نساجی چرا به این روز افتاد؟
از چاله به چاه
وصال روحانـی
خبرنگار
آنچه امسال بر سر نساجی قائمشهر آمد، نمونه و محصول بیثباتیها در مدیریت و هدایت فنی برخی تیمهای حاضر در لیگ برتر فوتبال کشور است که البته نمونههای مشابه آن به تعداد زیاد در «لیگ یک» و «لیگ دو» ایران هم مشاهده شده است. نساجی وقتی از حمید مطهری قطع امید و یک مربی اسپانیایی نه چندان رزومهدار را جانشین وی و به عنوان سرمربی تازه خود منصوب کرد، انتظار داشت که با تلاش و دانش این مربی به نتایج بهتری برسد اما اوضاع بدش ادامه یافت و شاید بدتر هم شد به طوری که در پایان هفته بیست و هفتم لیگ برتر به رده سیزدهم جدول ردهبندی لیگ سقوط کرده و اگر دو، سه باخت دیگر بدهد و مس کرمان و صنعت نفت برنده دیدارهای خود باشند، حتی احتمال سقوطش به دستهای پایینتر هم وجود دارد. این در حالی است که سقوط مجدد تیم نفت مسجدسلیمان به «لیگ یک» قطعی شده و از میان نساجی و دو تیم دیگری که نامشان آمد، دیگر تیم سقوط کننده به دسته پایینتر شناسایی خواهد شد. درست است که نساجی به دلیل اندوختن 4 و 5 امتیاز بیشتر از مس کرمان و نفت آبادان کمتر از آنان با خطر سقوط مواجه است اما این رویداد به کلی غیرممکن نیست و همین نشان میدهد تیم پرطرفدار قائمشهری تا چه حد از اهداف و آرزوهای ابتدای فصل خود دور مانده است. به قول معروف اگر هم نساجی از «چاله» به در آمده باشد، به درون «چاه» افتاده است.
امیدها و نویدهای
از دست رفته
با آماده شدن زمین چمن و مهیا گشتن سکوهای این ورزشگاه از همان هفتههای نخست لیگ بیست و دوم، مردان این تیم مازنی امیدوار شدند که حضوری متفاوت و رنگینتر در این فصل داشته باشند. قضیه اما برعکس شد. رویکرد نساجی به حمید مطهری برای رهبری این تیم را میتوان به دو قسمت تقسیم کرد. یکی در 9-8 هفته ابتدایی فصل که نساجی خوب بازی میکرد و با وجود اشتباهات داوران آنقدر امتیاز میاندوخت که به نظر برسد آینده روشنتری دارد. بخش دوم هفتههای دهم تا بیست و دوم لیگ را شامل میشد که مطهری هم تأثیر مثبت فنی خود بر تیمش را از دست داد و هم به سبب آثار منفی روحی این رویداد، وارد بحث و جدلهای حاشیهای با این و آن و بخصوص با رسانهها شد. بدون پیروزی ماندن نساجی در 12 دیدار متوالی که محصول مستقیم روندهای منفی فوق بود، طبعاً باعث قطع همکاری باشگاه مازنی با این مربی شد.
دردسرهای یک قهرمانی
تکرار نشدنی
جا داشت که مدیران نساجی از همان ابتدای فصل برنامهریزی بهتر و طراحی عاقلانهتری را برای این تیم صورت داده و فرصت بیشتری را برای ثمر دادن این برنامهها به مربیان منتخب خویش میدادند. به کلام بهتر، آنها باید به گونهای برنامهریزی میکردند که سرمربی منتخبشان (چه مطهری و چه هر فرد دیگری که آنها برمیگزیدند) با این الزام روبهرو نمیشد که حتماً در همان فصل اول حضورش دستاوردهای بزرگی را برای تیمش به ارمغان بیاورد. قهرمان شدن نساجی در جام حذفی فصل گذشته که با روشهای خاص «ساکت الهامی» سرمربی وقت این تیم حاصل آمد، غل و زنجیری بر دست و پای مطهری شد. او بهتر از هر کسی میدانست که نساجی در اندازههای فنیای قرار ندارد که قادر باشد هر سال یک جام ببرد و برای تیمهایی مثل نساجی این واقعه شاید هر 50 سال فقط یک بار روی بدهد اما مطهری با موجی که به راه افتاده بود، همسو شد و در مسیری طی طریق کرد که از آغاز هم مشخص بود پایانی تلخ دارد.
وقتی مسأله آسیایی هم
در راه است
اگر در اسپانیا از رئال و بارسلونا فقط انتظار قهرمانی میرود و در همین راه نیز اقدام و سرمایهگذاری میکنند، از امثال ایبار و لوانته فقط ماندن در لیگ و کسب نتایجی آبرومندانه طلب میشود و شاخصههای همین اهداف نیز توسط سران این باشگاهها فراهم میآید. مدیران نساجی باید با همین روش و نگرش فصل بعدی را شروع کنند و بدانند که دقیقاً چه کارهاند و چه اهدافی را میطلبند و چه اموری را باید به سامان برسانند. در غیر این صورت فصل تلخ و پرخطر فعلی باز هم برایشان تکرار خواهد شد و قهرمانی جام حذفی فصل گذشته به خاطرهای گنگ در دوردست تبدیل خواهد گشت. لزوم این نگرش دقیق و حرکت در راستای آن زمانی بیشتر جلوه میکند که در نظر بگیریم نساجی شاید به سبب همان قهرمانی مجوز شرکت در فصل بعدی لیگ قهرمانان آسیا را از AFC بگیرد و در آن صورت تا چه میزان بر نوع نگاه و روشهای برنامهریزی این تیم تأثیر گذاشته خواهد شد و نساجی تا چه حد تحت فشارهای بزرگ و تازهای قرار خواهد گرفت.