printlogo


کد خبر: 232515تاریخ: 1400/4/26 00:00
رؤیاسازها زنده می‌مانند

حسن حسن‌زاده
 
نوشتن از تو سخت است. همیشه برای من مثل خواب بودی؛ خوابی چنان کوتاه و شیرین که وقتی بیدار می‌شدم، مثل همه خواب‌های شیرینم، چیزی برای نوشتن از تو به یاد نداشتم. می‌گویند خواب‌ها فراموش می‌شوند اما فقط رؤیاسازهایی مثل خودت می‌دانند که خواب‌ها اگرچه به وقت بیداری در خاطر نمی‌مانند اما چنان کرانه ناخودآگاهت را تسخیر می‌کنند که مفری از آنها نیست.
مثل منِ خواب‌آلود، که مفری از تو و واژه‌هایت ندارم.
بیراه نیست که همیشه تو را به خواب تشبیه می‌کردم. جز خواب، مگر سرزمین دیگری چنان بی‌زمان و بی‌مکان وجود دارد که گذشته را به آینده و سکوهای سرد و خالی آزادی را به قلب پرشورِ سکوهای امجدیه وصل کند؟ تو همانقدر بی‌زمان و بی‌مکان بودی. بگذار حالا راز حرکت هنرمندانه دست‌هایت را فاش کنم. فقط رؤیاسازی مثل تو می‌توانست چنان از گذشته بگوید که انگار اکنون است و چنان از لحظه حال بسراید که انگار در تمامِ تاریخ تکرار شده است. بی آنکه خودت بدانی با حرکت همان دست‌ها من را و بسیاری دیگر را به سرزمین بی‌کرانِ پادشاهی‌ات بردی. به سرزمینِ خواب‌های بی‌زمان و بی‌مکان؛ جایی که هنوز دیه‌گو تا ابد، دیوا‌نه‌وار مدافعانِ پیش‌رویش را از سر راه برمی‌دارد و در همین حوالی، پاهای ناصر حجازی، هنوز از آخرین شیرجه‌اش به زمین نرسیده.
صبح که از خواب برخاستم و آن روبان مشکی را گوشه عکس‌هایت دیدم، مثل کودکی خردسال و مثل پیرمردی چروکیده در بستر، مرز خواب و واقعیت را گم کردم. مثل کودکی که از شکستنِ خواب شیرینش اشک می‌ریزد و مثل پیرمردِ چروکیده‌ای که در خوابش دیده جوانی است در میانه چمنِ سبز امجدیه و تمام ورزشگاه برایش هورا می‌کشند.
من همانقدر اندوهگینم. مثل همان کودک خردسال و مثل همان پیرمردِ چروکیده در بستر، که تا در اقیانوس شیرین خوابش غرق شد، نورِ خورشیدِ روی صورتش، بی‌رحمانه او را به کرانه سخت و زمخت واقعیت برگرداند. شاید عمرِ خواب‌های شیرینی چون تو کوتاه باشد اما رؤیاسازها با رؤیاهایی که ساخته‌اند زنده می‌مانند؛ آنها باز می‌گردند، حتی به اندازه یک خواب شیرین و کوتاه اما همیشه باز می‌گردند.
 

Page Generated in 0.0054 sec