صفحات
  • صفحه اول
  • مدیریت فوتبال
  • زیر چاپ
  • فوتبال ایران
  • منهای فوتبال
  • ورزش جهان
  • استقلال
  • پرسپولیس
  • پرونده
  • لژیونر
  • صفحه آخر
شماره هفت هزار و چهارصد و بیست و دو - ۲۵ مهر ۱۴۰۲
روزنامه ایران ورزشی - شماره هفت هزار و چهارصد و بیست و دو - ۲۵ مهر ۱۴۰۲ - صفحه ۲

عکست اینجاست؛ خودت «کیمیا» شدی!

مرتضی رضایی
روزنامه نگار
دیروز و در کمیته المپیک؛ عکس کیمیا علیزاده آنجا بود، آنجا پشت استندهای شیشه‌ای. فلش‌بکی به المپیک ریو؛ نخستین مدال تاریخ زنان ایران را گرفتی و ورق زندگی‌ات برگشت. بدون تعارف برگشت. از انواع و اقسام پاداش‌ها گرفته تا ملک و زمین و سکه. حضور در برنامه‌های مختلف برای تقدیر و... همه چیز بر‌ وفق مراد بود که یکدفعه خبر رسید کیمیا پناهنده شده است برای یک زندگی بهتر. رفتی و ماجرا آغاز شد. رفتی و در توکیو تو را مقابل ایران قرار دادند. یادت می‌آید چطور شب قبل از آغاز مسابقات، برنامه را تغییر دادند تا تو و کیانی رودرروی هم قرار بگیرید؟ ایران مقابل ایران. تو و ناهید کیانی. اما انتهایش هیچ بود! این را که قبول داری خانم علیزاده؟!
البته که زندگی شخصی هر کسی به خودش ربط دارد و در این باره حق هیچ اظهار‌نظری ندارم اما می‌خواهم درباره زندگی ورزشی‌ات بنویسم. اینکه رفتی دنبال رؤیاهایت تا به قول خودت محدودیت‌های اینجا را کنار بگذاری و بتوانی آزاد مبارزه کنی، پا بزنی و مدال کسب کنی اما از آن روز تا امروز زمان زیادی گذشته است. چه خوب بود که لابه‌لای بلاگربازی و ساختن دابسمش در اینستاگرام، گزارشی از شرح حال ورزشی‌ات می‌دادی که داری چه کار می‌کنی؟ آیا آزادانه مبارزه کردی، به مدال المپیک دیگری که می‌خواستی رسیدی و اصلاً چه خبر از تکواندو؟
دیروز عکست را آنجا در کمیته دیدم. هنوز هم مرام و معرفت مسئولان ورزش ایران به هیچ کسی اجازه نداده تا آن عکس را پایین بیاورند اما یک سؤال خیلی مهم دارم؛ به آن چیزی که می‌خواستی رسیدی؟ اگر یکی از من این سؤال را درباره کیمیا علیزاده بپرسد می‌گویم «نه» چون مشخص است و شاید اگر اینجا مانده بودی الان هم مدال بازی‌های آسیایی را داشتی و هم شانس حضور در المپیک پیش‌رو را.
قصه برای بقیه هم تکراری است. مثل یکتا جمالی در وزنه‌برداری، سعید ملایی در جودو، سارا خادم‌الشریعه در شطرنج و خیلی‌های دیگر. طی چند سال اخیر مسأله پناهنده شدن ورزشکاران ایرانی به کشورهای دیگر و جنگیدن زیر پرچمی غیر از پرچم کشور خودشان تبدیل به یکی از چالش‌برانگیزترین اتفافات ورزش ایران شده است. در واقع موضوع پناهنده شدن ورزشکاران ایرانی به کشورهای دیگر از پیچیدگی زیادی برای تحلیل، نقد و بررسی برخوردار است. اینکه یک ورزشکار در حساس‌ترین مقطع زندگی خودش چه می‌شود که به یکباره تصمیم به ترک وطن و جنگیدن زیر پرچم کشور دیگری می‌گیرد؟ اینکه آیا صدای خوشبختی که در کشورهای دیگر به گوش می‌رسد واقعاً فقط از دور خوش است یا ورزشکار ایرانی با فکر به عواقب تصمیمی که می‌گیرد، بلیت خودش را یکطرفه و بدون برگشت رزرو می کند؟
یک بار دیگر می‌خواهم از این کلمه استفاده کنم و بگویم بدون تعارف! رفت و آمد‌هایی از جنس کیمیا علیزاده در ورزش ایران زیاد بوده اما احتمالاً اگر از همه آنهایی که رفته‌اند سؤال کنید یک حس پشیمانی را روی شانه‌های خودشان احساس می‌کنند. شاید درآمد آنها در غربت بیشتر از چیزی باشد که در ایران به دست می‌آوردند اما آنها چیزهای دیگری را از دست دادند که با هیچ پولی به دست نمی‌آید! پشیمانی؛ نقطه مشترک ورزشکاران ایرانی که ترک وطن کرده‌اند.
 

 

جستجو
آرشیو تاریخی