برشی از یک کتاب

ال‌دیگو – قسمت سوم

در این قسمت از بررسی کتاب زندگینامه دیه‌گو مارادونا به جایی رسیدیم که او جذب تیم لوس سبوییتاس شده:
در هر شرایطی برای لوس سبوییتاس بازی می‌کردم. حتی یک بار با 7 بخیه‌ای که روی دستم بود و باندپیچی قلمبه‌ای داشت، بازی کردم. داستان ‌این بود که در خانه بودم و می‌خواستم کنار گویو، ساندویچی بخورم که لا‌توتا خواست بروم و یک بطری آب بیاورم. با گویو به طرف مغازه دویدیم و وقتی داشتیم به کوچه می‌پیچیدیم، خیلی بد زمین خوردم. بطری شکست و دستم زخم بزرگی برداشت. خیلی درد می‌کشیدم؛ نه فقط به خاطر زخم دستم، بلکه به خاطر چیزی که قرار بود اتفاق بیفتد؛ ‌ترس لا‌توتا، کتک پدرم و مهم‌تر از همه، بازی فردا. باید در خانه بانفیلد، یک تیم دیگر از بوئنوس‌آیرس، بازی می‌کردیم. به بیمارستان رفتیم، بخیه و بانداژ شدم. شبیه مومیایی شده بودم، ولی روز بعد کنار بقیه در کامیون دون یایو راهی مسابقه شدم.
می‌ترسیدم فرانسیس (مربی تیم) اجازه ندهد بازی کنم و شروع به سرزنشم کند. احترامی‌ که برایش قائل بودیم، بیشتر از جنس‌ ترس بود. در رختکن صدایم کرد و پرسید: «دستت چه شده، مارادونا؟» «افتادم و زخمی‌ شدم دون فرانسیس ولی می‌تونم بازی‌ کنم.» «چی؟ ‌اینطوری اصلاً نمی‌شه بازی‌ کنی!» برگشتم و روی نیمکت نشستم. لبم را می‌گزیدم تا گریه نکنم. گویو را دیدم که سمت فرانسیس رفت: «اجازه بده بازی کنه، فرانسیس. حداقل برای چند دقیقه. دون‌دیگو می‌گه مشکلی نداره.» فرانسیس اخمی ‌به صورتش نشست و با اشاره سر قبول کرد، ولی گفت فقط برای چند دقیقه چنین اجازه‌ای می‌دهد. روحم به بدنم بازگشت. فقط برای چند دقیقه بازی نکردم. تمام 90 دقیقه را بازی کردم. هفت به یک بردیم و 5 گل هم من زدم.
 وقتی در لوس سبوییتاس بودم، گلی شبیه گل دست خدا زدم. با دستم گل زدم. بازیکنان رقیب دیدند و به سمت داور یورش بردند. در نهایت تصمیم گرفت آن را صحیح اعلام کند. قیامت به پا شد! می‌دانستم درست نبود، ولی زدن چنین حرفی در آرامش دور از مسابقه و تصمیم‌گیری سریع در فشار بالای بازی، به اندازه شب و روز تفاوت داشت. می‌خواهید به توپ برسید و دست خود به خود، شروع به حرکت می‌کند. داوری را یادم می‌آید که وقتی چندین سال بعد از لوس سبوییتاس و چندین سال قبل از مکزیکِ 1986، با دست به وِلِز گل زدم و آن را مردود اعلام کرد. توصیه کرد دیگر چنین کاری نکنم، ولی گفتم نمی‌توانم چنین قولی بدهم. نمی‌دانم از بردمان مقابل انگلیس خوشحال شده بود یا نه!

 

جستجو
آرشیو تاریخی