1+50: قانونی برای هواداران و علیه باشگاهها
مترجم: نوید صراف
«خوب، بد، زشت». این واژهها شاید شما را به یاد شاهاثر «سرژو لئونه» فیلمساز نامدار ایتالیایی بیندازد، واژههایی که به طور قطع میتواند بهترین توصیف از اتفاقات جدال هفته بیستوچهارم بوندسلیگا بین تیمهای هوفنهایم و بایرن مونیخ در فصل 20-2019 باشد. جدالی که با واکنش «زشت» هواداران مونیخ متوقف شد، با حرکت «خوب» مونیخیها به اتمام رسید و شائبه «بد» بودن قانون 1+50 را در ذهن فوتبالدوستانِ خارج از سرزمین ژرمنها ایجاد کرد.
از نگاه «یورگن کلینزمن» فوتبال آلمان به شرایط بحرانی رسیده است. قهرمان جام جهانی 1990 در مصاحبه با بیلد میگوید: «من قانون 1+50 را درک میکنم، این قانون از گذشته نشأت میگیرد اما سرمایهگذاران زمانی در فوتبال هزینه میکنند که بتوانند در تصمیمات باشگاه نقش اصلی را داشته باشند و به همین دلیل این قانون برای فوتبال آلمان یک عیب است.»
قانون 1+50 چیست؟
این یک قانون در لیگ آلمان است که به موجب آن اکثریت حق رأی یک باشگاه باید از آن هواداران باشگاه باشد و هیچ مالک یا گروهی نمیتواند بیش از 49 درصد سهام در یک باشگاه را در اختیار بگیرد.
البته این قانون با استناد به یک تبصره، موارد استثنا را نیز در نظر گرفته است. بر اساس این تبصره اگر سرمایهگذار یا گروهی، بیست سال یا بیش از دو دهه از یک باشگاه حمایت مالی کرده باشند و اسناد آن را به سازمان لیگ ارائه دهند، این اجازه را خواهند داشت که سهم بیشتری در مدیریت باشگاه داشته باشند. در حال حاضر چهار باشگاه بایرلورکوزن، ولفسبورگ، هوفنهایم و البته هانوفر از این تبصره بهرهمند شدهاند.
لورکوزن در سال 1904 به دست کارمندان شرکت داروسازی «بایر» تأسیس شد و باشگاه ولفسبورگ هم در سال 1945 پا به عرصه فعالیت گذاشت؛ درست هفت سال پس از آنکه شهر به خاطر میزبانی از شرکت خودروسازی «فولکسواگن» به یکی از شهرهای متمول سرزمین ژرمنها تبدیل شد.
سال 2014 نیز «دیتمار هوپ» مجوز گرفتن سهم بیشتر در باشگاه را به دست آورد. البته در خصوص پیرمرد 79 ساله و مؤسس شرکت نرمافزاری «SAP» این شائبه وجود دارد که در خصوص حمایت مالی 20 ساله از هوفنهایم دست به سندسازی زده و با این شیوه موفق شده 96 درصد سهام هوفنهایم را در اختیار بگیرد. جالب اینکه اتهام سندسازی به هوپ تنها چیزیست که هواداران بایرن مونیخ و دورتموند روی آن اتفاق نظر دارند. با این حال سازمان لیگ آلمان در سال 2014 ضمن رد اتهامات، در بیانیهای عنوان کرد: «نکتهای مهم در ارزیابی درخواست هوفنهایم وجود دارد و این است که دیتمار هوپ برای بیش از بیست سال از تیمهای حرفهای و آماتور باشگاه حمایت مالی داشته و اکنون با ارائه اسناد از سوی باشگاه میتواند از تبصره موجود در قانون 1+50 بهرهمند شود.»
«مارتین کایند» نیز آخرین نمونه از معافیت از این قانون به حساب میآید؛ چهرهای که حالا بیش از بیست سال است در هانوفر سهم دارد. او که سال 1997 برای نخستین مرتبه ریاست باشگاه را تحربه کرد، در سال 2017 موفق به استفاده از تبصره موجود در قانون شد.
در این بین نمیتوان از اقدام باشگاه لایپزیگ نیز چشمپوشی کرد؛ باشگاهی که به نوعی با دور زدن قانون، اکنون دشمنان زیادی در بوندسلیگا برای خود تراشیده است. این باشگاه در سال 2009 با خرید امتیاز «مارکرانشتات» توسط شرکت «ردبول» تأسیس شد و فعالیت خود را از سطح پنجم فوتبال آلمان آغاز کرد. باشگاهی که طی تنها 7 سال به سطح اول فوتبال آلمان رسید و در فصل 17-2016 عنوان نایب قهرمانی در بوندسلیگا را به دست آورد. این باشگاه تحت حمایت مالی کمپانی نوشیدنیهای انرژیزا «ردبول» قرار دارد اما از آنجایی که قوانین فوتبال آلمان این اجازه را نمیدهد که نام تیمها شامل برند اسپانسر شود، به «راسنبال اسپورت لایپزیگ» تغییر نام داد؛ انتخابی بسیار زیرکانه توسط مالکان باشگاه. به این ترتیب نام اختصاری باشگاه اکنون شامل دو حرف «RB» میشود که بدون شک همگان را به یاد «ردبول» میاندازد. به همین دلیل است که مخالفان این باشگاه میگویند: «لایپزیگ فوتبال بازی میکند تا محصول خود را بفروشد.»
ماجرا به همین جا ختم نشد؛ مدیران «ردبول» در ادامه قانون 1+50 را نیز با راهکاری عجیب به سخره گرفتند. بر اساس قوانین باشگاه لایپزیگ، هر فرد برای تبدیل شدن به یک عضو باشگاه باید 800 یورو بپردازد که این رقم 10 برابر بیشتر از رقمیست که یک آلمانی برای عضویت در باشگاهی مانند بایرنمونیخ میپردازد! به این ترتیب اعضای باشگاه را اکنون کارکنان شرکت مادر تشکیل میدهند و خودشان مدیر باشگاه را انتخاب میکنند!
هدف قانون 1+50 چیست؟
فوتبال در آلمان بخش مهمی از فرهنگ کشور را به خود اختصاص داده است و هدف اصلی این قانون به حصول اطمینان از اهمیت و ارزش بالای هواداران فوتبال معطوف شده. در واقع این قانون میخواهد مطمئن شود که باشگاهها در هر حالی به دنبال رضایت هواداران خود هستند و در قبالشان احساس مسئولیت میکنند.
«یک هوادار فوتبال آلمان همیشه با باشگاهش ارتباط نزدیکی دارد. اگر او احساس کند که دیگر به چشم یک هوادار به او دیده نمیشود و بلکه باشگاه، او را صرفاً یک مشتری قلمداد میکند، رابطه صمیمانه دو طرفه بین هوادار و باشگاه با مشکلات جدی روبهرو خواهد شد.» اینها جملات «هانس یوآخیم واتزکه» مدیر باشگاه دورتموند در سال 2016 است.
قانون 1+50 در فوتبال آلمان نیز دقیقاً از همین قضیه دفاع میکند. به عبارتی این قانون به این معناست که هواداران در خصوص باشگاه محبوب خود صاحب رأی بیشتر هستند و میتوانند در سرنوشت باشگاهشان نقشی کلیدی ایفا کنند. طبق قوانین بوندسلیگای آلمان اگر در باشگاهی سرمایهگذاران تجاری بیش از 49 درصد سهام را در اختیار داشته باشند، آن باشگاه مجاز به حضور در لیگهای حرفهای این کشور نخواهد بود. در حقیقت، این قانون مانعیست بر مالکیت یک شخص در یک باشگاه و به نوعی از اینکه مقوله سودرسانی و مباحث تجاری بالاتر از آمال و خواستههای هواداران قرار بگیرد جلوگیری میکند. به لطف این قانون، فوتبال آلمان از مالکان بیاحتیاط در امان میماند و هواداران پرشور فوتبال در این کشور مطمئن میشوند که هویت یک باشگاه هستند و نه مشتری آن.
واتزکه در مصاحبه با نشریه «بیلد» در این خصوص حرفهایش را اینگونه ادامه داده است: «این قانون قطعاً مزایای بیشتری نسبت به بدیهای خود در فوتبال آلمان دارد. بیشتر باشگاهها مالک خصوصی مانند رومن آبراموویچ پیدا نمیکنند که هدف نخستش پیروزی چلسی باشد. اکثر سرمایهگذاران به دنبال کسب درآمد هستند. این پول و درآمد از چه راهی به دست میآید؟ هواداران. این قانون اجازه نمیدهد که به هوادار به چشم یک ابزار نگاه شود. هوادار همه چیز یک باشگاه است، روحش، تاریخش، آیندهاش. باشگاه از آن هوادار است. این واقعیت نباید تغییر کند.»
باشگاههای آلمانی از ابتدا سازمانهای بدون سودی به حساب میآمدند که توسط اعضای اتحادیه خود اداره میشدند و تا سال 1998 هرگونه مالکیت شخصی در آنها ممنوع بود. در این سال، قانون 1+50 معرفی شد؛ قانونی که مطالعه دقیق آن اکنون به همه یاری رسانده تا بفهمند چرا در آلمان بدهیها و دستمزدها تحت کنترل هستند و قیمت بلیتها چندان بالا نیست! در واقع همانگونه که واتزکه 4 سال پیش اشاره کرده بود، نتیجه این سیستم و قانون برآمده از آن است که به هوادار به عنوان ابزاری برای سوددهی و درآمدزایی نگاه نمیشود. به بیانی سادهتر، قانون 1+50 تضمینی است که هواداران میتوانند نظرات خود را در هر حالتی بیان کنند و اطمینان داشته باشند که نظراتشان شنیده میشود.
قانون 1+50 ثبات مالی یک تیم را تنظیم میکند؟
در این بین نباید یک نکته باعث انحراف شود؛ بوندسلیگا معیارهای جداگانهای در بخش مالی برای اهدای مجوز به یک باشگاه دارد. به همین دلیل نیز در قیاس با یوفا و لیگ برتر انگلیس، در آلمان به باشگاهها آسانتر مجوز داده میشود و به دلیل آسانگیری همین قوانین بود که دورتموند زیر بدهی سنگین رفت اما از معیارهای مالی تخطی نکرد. در واقع باید به صراحت گفت که قانون 1+50 به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی، تنظیمکننده ثبات مالی یک باشگاه به
حساب نمیآید.
کسی خواهان حذف قانون 1+50 نشده است؟
در سالهای اخیر اقداماتی علیه این قانون نیز انجام شده است. به عنوان مثال در سال 2009 «مارتین کایند» مالک باشگاه هامبورگ تلاش کرد قانون 1+50 را لغو کند اما 32 باشگاه از 35 باشگاه صاحب حق رأی، با این درخواست مخالفت کردند. سه باشگاه دیگر نیز رأی ممنتع دادند. پس از رأیگیری درباره این درخواست و بقای این قانون، «راینهارد روبال» رئیس سازمان لیگ با اعلام بیانیهای گفت: «بوندسلیگا مطابق قوانینش ادامه حیات خواهد داد و اتکای خود به مواردی که در موفقیتهای دهههای اخیر فوتبال حرفهای آلمان نقش داشتهاند؛ یعنی ثبات و نزدیکی به هواداران را حفظ خواهد کرد.»
در این بین اما با حذف زودهنگام تیم ملی آلمان از رقابتهای جامجهانی 2018 روسیه در مرحله گروهی و حذف نمایندگان فوتبال آلمان از جمله بایرن مونیخ و بوروسیادورتموند در فصل گذشته رقابتهای لیگ قهرمانان اروپا؛ هواداران فوتبال آلمان به این فکر افتادهاند که چه چیزی در جریان فوتبال کشورشان موجب ناکامی آنها شده است؟ هوادارانی که عادت داشتند تیمهای مختلف کشورشان در فوتبال بین برترینها قرار بگیرند اکنون به این میاندیشند که چطور نمایندگان آلمان میتوانند همانند گذشته در عرصههای بینالمللی قدرتمندتر ظاهر شوند.
برخی این ایده را دارند که اگر به عنوان مثال سرخهای شهر مونیخ در بوندسلیگا با رقابتی دشوار مواجه شوند، عملکرد متفاوتی در اروپا خواهند داشت اما پرسش اصلی آنجاست که این رقابت چگونه باید ایجاد شود؟ بسیاری به این نکته اشاره دارند که حذف قانون 1+50 به بالا رفتن رقابت در آلمان کمک خواهد کرد، همانگونه که در انگلیس با سرمایهگذاری خارجیها در باشگاهها، رقابت نسبت به گذشته به مراتب بیشتر و البته جذابتر شده است.
بوندسلیگا برای سرمایهگذاران خارجی جذابیت دارد؟
موافقان حذف قانون 1+50 بر این باورند که «پول نفت» میتواند تیمهای کوچکتر را ثروتمند سازد و مسابقات لیگ فضای رقابتی بیشتری را تجربه کند اما آیا این مسأله واقعاً درست است؟ آیا سرمایهگذاران بسیاری منتظر باشگاههای آلمانی هستند تا پولهای خود را به سرزمین ژرمنها منتقل کنند؟ آمار، ارقام و تجربیات در سایر لیگها حکایت از داستان دیگری دارد.
در انگلیس چندین تیم با حضور سرمایهگذاران خارجی شرایط فوقالعادهای را تجربه کردهاند اما این الگو در دیگر لیگها از جمله لالیگا، سریآ و لوشامپیونا جوابگو نبوده و سرمایهگذاری خارجیها در این لیگها رقابتی ایجاد نکرده است!
واقعیت امر این است که ارزش تجاری لیگ برتر انگلیس و مزایای تاریخی، سیاسی و اقتصادی انگلیس برای سرمایهگذاران ثروتمند در بوندسلیگا وجود ندارد. ضمن اینکه هیچ مدرکی از آمادگی سرمایهگذاران برای خرید باشگاههای حاضر در بوندسلیگا در دست نیست. این در حالیست که سرمایهگذاران بیشماری آماده خرید باشگاههای چمپیونشیپ انگلیس هستند تا تیم خود را به لیگ برتر برسانند. حق پخش تلویزیونی در لیگ برتر بسیار بالا است و باشگاههای آلمانی توانایی رقابت با آن را ندارند. برای درک بهتر این مطلب کافیست بدانید که حق پخش تلویزیونی تیمی در انتهای جدول لیگ برتر انگلیس با بایرن مونیخ در آلمان برابری میکند! برای مثال «استون ویلا» در فصلی که از لیگ برتر به دسته پایینتر سقوط کرد، درآمد تلویزیونی بیشتری نسبت به بایرن مونیخ به دست آورد. مشخصترین ادعا برای آنکه بوندسلیگا برای سرمایهگذاران جذابیتی ندارد، در آن است که هیچکس از ردبول تقلید نکرده تا تیمی را بسازد و به بوندسلیگا برساند. الگوی آنها برای تقلید بسیار آسان و ساده بود اما حضور در لیگ حرفهای آلمان ارزش برند خاصی را به کمپانیهای تجاری اضافه نمیکند.
کنترل خارجی در آلمان جواب میدهد؟
برخی میگویند که هواداران انگلیسی به سرمایهگذاری خارجیها در تیمهایشان اهمیتی نمیدهند. با این وجود اعتراضات عمده و شکایتهای هواداران منچستریونایتد و آرسنال نشاگر نقض این ادعاست اما اجازه دهید همه این مطالب را به کناری بگذاریم و سؤال اصلی را اینگونه مطرح کنیم؛ آیا مالکیت خارجی برای تیمها از جنبه مالی و رقابتی اقدامی قابل توجیه است؟
توجه به این نکته یک امر کلیدیست که سرمایهگذاری در باشگاههای بزرگ در صورت تصمیم سرمایهگذاران خارجی به تبدیل باشگاه محبوب هواداران به یک دستگاه تسویه بدهیها، میتواند اثرات فاجعهباری داشته باشد. تحقیقی توسط دولت بریتانیا نشان داد که خانواده «گلیزر» با خریدن باشگاه منچستریونایتد مبلغ 300 میلیون پوند سود خالص از طریق خرید و فروش بازیکنان به دست آوردهاند اما در مقابل مبلغ قابل توجهی و حتی قابل قیاسی را به شیاطین سرخ تزریق نکردهاند. ضمن اینکه آنها با استفاده از برند «منچستریونایتد» وامهای کلانی از بانکهای مختلف گرفتهاند، وامهایی که همگی به نام باشگاه ثبت شده اما به جیب گلیزرها رفته است. برخی سرمایهگذاریها مانند آنچه در چلسی و منچسترسیتی شاهدش بودیم، نتایج خوبی داشتهاند اما شمار چنین مالکان و گروههای تجاری موفقی در جهان بسیار کم است. ضمن اینکه تجربه حضور یک میلیاردر خارجی در فوتبال آلمان که به سقوط باشگاه مونیخ 1860 منجر شد، تجربهای بسیار تلخ برای فوتبال ژرمنها رقم زد. در فرانسه، ایتالیا و اسپانیا تیمهای بسیاری اکنون مالکان خارجی به خود میبینند اما در هیچکدام از آن لیگها تأثیر مثبتی در ایجاد فضای رقابتی شاهد نبودهایم. در فرانسه حضور سرمایهگذاران قطری تنها باعث ایجاد شکاف شدید میان پاریسنژرمن و سایر تیمها شده است. جالبتر اینکه حتی تزریق پول، موفقیت یک تیم را تضمین نمیکند و فرهنگ باشگاه و انتخاب کادرفنی به بهترین شکل ممکن، تاثیرات انکارناپذیری در موفقیت تیم دارند.
چشم امید به وطنپرستان داخلی
بنابراین شاید تنها راه حل برای ایجاد فضای رقابتی، استفاده از سرمایهگذاران داخلی است، سرمایهگذارانی از خاک آلمان که بخواهند یک تیم را تحت حمایت مالی خود قرار دهند و آنقدر وطنپرست باشند که به جای سرمایهگذاری در فوتبال کشوری همچون انگلیس و دستیابی به سودی سرشار، تنها دغدغه ایجاد لیگی رقابتی را در سر بپرورانند. دغدغهای که رفع آن نیازمند حداقل 20 سال سرمایهگذاری مداوم در یک باشگاه است!