در حافظه موقت ذخیره شد...
اسیدپاشی به چهره استقلال
روزنامه نگار
تنش و تشتت در باشگاه استقلال بدل به یک کلاف سردرگم شده که هر روز گره آن کورتر میشود. درست مثل یک مسابقه طنابکشی؛ گویی دو طرف ماجرا هر کدام یک سر کلاف را گرفتهاند و به سوی خود میکشند و گره کور را کورتر میکنند تا جایی که به نظر میرسد این گره بازکردنی نباشد و تنها با پاره شدن، تکلیف مشخص خواهد شد.
جواد نکونام البته که نقش اول این ماجراست. یک مرد تمامیتخواه که در دوران بازیگریاش نیز این خصیصه را داشت و به اندازهای در آن افراط میکرد که دوست و دشمن او را نکوهش میکردند. مردی که برای یک تکه پارچه در تیم ملی و استقلال هیاهوهای بسیاری به پا کرد. نکو اما بعد از آویختن کفشها این ویژگی را با خود به روی نیمکت آورده. او در فولاد نسخه آپدیت شده استراتژی خود را رونمایی کرد و نیمکت شلوغ او همیشه با غوغاسالاری و جنجال در کنار خط میکوشیدند با راه انداختن جنگهای روانی و زرگری حریف را در منگنه قرار دهند و حالا این مأموریت را در استقلال نیز اجرا میکنند. در کلونی شلوغ پیرامون نکونام حتی میتوان چهرهای از تیم رقیب را هم دید و او برای رسیدن به هدف از به خدمتگیری وسیله قرمز هم ابایی ندارد!
در مقابل سیاست باشگاه استقلال و مدیرعامل ماجراجویش در قبال نکونام منفعلانه و بیاثر است. علی خطیر که در فوتبال ایران هیچگاه تجربه مدیریت در سطح اول را نداشته، با رسیدن به صندلی مدیریت آبیها به رؤیاهایش هاشور واقعیت زد و در این صندلی در حال مشق کردن است. مردی که سیاست یک بام و دو هوا را در قبال سرمربی تیم در پیش گرفته و با این سیاست نه تنها نمیتواند سرمربی تیم را کنترل کند، بلکه بنزین روی آتش او میریزد تا سرمربی تیم در یک پردهدری حیرتانگیز اطرافیان او را بیسروپا خطاب کند!
خطیر از برقراری ارتباط صحیح و حرفهای با نکونام عاجز است و با تجربه مدیریتی اندکش نمیتواند اتمسفر باشگاه را آرام کند و نکونام نیز با رفتارهای کودکانه و غیرحرفهای از هیچ کوششی برای تخریب چهره مدیرعامل فروگذار نمیکند؛ غافل از اینکه این تیشه، مستقیم ریشه استقلال را هدف قرار داده و اسید به چهره باشگاه میپاشد.
کاش طرفین ماجرا بیش از منفعت شخصی و تلاش برای منکوب کردن طرف مقابل اندکی به جایگاه و شأن استقلال بیندیشند.