این صدا و سیمای ما اگر هزاران برنامه بیمخاطب و کممخاطب داشته باشد که کم و بیش دارد، اگر هر شب بسیاری از برنامههای کلیشه شدهاش را کانال به کانال کپی شده تو چشم و چارما ملت میکند که کم نمیکند اما بعضی برنامههایش به مثابه غرب وحشی و ایضاً راز بقا چنان دیدنی و جذاب و پرانتریک و در عین حال افشاگرانه از کار درمیآید که من و تو پای این جعبه رنگ کرده چهار چشمی میخ شویم و خواب از چشمانمان برباید!
دوشنبه شبی که گذشت برنامه لیگ برتر میثاقی جوان روی آنتن بود و میهمانش جناب خلیلزادهای که به اعتباری فعلاً رئیس هیأت مدیره استقلال است.
بحث این نشست هم بررسی مشکلات و معضلات استقلال بود و ایضاً گریز زدن به مدیریت قبلی و اسپانسرهای عدیده و ندیدهای که چنانچه افتد و دانی به بادی با انبانی پر میآیند و به توفانی با انبان خالی شده محو میشوند تا تو پنداری نه خانی آمده و نه خانی رفته!
جالب بودن این برنامه آنجایی بود که سخنان کلیشهای خلیلزاده ما را به گذشتهها برد... . به گذشتههایی که افتخاریها و فتحیها و سعادتمندها یکی یکی با قیافه حق به جانب جلوی همین دوربینها با چنان لحن کلام و تبختر زیاد از خود و برنامههای خود داد سخن میدادند و با لجنپراکنیهای کلامی به مدیران گذشته مدام برای خود اعتبار و برای برنامههای خود کردیت باز میکردند!
اما آنچه این نشست پرتنش را مثل غرب وحشی دیدنی کرده بود جایی بود که میثاقی جوان آشی را که برای این برنامه بار گذاشته بود لحظه به لحظه هم میزد تا هرچه بیشتر مچگیریهایش گل کند؛ چنانچه قبل از آنکه با سعادتمند مدیرعامل معزول تلفنی تماس بگیرد تا جایی که میشد با نخ دادنهای زیرکانه چنان خلیلزاده را علیه سعادتمند تخلیه اطلاعاتی کرد که وقتی ارتباط با مدیرعامل معزول برقرار شود به اعتباری با توجه به مدارکی که خلیلزاده چون برگ خزان رو کرده بود سعادتمند آچمز شود!
از آن همه برگهای خزان یکی اینکه روشن شد این خود جناب مدیرعامل معزول بوده که اطلاعات اسپانسرینگ باشگاه را لو داده و رسانهای کرده تا روند برنامه با خط دادنهای میثاقی چنان پیش برود که اگر مدیرعامل معزول تلفنی زیرش بزند خلیلزاده با پخش صدای وی با آن رسانه کذا دستش را
رو کند.
وقتی هم رو شد چنان قشقرهای شد که جنگ مدیران به جبهههای دیگر بکشد و به ایتالیا رفتن و طیارهنشینی مدیرعامل معزول و تماس موهوم با استراماچونی و سپس نمایش پیامک موهومترش با وی تا این یکی بزند زیرش که استرا را شخصاً دیدم و هنوز جای ماچش روی لپهایم مانده و آن یکی بزند رویش که ندیدی و کدام ماچ کدام بوسه تا در این زیر و روکشیهای تیمخواری و تیمخوری این یکی با یقهگیری آن یکی را دروغگو و مفتری و آن یکی با یقهدرانی این یکی را خالیبند و سیاهکار خطاب کند و این میان من تو با دهان باز در عجب باشیم که با این همه مدیران فرزانه و فرهیخته با چنین رفتار و کلام ادیبانه چرا باید جناب وزیر عالیجاه مدام با تعویضشان این همه کفران نعمت کنند!؟