در حافظه موقت ذخیره شد...
واکنش مدیر روابطعمومی فدراسیون والیبال به صحبتهای عطایی
ذهن مریض من
روزنامه نگار
ذهنم مریض شده و نمیدانم چرا به عنوان مقصر اصلی به دنبال گردنگیر هستم. حامیان عذرخواهی میکنند و مسببین خاموش میمانند. اینجا ابر و باد و مه و خورشید و رسانه و روابط عمومی مقصر هستند ولی من نه! سؤال؟! مگر خودم نگفتم که سرمربی باید همه کاره تیم باشد و حتی سرپرست هم زیر نظر سرمربی باشد، پس چرا وقتی این مشکلات به وجود آمد در نطفه خفه نشد و بعد از چند ماه از رفتن و بردن و آوردن، یک باره به مرحله انفجار رسید؟ کاش وقتی خودم را همه کاره میدانم، مسئولیت همه کارها را هم بپذیرم و دنبال گردنگیر نباشم. چرا در طی این دو سال چهار سرپرست و پنج مربی آمدند و با دلخوری از من رفتند. اصلاً «توتولو» چرا آمد و ناگهان رفت و دیگر هیچ مربی سرشناسی حاضر نشد بیاید. چرا رکورد بیشترین هزینه کنسلی بلیتهای اعزام ۱۷ سال گذشته در این دو سال که من سرمربی بودم به دلیل عدم قدرت در تصمیمگیریام برای انتخاب بازیکنان اعزامی شکسته شد و تا روز آخر ارنج اصلی تیم بازی به بازی تغییر میکرد؟ اصلاً هفته سوم لیگ ملتها، چرا آنالیزور دوم تیم که ویزا گرفته بود، با نظر من اعزام نشد تا تیم ایران مجبور نباشد با کمترین تعداد نفرات در مسابقات حاضر شود؟ چرا به عنوان سرمربی اینقدر وقت داشتم که با ادمینهای پیجهای اینستاگرامی گروه تبادل نظر تشکیل بدهم و در ثانیهای در کوران مسابقات بازیکنانم را آنفالو کنم و با یک خبرنگار که زیر پست یکی از پیجها کامنت گذاشته بود مصاحبه نکردم؟ اصلاً چرا فریاد میزدم که چمدان من را باید بازیکنان حمل کنند و بهترین اتاق هتل باید برای من باشد تا شأن من حفظ شود؟ چرا وقتی استعفا دادم، باز در کنار تیم ماندم و حتی در جلسه بعد از استعفا بازیکنان را به جای روحیه دادن، تهدید به افشاگری و تسویه حساب کردم؟! این یعنی سخیفترین ورژن انسانیت! اصلاً چرا بعد از حدود چهارماه از لیگ ملتها من که در آمریکا حضور نداشتم، باید بگم بگم راه بندازم؟ اگر موردی بود بلافاصله باید گزارش و پیگیری و برخورد میکردم! ولی حالا که همه چیز از دست رفته نقش افشاگر را بازی میکنم! مصداق بارز دیگی که برای من نجوشد... . اصلاً چرا در اوج برگزاری لیگ ملتها دغدغه و چالش مهم من به عنوان سرمربی تیم باید بستن کامنتهای اینستاگرام باشد!؟ فکر کنم اگر جواب نصف این سؤالات را پیدا کنم، جواب مهمترین سؤالم را میتوانم پیدا کنم که چرا در طول دو سال اخیر در سطح والیبال جهان ۲۶ باخت و 13 برد داشتیم و به رنکینگ ۱۵ دنیا سقوط کردیم! به نحوی که در ناامیدانهترین جایگاه خود، برای صعود به المپیک در دهه اخیر قرار گرفتیم؟ درسته؛ مغز بازنده و متوهم! و اما درس عبرت: خبرنگاران و رسانهها خدنگ ما نیستند. مظلومترین و البته باشرفترین قشر جامعه هستند. هیچ ارگانی با اعزام به مسابقات؛ اختیار حرفه و رسالت خبرنگار را تسخیر نخواهد کرد. ولی باز هم فکر کنم دلیل همه شکستها روابط عمومی و رسانهها بود!