عناوین این صفحه
جستجو بر اساس تاریخ
نظرسنجی
شماره : 6767 /
۱۴۰۰ دوشنبه ۳ خرداد
|
قهرمانان بوندسلیگا در صف طولانی سقوط
قانون 51 درصد، سدی محکمتر از دیوار برلین!
بوندسلیگا با وجود ابرقدرتی به نام بایرنمونیخ مانند لیگ برتر انگلیس رقابتی نیست و برای اینکه بدانیم این رقابتها گاهی تا چه اندازه یکطرفه است، آمار بهترین راه محسوب میشود؛ مجموع قهرمانیهای تمام تیمهای بوندسلیگا در تاریخ برگزاری این لیگ، کمتر از فتوحات بایرن است! سایت فوتبال 360 گزارش جالبی در این مورد دارد:
قهرمانان سقوط کرده
در این بین اما نکته دیگری هم وجود دارد؛ از ابتدای دهه 90 و از زمان فروپاشی دیوار برلین، غیر از بایرن، ولفسبورگ و دورتموند، تمام تیمها پس از قهرمانی در لیگ داخلی، حداقل یک بار به دسته پایینتر رفتهاند که آخرین نمونه وردربرمن نام
دارد.
تیم سبزپوش با شکست در آخرین بازی فصل پایان یافته، دست در دست غول سابق دیگری به نام شالکه سقوط کرد. کایزرسلاترن، قهرمان فصول 1991-1990 و 1998-1997 در حال حاضر در دسته سوم حضور دارد. اشتوتگارت، فاتح فصول 1992-1991 و 2007-2006 در پایان فصل 2016-2015 به دسته دوم رفت و بازگشت. وردربرمن، قهرمان فصول 1993-1992 و 2004-2003 شنبه، پس از 41 سال با سطح اول فوتبال خداحافظی کرد. ولفسبورگ، قهرمان شگفتیساز فصل 2009-2008 هم که سهمیه حضور در فصل آینده لیگ قهرمانان را در جیب دارد، 2 فصل با برتری در بازی پلیآف در لیگ ماند. چه عاملی باعث میشود قهرمانان اندکی بعد از قهرمانی نه تنها سقوط کنند، بلکه در باتلاق دستههای دوم و سوم بمانند؟
قانون نصف به علاوه یک، مانع ورود سرمایه
برخلاف لیگهای معتبر اروپا، بوندسلیگا با ادامه قانون مالکیت حداقل 51 درصدی شخصیتهای حقیقی و حقوقی داخلی، راه حضور پررنگ سرمایهگذاران خارجی را بسته است. برخلاف آنچه در منچسترسیتی، پاریسنژرمن و چلسی رخ داده در بوندسلیگا، بزرگترین سرمایهداران خارجی در بهترین حالت تنها مالک 49 درصد سهام یک باشگاه هستند. عدم ورود پررنگ سرمایهداران غیربومی هر چند شاید به حفظ اصالت آلمانی تیمها کمک کند اما در درازمدت باعث عقب ماندن باشگاهها نسبت به باشگاههای خارجی در زمینه مالی میشود.
پیامد این اتفاق در دنیای فوقتجاری و سرمایهسالار این روزهای فوتبال، جا ماندن از صف خریدهای بزرگ و طبیعتاً ضعیفتر شدن تیمهاست. در این بین بایرن بیشترین سود را از این شکاف میبرد و به لطف ساختار حیرتآور، منظم و البته سرمایه فراوان با خرید ستارههای سایر تیمهای آلمانی، اندک امید آنها برای درخشش و موفقیت را کمرنگ میکند.
چنین اتفاقی بیش از آنکه تقصیر بایرن باشد، نتیجه منعطف نبودن قوانین حق مالکیت تیمها در بوندسلیگاست. اولین قربانیان همین قهرمانان سابق هستند که به خاطر ورشکستگی و عدم امکان رقابت مالکانشان با بقیه در زمینه مالی، روز به روز تهی از بازیکنان کلیدی میشوند و تنها از فروش بازیکن درآمد مورد نظر را به دست میآورند.
در این شرایط، سقوط آنها اصلاً عجیب نیست. علاوه بر قهرمانان مورد اشاره تیمهایی مانند هامبورگ و مونیخ 1860 هم در این باتلاق دست و پا میزنند و شاید بتوان دلیل ماندگاری سقوط کردههای بزرگ در دستههای پایینتر را به مسائل اقتصادی و قوانین مالکیت در فوتبال آلمان نسبت داد.
استراماچونی: فوتبال ایران به من کمک کرد
آندرهآ استراماچونی سرمربی سابق اینترمیلان، اودینیزه، پاناتینایکوس، اسپارتاپراگ و ... در گفتوگو با کالچو مرکاتو به بررسی وضعیت فعلی لیگ ایتالیا و تیمهای بالای جدولی سریآ پرداخت.
در این گفتوگو سرمربی اسبق استقلال در مورد آیندهاش نیز صحبتهایی انجام داد.
سرمربی ایتالیایی در پاسخ به این پرسش که پیشنهاداتی از قطر و چین دریافت کرده، گفت: «نمیتوانم این موضوع را تکذیب کنم چرا که این پیشنهادات وجود دارد. این پیشنهادات به خاطر عملکرد خوبی که در ایران و آسیا داشتم به من رسیده است. شاید برخی پیش از این من را نمیشناختند اما حضور در فوتبال ایران به من کمک کرد تا برخی باشگاهها به من توجه کنند.»
وی ادامه داد: «بابت این پیشنهادات افتخار میکنم و در چند روز آینده در مورد تیم بعدیام تصمیمگیری خواهم کرد.»
استراماچونی در مورد کار کردن در تیمهای ملی نیز گفت: «اگر بخواهم صادقانه بگویم شانس کار در تیم ملی را داشتم. فکر میکنم که من مرد کار در باشگاهها هستم. فکر میکنم هنوز آنقدر جوان هستم که بتوانم در طول هفته به کار مستمر ادامه دهم.
دلیل دوم هم این است که برای اینکه سرمربی یک تیم ملی باشید باید شناخت کافی از آن کشور داشته باشید. برخی اوقات از یک کشور پیشنهاد دریافت میکنید که حتی نمیدانید که در کدام رقابتها شرکت میکند. این عقیده من است.»
وی گفت: «باید از طرفی از بازیکنان یک کشور هم شناخت کافی داشته باشید. این دو دلیلی است که من را از حضور در یک تیم ملی باز خواهد داشت. دید حرفهای نسبت به موضوع دارم. این موضوع برای من در تیم زیر ۲۱ سال ایتالیا هم اتفاق افتاد. باز هم تأکید میکنم که حضور در باشگاه را اولویت میدانم.»
در چنین روزی 3 خرداد 1380
عدم راهیابی پرسپولیس به فینال آسیا با باخت به سامسونگ
تیم سامسونگ کره جنوبی بعدازظهر پنجشنبه در مرحله نیمه پایانــــــی رقابتهای فوتبال قهرمانی باشگاههای آسیا مقابل تیم پرسپولیس ایــــــران به برتری دست یافت و گام به دیدار پایانی گذاشت.
در این دیدار که در ورزشگاه شهر سوون کره جنوبی برگزار شد، تیـــــم سامسونگ با حساب 2 بر یک تیم پرسپولیس را شکست داد.
گلهای این دیدار را «حامد کاویانپور» در دقیقه 11 برای تیم پرسپولیس و «سئو جونک وون» در دقیقه 77 و «پارک کون ها» در دقیقه 90 بــرای تیم سامسونگ به ثمـــر رساندند. بدین ترتیب، روز شنبه تیمهای جوبیلوایواتا ژاپن و سامسونگ کره جنوبی برای کسب عنوان قهرمانی و تیمهای پرسپولیس ایران و ایرتیش پــــاولودار قزاقستــان برای مقام سومی بــه مصاف هم خواهند رفت.
ترکیب تیم پرسپولیس در دیدار با سامسونگ به این شرح بود: داود فنایی، بهروز رهبری فرد، افشین پیروانی (کاپیتان )، علی انصاریان، اسماعیل حلالی، حمید استیلی، مهدی تارتار، رضا جباری، حسن خانمحمدی، حامد کاویانپور و علی کریمی
تراکتور، مغلوب ضربه از درون
یک سیکل معیوب
سامان موحدی راد
در تراکتور چه خبر است؟ گویا این سؤال را باید هر فصل پرسید! تیمی پر از ابهام، پر از اتفاق و پر از خبر. آنها در این فصل هم مثل فصل قبل و فصلهای قبل با حواشی زیادی همراه شدهاند. شاید مثل گذشته ایستگاههای ایست بازرسی در سطح شهر به راه نینداختهاند که دروازهبان تیم را دستگیر کنند اما باز هم حاشیههای بزرگتر از متن روی این تیم سایه افکنده. فصلی که نیمکت این تیم با علیرضا منصوریان شروع شد، در تصمیم عجیب به کاپیتان تیم رسید، در میانه راه مربی آلومینیوم را هوایی کرد و حالا پای فیروز کریمی را به تبریز باز کرده تنها و تنها بخشی از اتفاقاتی است که در این فصل در تبریز رخ داده است.
این حرف را تاکنون بارها و بارها درباره تراکتور زدهایم که این تیم بیش از هرچیزی از مدیریت و جو مسموم اطراف این تیم است که ضربه خورده. تنها کافی است یک نمودار یا گراف از رفت و آمدهای نیمکت تراکتور در این سالها بکشید تا بفهمید که تصمیمات عجیب و غریب، حواشی بیهوده و آزمون چهرههای آزموده شده چه بلایی بر سر این تیم آورده. جنجالهای خبری، آوردن اسامی بزرگ و بعد رها کردن آنها تنها بخشی از اتفاقات نیمکت تراکتور در این سالهاست. از مصطفی دنیزلی تا ساکت الهامی کسی چند ماه بیشتر در این تیم دوام نمیآورد و یا خودش میرود و یا مجبور به رفتن میشود.
در کنار چنین وضعیتی، وعدههای فراوان مدیران این تیم هم بیش از هر وقت دیگری موجب شده تا توقعها بالا برود. بالا رفتن توقع در کنار دور ماندن دست آنها از جام هم موجب شده تا فشار زیادی روی تیم باشد. این بخشی از همان فضای مسمومی است که در اطراف این تیم وجود دارد. مسألهای که موجب میشود تیم علیرغم داشتن ستاره نتیجه نگیرد. این تعداد ستاره ملیپوش و خوبهای لیگ در تیمی که در حفظ نیمکتش ناتوان است، بسیار عجیب است.
از سوی دیگر انتخابها در تراکتور هم همیشه رگههای از حاشیه را به همراه دارد. ساکت الهامی اگرچه برای آنها یک جام در این سالها آورده ولی اسمش همیشه با جنجالهای بیرون و درون زمین گره خورده. علیرضا منصوریان مربیای بود که از پیش معلوم بود در تیمی مانند تراکتور ماندنی نیست و رفتنش هم با حاشیهای دیگر برای این تیم همراه شد. آوردن رسول خطیبی از تیم مثل آلومینیوم به شدت غیرحرفهای بود و هم به مربی و تیم اراکی ضربه زد و هم باشگاه را بار دیگر وارد بازی بیانه نویسی کرد. حالا هم در گام آخر آنها فیروز کریمی را به عنوان مشاور فنی در کنار رسول خطیبی نشاندهاند که از مربیهای پربحث فوتبال ماست. اینها تنها بخشی از تصمیمات یک سال اخیر آنهاست. این غیر از خرید بازیکنان خارجی و داخلی است که برخی با حاشیه به این تیم آمدند و حالا مترصد خروج از تیم هستند. سعید واسعی یکی از آنهاست که استقلال در به در به دنبالش بود اما سرانجام سر از تراکتور درآورد و در نهایت هم به دنبال مذاکره و خروج از این تیم است. این سیکل معیوب کماکان ادامه دارد و به نظر پایانی بر آن نیست.
سرمای زمستان تبریز ادامه دارد
مغزهای کوچک یخزده
میعاد نیک
باشگاه تراکتور بهعنوان یکی از پرهوادارترین باشگاههای شهرستانی در فوتبال ایران، از بدو حضورش در لیگ برتر با حواشی بسیاری دستوپنجه نرم کرده و این حاشیههای مسموم نیز هر فصل پررنگتر از ادوار گذشته شدهاند. مشکلات پرشورهای تبریزی البته از جایی جدیتر شد که پای یک هولدینگ اقتصادی – تجاری به دفتر مدیرعاملی و مالکیت باشگاه تراکتور آغاز شد تا علیرغم ماه عسل هرچند کوتاه، بالاخره نوبت به سرمای استخوانسوز زمستان تبریز هم برسد و شبهای تیرهوتار و البته طولانی در استادیوم یادگار تبریز ادامه یابد.
لیگ بیستم را اما شاید بتوان پرحاشیهترین دوره حضور تراکتور در لیگ برتر دانست؛ جایی که در ابتدا با تصمیم محمدرضا زنوزی پای علیرضا منصوریان به رختکن تیتیها باز شد و پس از نتیجهگیری ضعیف او که امری قابل پیشبینی هم بود، مسعود شجاعی بهعنوان مربی-بازیکن به ایفای نقش در اردوگاه سرخهای تبریزی پرداخت. این تمام ماجرا نبود و پس از مسعود نوبت به رسول خطیبی رسید تا با وجود برخی اختلافات بین او و زنوزی، نیمکت پرشورها در اختیارش قرار بگیرد. ماجرای حاشیههای تراکتوریها باز هم تمام نشد و این بار نوبت به بالاگرفتن تب اختلاف بین رسول خطیبی و زوج مسعود شجاعی و اشکان دژاگه رسید تا دو کاپیتان متبحر و باتجربه تیم ملی از حضور در تمرینات سرخپوشان منصرف شوند.
رفتن ستارههایی نظیر حاجیصفی، دژاگه و شجاعی اردوگاه تراکتور را با خلأ شخصیتی و مهرهای مواجه کرد اما مالکین و کادرفنی پرشورها در جدیدترین تصمیم خود به استفاده از فیروز کریمی در پست مشاور فنی به اشتراک رسیدند. فردی که با حضور متواتر در برنامههای مختلف تلویزیونی بار دیگر نام خود و اظهارنظرهای جلفگونهاش را بر سر زبانها انداخته، ماهیاش را بهموقع از آب گرفت تا پس از مدتها به نان و نوایی برسد. باز هم آفتابی دیگر آمد دلیل آفتاب و تأکید شد که مشکل تراکتور هرگز فنی نیست و به مسائل مدیریتی و مالکیتی برمیگردد؛ جایی که نگرش عجیب مالک پرشورها و البته برخی رفتارهای مشعشع در اداره این باشگاه پرطرفدار باعث بروز چنین فجایعی در سطوح عالی فوتبال کشورمان شده.
تراکتور در مسیری گام برمیدارد که به ترکستان است. تیمی که منبع اصلی مشکلات را رها کرده و به حواشی میپردازد. ریشهها را رها نموده و به شاخ و برگ پرداخته. موتور تراکتور مدتهاست ریپ میزند و نیاز به تعمیر اساسی دارد اما به جای تعمیر موتور مدام راننده تغییر میکند. این رویه اما مختص به امروز و این فصل نیست. تقریباً در چند فصل اخیر تراکتور هیچ فصلی را با یک مربی به پایان نبرده و در طول فصل دست به تغییر زده. تفاوت نمیکند که مالک نیمکت چه کسی باشد؛ مربی ایرانی یا خارجی. هر که روی این نیمکت نشسته باشد، فرمول در قبال او رعایت میشود و فصل را به پایان نمیبرد. در طول این سالها بزرگترین مربیان خارجی به تبریز آمدهاند اما جملگی با این بدعت غلط برف تبریز را ندیدهاند. تونی اولیویرا، جان توشاک، طغرل ساغلام، جرج لینکنز، مصطفی دنیزلی همگی در تبریز یک ناکام بزرگ بودهاند. این ناکامی تکراری ریشه در یک رویکرد غلط دارد. رویکردی که اجازه موفقیت به هیچ جنبندهای را روی نیمکت تراکتور نمیدهد؛ چه داخلی، چه خارجی.
تراکتور تا روزی که اسیر این تفکر اشتباه و غلط باشد، روی موفقیت را نخواهد دید.
تیمی برای لطمه به کارنامه مربیان
مازیار گیلکان
تراکتور با خود کارهایی میکند و برای نیمکت خود تصمیماتی میگیرد که هرگز به نفع تراکتور نیست اما این رفتار و کجرفتاری با خود هر بار تکرار میشود. تراکتور علاقهای به درس گرفتن از تصمیمات خود ندارد و هر بار خود را به دردسری تازه میاندازد.
تراکتور از مدتها پیش شبیه یک تیم متوسط در میانه جدول هزینه تیمداری نکرده است اما نتایجش مثل تیمی متوسط است که میخواهد در میانه جدول جایی پیدا کند و چه بسا در همین کار نیز در آینده ناموفق باشد. در تراکتور چه میگذرد که طریق هزینه کردنش با نتایج همخوان و سازگار نیست؟ بیشک پیش از هر چیز کیفیت فنی تیم به اندازهای نیست که بتواند منجر به استفاده حداکثری از نیروی انسانی تراکتور باشد.
سرمایه هدر رفته در تراکتور فقط متعلق به یک مالک نیست، بلکه این نشان تجاری باشگاه تراکتور است که صاحب این فرصت مالی شده و نباید آن را از کف بدهد. حیف است که از دل این سرمایهگذاری، موفقیتهای بزرگتری نسبت به آنچه در سالیان اخیر برای تراکتور به دست آمده، ساخته نشود.
تراکتور پی در پی مربیانش را تغییر میدهد، پی در پی خیال میکند با تغییر مربی نجات پیدا میکند اما هر بار بیشتر به دردسر میافتد.
تراکتور به این دلیل که باشگاه خصوصی است، خود را در موقعیتی میبیند که نمیخواهد درباره رفتارش با خود پاسخگو باشد. این روند میتواند تراکتور را به تیم متوسطی در لیگ تبدیل کند.
مربیانی که در تراکتور کار کردهاند، اغلب توانایی اداره فنی این تیم را داشتهاند اما در تراکتور فرصتی برای کار بلندمدت برای آنها فراهم نیست. مربیان هم به دلیل تمول تراکتور ولع دارند که در این تیم حتی کوتاهمدت قرارداد ببندند. شاید فقط فرهاد مجیدی در مدت اخیر به پیشنهاد تراکتور پاسخ منفی داد و از خودش در مقابل پیشنهاد زنوزی محافظت کرد.
مربیان پی فرصت هستند اما تراکتور برای یک نقطه منفی در کارنامه هر مربی یک فرصت است و به کار دیگری برای مربیان نمیآید.
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|
ویژه نامه | آرشیو