دوباره گذر گواردیولا به آنچلوتی افتاده است
تقابل نتیجهگرایی با ایدهآل گرایی
9 سال میگذرد از اولین بار که پپ گواردیولا بهعنوان مربی مقابل کارلو آنچلوتی قرار گرفت. بایرنمونیخ پپ تقریباً یک ماه زودتر قهرمانی بوندسلیگا را قطعی کرده بود و در بیشتر بازیها تیمش از هزار پاس عبور میکرد، فوتبال او توقفناپذیر به نظر میرسید. در 18 دقیقه ابتدایی بازی رفت مرحله نیمهنهایی لیگ قهرمانان در سانتیاگو برنابئو هم همینطور بود اما رئال مادرید آنچلوتی در یک ضدحمله به وسیله کریم بنزما به گل رسید. بایرن همچنان مسلط بر توپ بود و رئال همچنان خطرناک. بازی با همان یک گل تمام شد. بازی امشب آشنا به نظر میرسد. آنچه برای بارسلونای گواردیولا در نیمهنهایی سالهای 2010 و 2012 به ترتیب برابر اینترمیلان و چلسی رخ داده بود، دو سال قبل با بایرنمونیخ تکرار شد. تیمهای گواردیولا بر بازی مسلط بودند اما در ضدحمله غافلگیر شدند و البته بدشانس هم بودند.
هنگام صرف شام بعد از بازی رفت، گواردیولا تصمیم گرفت در بازی خانگی تیمش را 3-4-3 بچیند اما چند ماهی بود که تیمش با سه مدافع بازی نکرده بود، در پرواز نظرش عوض شد چون در 1-3-2-4 آرین روبن و فرانک ریبری آزادی بیشتری داشتند.
دو روز بعد، تیتو ویلانووا، دوست و دستیار سابق گواردیولا به علت سرطان درگذشت. شنبه بایرن وردربرمن را 5 بر 2 در هم کوبید و در تمرین دوشنبه پپ از بازیکنانش پرسید چه حسی دارند، هیجان زده و مطمئن بودند، میخواستند اجازه حمله بگیرند، گواردیولا موافقت کرد و سیستم تیمش را به 4-2-4 تغییر داد. بعداً اعتراف کرد این بزرگترین حماقت دوران حرفهای او بوده، مادرید عقب نشست و در ضدحملات چهار گل زد.
آنچلوتی این عقل گرای دوست داشتنی بر گواردیولا، ایدهآل گرای پرشور، پیروز شد. سال گذشته در همین مرحله دوباره گواردیولا را از پیش رو برداشت. درست است که در هشت بازی با یکدیگر گواردیولا پنج بار به پیروزی رسیده اما در چهار تا از این دیدارها، آنچلوتی مربی اورتون بوده است.
این دو تفاوتهای زیادی دارند. آنچلوتی در 28 سال مربیگری چهار قهرمانی لیگ قهرمانان را به دست آورده و تنها کسی است که در هر پنج لیگ ممتاز اروپایی قهرمانی به دست آورده اما هر کدام یک بار بیشتر نبوده و به نظر میرسد انگیزهاش برای رسیدن به موفقیتهای جدید بیشتر از تکرار موفقیتها است. گواردیولا در 14 سال مربیگری، دو قهرمانی اروپا داشته و 10 قهرمانی لیگ ضمن اینکه پارامترهای ممکن فوتبال را تغییر داده و با نگاه خاصش بازی مالکانه را تعریف جدیدی بخشیده است. آنچلوتی خیلی فرق میکند. او در میلان هم گاهی این چنین نگرشی داشت، کارلتو یک نتیجهگرا است با همه پیچیدگیهایی که این کلمه دارد اما خودش را با شرایط منطبق میکند و باید گفت به اندازه کافی به او اهمیت داده نشده.
این همان چیزی است که جیمی کاراگر هفته قبل به آن اشاره کرد و در تلگراف نوشت منچستریونایتد سرالکس فرگوسن به اندازه میلان آریگو ساکی یا بارسلونای گواردیولا تأثیرگذار نبوده. این به معنای آن نیست که فرگوسن مربی بزرگی نبود، او شاید بهترین مربی تاریخ بریتانیا باشد اما او مثل هربرت چاپمن، رینوس میشل یا والری لوبانوفسکی فوتبال را تغییر نداد.
مربیها میتوانند تئوریسینهایی مانند گواردیولا باشند که نگاه به فوتبال را عوض میکنند یا رهبران متبحری مثل آنچلوتی که در محیط موجود رشد و درخشش دارند و همان کاری را میکنند که دیگران انجام میدهند، اما بهتر.
در واقع در بررسی تحول تاکتیکی فوتبال صحبت از رجحان یکی بر دیگری نیست بلکه آنها سبکهای متفاوت رسیدن به هدف محسوب میشوند. شاید با موفقیت یک پدیده تاکتیکی همه جهان به آن رو بیاورند اما با افول آن نوآوری، نتیجه و
عقل گرایان دوام بیشتری میآورند و بیشتر مربیها ترجیح میدهند جایی بین این دو مرز باشند.
در انگلیس ترجیح با نتیجهگرایی است. فقط فرگوسن نبود، برایان کلاف و سر مت بازبی هم نوآوریهای تاکتیکی زیادی نداشتند ضمن اینکه سر الف رمزی و بیل شنکلی هم نمیخواستند کار خاصی انجام بدهند.
اما همه چیز از 15 سال پیش که گواردیولا مربی بارسلونا شد، تغییر کرد و همه دنیا از زیبایی یک فلسفه فوتبالی به شگفت آمدند. بعد از آن و بخصوص با رشد مکتب آلمان، این نیاز شکل گرفته که هر مربی جوان برای خودش نظریه داشته باشد حتی در دورانی که فوتبال جنبه اجرایی عمیق تری پیدا کرده و زمان در دسترس مربیها برای پیاده کردن هر ایده جدیدی بهشدت کاهش پیدا کرده است.
نظریهپردازی البته تضمینی برای موفقیت نیست. از 15 فصل اخیر لیگ قهرمانان و با اعتراف به اینکه بعضیها خاکستری هستند(مثلا ژوزه مورینیو میتواند فیلسوف نتیجه گراها باشد) باید گفت هفت تا را فیلسوفها بردهاند و هشت تا را نتیجه گراها. تفکر بیش از حد یا وسواس فکری معروف گواردیولا قبل از بازیهای حساس شاید علت اعتماد بیش از حد او به تئوریها باشد.
هر چه باشد ارلینگ هالند میتواند تأثیرگذارترین بازیکن بازی امشب باشد. فقط صحبت گلهای او نیست، او همچنین توانسته گواردیولا را از آن ایدهآلگرایی محض جدا کند. هالند توپ مستقیم میخواهد و گواردیولا کنترل توپ را ترجیح میدهد و این تضاد به نوعی خلاقیت منجر شده است. اینکه تا چه حد مؤثر واقع شود در مقیاس لیگ قهرمانان مشخص میشود و بزرگترین تست آن امشب در مادرید مقابل آنچلوتی، این
نتیجه گرای بزرگ خواهد بود.