برشی از یک کتاب
سرخ – قسمت پایانی
گری نویل این روزها کارشناس تلویزیونی است، یک کارشناس تلویزیونی موفق. او البته زمانی یکی از نامداران فوتبال انگلیس بود. یک دفاع راست کلاسیک که در زمانه خودش مدرن به حساب میآمد و عضوی مهم در تیم سرالکس فرگوسن بود. او زندگینامه خودنوشتی به نام «سرخ» دارد که از ۲هفته پیش در این ستون مرور بخشهایی از آن را شروع کردهایم. این شما و این قسمت نهم و پایانی این سلسله مطالب:
داشتم پاسخ برخورد طرفداران لیورپول با خود را میدادم. هرگز بابت سوء نیتهایی که طرفداران لیورپول نسبت به من داشتند، گله نکردم و این مسائل به حد کافی از همان دوران مدرسه برای من وجود داشته است. برای سالها باید به آهنگها گوش میدادم. در سالفورد کیز و هنگام بازگشت از یک مسابقه، این طرفداران لیورپول بودند که خودروی من را سرنگون ساختند. تلاش کردند درب را باز کنند و وقتی موفق به انجام این کار نشدند، در صدد سرنگون کردن من برآمدند. خوشبختانه ترافیک به موقع روان شد و من توانستم پیش از اینکه خودروی مرا کلهپا کنند، از دستشان فرار کنم.
شبی در یک بازی دیگر با لیورپول در اولدترافورد، پلیس به من گفت که باید به جای دیگری نقل مکان کنم چون دریافتهاند که عدهای از اراذل مرسی ساید قصد دارند مرا بیخواب و آرام کنند. مجبور بودم کولهبارم را جمع کنم و راهی هتل شوم. همیشه و از همان کودکی می دانستم که این رفتار پاسخ به اهتزاز در آوردن پرچمی بود که حامی آن بودم. ولی اگر فوتبال درباره طرفداری از تیمها، مقایسه باشگاه من و شما در زمین بازی، در تراسها، کلوبها و یا در زمین بازی مدرسه نیست، پس در مورد چیست؟
تا زمانی که زندهام یونایتد. و بقیه هم بروند به جهنم.