جستجو بر اساس تاریخ
نظرسنجی
شماره : 6619 /
۱۳۹۹ دوشنبه ۱۹ آبان
|
دفاع بارسلونا قابل دفاع نیست
مسی فوتبال را به گریزمان یاد داد
مارک دویل
بیسنته لیزارازو مثل همه از ناتوانیهای اخیر آنتوان گریزمان در مقابل دروازه حریفان شگفتزده شده بود. این مهاجم انگار هیچوقت به درد سیستم سه نفره حمله بارسلونا نمیخورد اما کار از این هم گذشته بود. مشکلات گریزمان دیگر تاکتیکی نبود همانطور که لیزارازو ماه گذشته به «تله فوت» گفت: «مثل اینکه او دیگر نمیداند با پیراهن بارسا چطور فوتبال بازی کند.»
البته آنطور هم بد نبود. او بازی فوتبال را فراموش نکرده بود، یادش رفته بود چطور ضربه آخر را بزند. در نیمه اول بازی با رئال بتیس در نوکمپ به خوبی این احساس شد، گریزمان سه فرصت خوب را از دست داده بود وقتی به بارسلونا یک ضربه پنالتی رسید. لیونل مسی روی نیمکت بود و گریزمان میتوانست نخستین گل فصل خود را بزند. فوقستاره آرژانتینی برای همتیمیاش آرزوهای خوبی داشت اما ضربه ضعیف مهاجم فرانسوی به آسانی توسط کلودیو براوو دفع شد. مقابل چشمان ما، خودباوری او تحلیل میرفت بخصوص که بتیس در آخرین لحظات نیمه اول به گل تساوی رسید.
حضور کاپیتان ضروری به نظر میرسید نه فقط برای روحیه دادن به گریزمان بلکه برای پایان دادن به روند ناکامی بارسلونا که چهار بازی در لیگ برنده نشده بود. چهار دقیقه بعد از ورود به زمین به جای آنسو فاتی مصدوم، مسی هر دو کار را انجام داد بدون اینکه توپ را لمس کند، با عبور دادن توپ ارسالی خوردی آلبا از بین پاهایش، گریزمان را در موقعیتی قرار داد که نمیتوانست گل نزند. مسی پنجمین پنالتی فصلش را گل کرد و بعد نخستین گل این فصل خود در جریان بازی را به ثمر رساند. نتیجه نهایی 5 بر 2 بازتاب عادلانه بازی بود؛ بارسلونا در هر دو نیمه کنترل بازی را در دست داشت تنها تمام کنندگیاش یا به عبارت درستتر، تمام کنندگی گریزمان تیم را ناکام کرده بود که حالا با این گل باید اعتماد به نفسش بالا برود. حتماً خود او اولین کسی است که اعتراف میکند بدون مسی این گل ممکن نبود. اینکه آیا گریزمان میتواند در این خط حمله درخشش گذشته خود را تکرار کند، جای بحث دارد، او مدتها فراموش کرده بود با پیراهن بارسلونا چطور فوتبال بازی کند، از بخت خوش او مسی به موقع یادش آورد.
دفاع ناامیدکننده
بازی بارسلونا و بتیس همیشه جذاب است و تماشایی، گاه نمیشود چشم از آن برداشت اما یک سؤال، چرا سرجینیو دست که در دفاع راست یک سر و گردن بالاتر از سرخی روبرتو نشان داده، باید مقابل اندلسیها روی نیمکت بنشیند. این آمریکایی آنقدر در همین دوران کوتاهش در بارسلونا درخشیده که باید پای ثابت سمت راست تیم باشد که یک بار دیگر نقطه ضعفی در ترکیب کاتالانها شده است. شاید نباید از تیمی که پنج گل زده انتقاد کرد اما واقعیت این است که چهار مدافع بارسلونا به اندازه کافی خوب نیستند. جرارد پیکه و کلمان لنگله در هوا رقبای ترسناکی هستند اما روی زمین چندان قابل اعتماد به نظر نمیرسند. قلب دفاع بارسلونا سرعت لازم را ندارد و اگر روبرتو یا خوردی آلبا در حمله مشارکت کرده باشند و به موقع خودشان را نرسانند، بارسلونا از کنارهها به شدت آسیبپذیر است.
صحبت از خرید ممفیس دپای در ژانویه اشتباه است. رونالد کومان باید یک مدافع میانی دیگر بخرد بخصوص اگر ساموئل اومتیتی برود. علاوه بر آن اگر رونالد آرائوخو آمادگی بدنی لازم را به دست آورد، باید به این جوان فرصت بیشتری برای بازی داد. او ثابت کرده مسئولیتپذیر است و شایستگی دقایق بیشتری برای بازی را دارد.
هنوز راه زیادی تا پایان فصل باقی مانده و اگر مربی 57 ساله هلندی بتواند مسائل خط دفاع را سر و سامان دهد، آن وقت با درخشش مسی در خط حمله، بارسلونا میتواند حداقل به بخشی از اهدافش برسد.
منبع: گل
پخش یک مستند درباره اسکار پیستوریوس
داستان آقای قاتل
اد کامینگ
خبر همه را شوکه کرد؛ اسکار پیستوریوس دونده اهل آفریقای جنوبی که به دونده میلهای شهرت یافته بود، در روز ولنتاین در سال 2013 نامزدش، ریوا استینکمپ را با شلیک گلوله از پا درآورد. پیستوریوس به اتهام قتل بازداشت و محاکمه شد. مدعی شد ریوا را با کسی که به خانهاش حمله کرده و در دستشویی پنهان شده، اشتباه گرفته. ابتدا به پنج سال حبس محکوم شد اما بعد اتهام او به اثبات رسید و 13 سال دیگر به محکومیتش اضافه شد. پیستوریوس که سابقه حضور در پارالمپیک و المپیک را دارد، شاید مجبور شود تا سال 2030 در زندان پرتوریا بماند. خانواده ریوا از افزایش محکومیت او ابراز رضایت کرده و آن را نشانه عدالت در آفریقای جنوبی دانستهاند. پیستوریوس میتواند در سال 2023 فرجامخواهی کند. هفت سال و 9 ماه بعد از این جنایت BBC پخش مستندی با عنوان «محاکمه اسکار پیستوریوس» را آغاز کرده که به جزئیات این پرونده میپردازد.
***
برای هر کسی که میخواهد کمی از اخبار سیاسی این روزها فاصله بگیرد، میشود تماشای یک مستند هیجانانگیز را توصیه کرد که البته با حواشی فراوانی همراه بوده. البته پخش تیزر مستند پیستوریوس از شبکه BBC با انتقادات زیادی مواجه شده از جمله اینکه در آن نامی از قربانی پیستوریوس برده نشده است، در واقع BBC متهم شده نامی از استینکمپ نبرده تا به حمایت از قاتل مشهور و سفیدپوستش بپردازد. دکتر فرن ریدل، مورخ، در توییتر خود نوشت: «در هفت سال بعد از این جنایت با همه تلاشهایی که صورت گرفت تا تصویر درستی از این موضوع به مخاطبان رسانهها ارائه شود، ریوا برگشته آن هم به عنوان نامزد بدون نام.» مادر استینکمپ هم گفته وقتی شنیده چنین مستندی با این کیفیت ساخته و پخش شده، شوکه و عصبانی شده است.
BBC به سرعت پخش این تبلیغ را متوقف و یکی از توضیحات معمول خود را دربارهاش منتشر کرد: «ما متوجه شدیم که تبلیغ این مستند عدهای را ناراحت کرده اما قصد ما اصلاً این نبود. حالا پخشش متوقف شده و با اصلاحاتی که به طور دقیق جزئیات مربوط به این قتل را نشان دهد، دوباره پخش میشود.»
البته حرف آنها در پرداختن به جزئیات شوخی نبوده. این مستند چهارقسمتی به کارگردانی دن گوردون که سابقه بردن جایزه بفتا را دارد، بیش از پنج و نیم ساعت طول میکشد. قسمت اول به تنهایی 92 دقیقه است که از خیلی از فیلمهای سینمایی طولانیتر است. اینجور مستندها همواره مفصل هستند و شاید بتوان دلیل آن را ژانر واقعی- جناییاش دانست. شاید روشنترین نمونه این دست روایتها، «رقص آخر» نتفلیکس باشد که به زندگی حرفهای مایکل جردن اختصاص دارد و به اندازه چند فیلم سینمایی درباره زندگی فقط یک ورزشکار ماجرا تعریف میکند.
قتل استینکمپ اگرچه یک مورد مهم است اما فقط یک پرونده است و مستند BBC این خطر را به جان میخرد که در چشم مخاطب، حوصله سربر به نظر برسد.
قسمت اول مستند در ساعات اولیه روز ولنتاین 2013 شروع میشود وقتی گزارش حادثه در خانه پیستوریوس در پرتوریا منتشر شد. فیلم بسیار خوب تدوین شده و با مهارت فراوان حاشیههای این اتفاق و حس شگفتی و ابهامی که در ابتدا شکل گرفته را به تصویر میکشد قبل از اینکه وارد داستان پیستوریوس شود. این مستند با استفاده از مصاحبهها با دوستان، خانواده، معلمان، ورزشکاران دیگر و خبرنگارها زندگی او را بازگو میکند از بچگیاش در دوران آپارتاید تا قطع دو پایش در 11 ماهگی، مرگ مادرش در سال 2002 و درخشش در پارالمپیک آتن در سال 2004 که رکورد جهانی را شکست. او ورزشکاری مستعد، باانگیزه و پیچیده به تصویر کشیده میشود که مصمم است ناتوانی جسمیاش به چشم نیاید. یکی از دوستان مدرسهاش درباره او میگوید مهربان و حساس است اما از یک طرف بیرحم و گاه خودخواه که نمیتوان نزدیکش شد. گوردون میگوید این سوژه را برای نشان دادن سیاست در آفریقای جنوبی، معلولیت، رسانهها، خشونت مردان، ورزش حرفهای و نتایج شهرت انتخاب کرده است. در مرکز اتفاقات، قتلی است که شاید شرایط دقیقش را هیچکس جز قاتل زندان و مقتول بیچارهاش نداند.
منبع: ایندیپندنت
نگاهی به زبان بدن و رفتار مربی منچستر
سولشر شبیه فرگوسن
گاهی وقتی که منچستر یونایتد دچار افت میشد، سر الکس فرگوسن از یک ترفند استفاده میکرد. هر زمان که به نظر میرسید یونایتد از جام دور شده یا بازیکنان متزلزل شدهاند، او به سراغ این کار میرفت. فرگوسن فردی بود که خشم و ناراحتی خود را برای رسانهها نگه میداشت. آن هم نه زمانی که انتظارش را داشتید.
خبرنگارانی که در روز جمعه در کارینگتون جمع میشدند، بین خودشان میگفتند: «پس از آن نتیجه چهارشنبه، او حال خوبی خواهد داشت.» او هم میآمد، به پهنای صورت لبخند میزد، خبرنگاران معروفتر را با اسم کوچک صدا میکرد، شوخی میکرد و جمع را میخنداند و حرفهای زیادی میزد که صفحات روزنامهنگاران را پر میکرد.
اما گاهی همه چیز عوض میشد. در دورانی که روز جمعه نمیشد دوربینها را به کارینگتون آورد، او گاهی بسیار عصبانی میشد، خبرنگاران را اخراج میکرد و حتی یک بار چنان دستهایش را تکان داد که ضبط صوت خبرنگاران را به هوا پرتاب کرد اما در اغلب اوقات، حس و حال او کاملاً برخلاف چیزی بود که انتظار داشتید!
کارهای او باعث میشد که تنش در باشگاه فروکش کند. او کاری میکرد که اوضاع خوب به نظر برسد، در حالی که اینطور نبود. او کاری میکرد که توجهها از بازیکنان افتکرده تیمش دور شود. او میدانست زمانی که نیاز است، میتواند روایت ماجرا را تغییر دهد.
حالا اگر اوله گونار سولشر قرار بود یک روز را اخمو باشد، آن روز، جمعه گذشته بود. او پس از پیروزی مقابل پاری سن ژرمن و لایپزیگ در لیگ قهرمانان، دو شکست را تجربه کرد و همه از او انتقاد کردند. صحبتهای حضور پوچتینو هم دوباره مطرح شد. با این حال، او روز جمعه در نشست خبری که با برنامه زوم برگزار شد، درباره فناوری شوخی کرد. او همه سؤالات منفی را با لبخند و واکنش مثبت پاسخ داد و این حس را داد که کل باغ پرگل شده است و بذرهایی که کاشته هنوز دارند رشد میکنند.
حالا او را با دیوید مویس در دوران کوتاه حضورش در یونایتد مقایسه کنید. یا با ماههای آخر ژوزه مورینیو که همه چیز در یونایتد در سایه ابرهای سیاه فرو رفته بود. یا واکنشهای لوییس فانخال زمانی که به او میگفتند در آستانه اخراج است و مورینیو قرار است جانشینش شود.
سولشر همه سؤالات منفی را با آرامش جواب داد و سوار بر آنها به پیش تاخت. او در حالی از اتوبوس تیم در گودیسون پارک پیاده شد که به پهنای صورت، لبخند میزد. او در کنار زمین حرکت کرد و با استیو مکمنمن، کارشناس بیتی اسپورت که تا لحظاتی دیگر تصویرش پخش میشد، شوخی کرد. او سپس گفت که تیمش میخواهد از بازیاش لذت ببرد. همینطور هم شد.
او گفت که به بازیکنانش باور دارد و به آنها این باور را داده است که همچنان تیم خیلی خوبی هستند؛ حالا دیگران هر چه میخواهند بگویند. بازیکنان هم به زمین رفتند و این را ثابت کردند. یونایتد عقب افتاد اما بازیکنان با همان آزادی بازی کردند که در برد مقابل نیوکاسل و لایپزیگ دیده شده بود. سولشر حس و حال تیم را تغییر داده بود و این برای بازیکنان تحت فشار او گوشنواز بود. او پس از پیروزی در این مسابقه، مانند فرگی، خشم خود را نشان داد. سولشر عصبانی بود که بازیکنانش از بازی در لیگ قهرمانان در ترکیه در ساعت 4 صبح پنجشنبه برگشتهاند و سپس مجبور شدهاند ساعت 12:30 ظهر شنبه به میدان بروند. در این زمان است که پیام شما کاملاً شنیده میشود؛ در غیر این صورت، حتی اگر حق با شما باشد، اگر ببازید و این دلایل را بیاورید، میگویند دارد بهانه میگیرد.
او نمیخواست روز جمعه به این موضوع بسیار درست اشاره کند چون نمیخواست به بازیکنانش بهانه عملکرد ضعیف را بدهد. او نمیخواست بازیکنان پیش از بازی تسلیم شده باشند. آنها هم عالی واکنش نشان دادند. سولشر حس و حال تیم را تغییر داد.
منبع: سان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|
ویژه نامه | آرشیو