موفقیت فنی نیست. آنچه میتواند سرنوشت شرق آفریقا را تغییر دهد، نه نتیجه یک تورنمنت، بلکه کیفیت سازماندهی، سرمایهگذاری در زیرساختها، تداوم برنامههای پایه و تقویت لیگهای داخلی است.
اگر این مسیر با صبر و برنامه دنبال شود، تقابلهایی مثل اوگاندا و تانزانیا دیگر «بازیهای فراموششده» نخواهند بود؛ بلکه نشانهای از منطقهای در حال برخاستن خواهند شد، منطقهای که میخواهد جایگاه خود را در نقشه فوتبال آفریقا بازتعریف کند.
