printlogo


کد خبر: 232577تاریخ: 1400/4/27 00:00
طنزیم
انجمن شاعران مرده

هومن جعفری
 
مارادونا به کنار، مدتها بود از مرگ ننوشته بودم. از وقتی دنیای ورزش تعطیل شد، مرگ را بوسیدم و گذاشتم کنار، چه مرگ نویس آنجا بودم. کسی اگر می‌مرد، باید سوار تاکسی من می‌شد. سالمرگ کسی اگر می‌رسید، من باید به استقبالش می‌شتافتم. انگار «لابی بوی» هتلی باشی که وظیفه‌ات صرفاً گرفتن چمدان از میهمان‌ها باشد. مرگ نگاری کار من بود و در طول مدتی که در دنیای ورزش نوشتم، آنقدر از مرگ نوشتم که قسمت بود. از «محمدعلی کلی» تا «ابراهیم آشتیانی» و از سالمرگ‌های آقا «تختی» تا «تیتو ویلونا» و «منصورخان پورحیدری» و...
این مرگ‌نویسی، اگر چه تلخ بود اما برایم حکم مأموریت مقدسی را داشت که با چیز دیگری عوضش نمی‌کردم و هنوز تنها حسرتی است که از تعطیلی نشریه بزرگ و با سابقه دنیای ورزش دارم. حس می‌کنم، آخرین قدردان ورزشکار یا چهره‌ای بودم که مرده و دیگر دستش به دنیا نیست و نوشتن من از او، می‌تواند فرصتی باشد برای نوعی از تقدیس آخر متوفی. انگار مرده شوری باشی که وجودت برای آیین و مناسک مرگ واجب باشد بی‌آنکه خودت آدم مهمی باشی. نوعی سکون و آرامش و در عین حال هیجان عمیق در نوشتن از مردگان وجود دارد که تنها آنها می‌فهمندش که «مرگ نگار» باشند. با همه تجارب قبلی، دو ساعت است مانده‌ام مرگ او را چگونه به سوگ بنشینم؟ مرگ مردی مثل او که پیش از این، یک مصاحبه بی اندازه لذتبخش و طولانی را با هم تجربه کرده بودیم. مصاحبه‌ای که اگر بتوانم پیدایش کنم، هنوز بعد از ده سال خواندنی و پر شور است. آقای صدر عزیز و دوست داشتنی! تا وقتی در کتابخانه من باشی، مردنت را باور نمی‌کنم. تا وقتی یونایتد نفرین شده در کتابخانه من مانده باشد، دوستت دارم. می‌شود گفت تا آخرین روزی که بر این کره خاکی زندگی کنم. این حس بسیاری است نسبت به شما... کاش با شما آنگونه وداع کنیم که لیاقتش را دارید. برویم روی میزی، به شما که ترک‌مان می‌کنید نگاه کنیم و بعد فریاد بزنیم: الوداع دریاسالار من. . .
 

Page Generated in 0.0056 sec