printlogo


کد خبر: 212779تاریخ: 1399/5/15 00:00
ساختـــارگـریـزی

هر ساختمانی برای ایستادگی روی سطح زمین و تحمل فشارهای ناشی از لرزش و گسل‌های کوچک و بزرگ نیاز به یک پایه و ساختار اصولی و اساسی دارد؛ فوتبال ایران دقیقاً همان ساختمانی است که بدون فونداسیون و پی‌ریزی مناسب به طبقه بیست‌و‌پنجم رسیده و دیگر تحمل فشار را ندارد. فرار از اتکا به ساختار و تشکیل فرمی قانونی و درست باعث شده تا برج بلند فوتبال در آستانه فروریختن و ازهم‌گسیختگی قرار بگیرد.
 مولکول‌های آب و روغن در عین همبستگی و پیوستگی ساختار درونی خود، زمانی که با یکدیگر مخلوط می‌شوند به‌سرعت مولکول‌های همگن و هم‌جنس خود را بازیافته و بار دیگر از هم جدا می‌شوند. مخلوط آب و روغن را هرچه هم بزنیم باز هم بافت یکپارچه‌ای به خود نمی‌گیرد و پس از چند ثانیه به دو مایع متفاوت با یک خط مرز مشخص تبدیل می‌شوند. دو ماده روغن و آب با اینکه نوعی از انواع مایعات هستند اما با وجود این شباهت باز هم از تشکیل یک ساختار متحدالشکل و یکپارچه ممانعت می‌کنند و در یکدیگر تقریباً «حل‌نشدنی»اند، کما اینکه خودشان در صنعت به‌عنوان حلال، کاربردهای گوناگونی دارند. مخروبه فوتبال ایران نیز بی‌شباهت به گریز بنیادین آب و روغن از یکدیگر نیست؛ گریز از ضوابط و علاقه به حل شدن در روابط خانمانسوز بدون توجه به عواقب آن.
 گریختن از ایجاد یک ساختار متحد و یک سازمان سیستماتیک در جای‌جای کشورمان به‌وفور دیده می‌شود. عدم وجود روحیه «تیم وُرک»، تمایل به کار تک‌نفره و میل به رهبری در افراد ناشایست باعث شده تا اسمی که در روزنامه‌ها و رسانه‌ها تیتر می‌شود، اسم «فرد» باشد و همین تمایل به توجه و دیده شدن در بطن مدیریت کلان مملکت باعث عدم بروز موفقیت تیمی می‌شود. در ایران انگار قرار است کارها را همه انجام بدهند و تنها اسم یک نفر روی جلد مجلات و بیلبوردهای تبلیغاتی دیده شود؛ معضلی که در درازمدت سبب از هم پاشیده شدن کادر پشتیبان یک سازمان شده و هر عضو کوچکی از یک گروه نیز برای بیشتر دیده شدن تصمیم به خروج و یکه‌تازی می‌گیرد. خرده‌سیستم نیز از سیستم واحد تأسی می‌‌کند و تأثیر می‌پذیرد؛ «اقتصاد فوتبال و به‌شکل جامع‌تر اقتصاد ورزش تابعی از اقتصاد کشور است» و آیینه‌ای است کدر و کثیف برای نمایان کردن وضعیت بیمار اقتصادی کشور در دیدگان عوام.
 دو گروه دشمن و به‌عبارت فوتبالی‌تر، دو تیم دشمن هرگز با یکدیگر به آبشخوری مشترک اکتفا نخواهند کرد و تن به سازگاری با هم نخواهند داد. دیواری سیمانی به‌طول فرسنگ‌ها مابین دو قبیله فوتبالی رقیب طی سالیانی دراز شکل گرفته که ریشه در باورهای فرهنگی، اعتقادی، فکری و ورزشی آنها دارد. زیبایی فوتبال و شیوایی پیام ورزش به وجود «رقابت» بین رقبای بزرگ بستگی دارد و رقابت اگر بیشتر باشد هم درآمدهای دو باشگاه و سازمان لیگ بیشتر خواهد شد، هم اقبال بین‌المللی را جلب می‌کند و در نهایت باعث داغ‌تر شدن تنور حوادث زیبای درون مستطیل سبز می‌شود. زیبایی رقابت‌هایی مانند لیورپول - منچستریونایتد، بارسلونا - رئال‌مادرید، بایرن‌مونیخ - بوروسیادورتموند و یوونتوس - اینترمیلان به همین عدم اشتراک و تفاوت فرسنگی آنهاست. موفقیت فوتبال‌هایی مانند آلمان، انگلستان، اسپانیا و امثالهم با شیوه مدیریت اصولی و تشکیل سازمان‌هایی نظام‌مند و منضبط به‌دست آمده است؛ «ساختاری علمی و نشأت‌گرفته از قانون.»
  اشتراک در مسائل اقتصادی و منابع پشتیبانی مالی بین دو تیم بزرگ و رقیب قبل از هر چیزی ملزومات و مقدمات «فساد گسترده» را فراهم می‌کند. در هیچ‌کجای فوتبال مدرن اروپا و فدراسیون‌هایی که حتی ادعای پنج‌ستاره بودن را هم ندارند نمی‌بینیم یک اسپانسر عواید حمایتی خود را به‌شکل مساوی یا غیرمساوی به کیسه دو رقیب خونی واریز کند. به‌غیر از تولیدکننده البسه که ممکن است مشابه باشد، اسپانسر اصلی و استادیوم رسمی دو تیم رقیب در کمتر جایی یکی است. سازمان‌های اقتصادی برای سود هرچه بیشتر از راه تبلیغات وارد عرصه اسپانسرینگ و حمایت از تیم‌های فوتبال می‌شوند و برای یک بنگاه اقتصادی هیچ ایراد و محدودیتی وجود ندارد که دو تیم رقیب را همزمان ساپورت مالی کند؛ این ساختار فوتبال آن کشور است که با جلوگیری از عقد چنین قراردادهایی مانع از بروز مفسده اقتصادی حاصل از تصمیم‌گیری مستقیم و غیرمستقیم اسپانسرها برای نتایج تیم‌های تحت حمایت‌شان می‌شود. تیم‌های بزرگ اروپایی برخلاف ایران اکنون یا تحت مالکیت فرد هستند، یا سهام‌شان در بازار بورس کشور خرید و فروش می‌شود و یا توسط گروهی اداره می‌شوند.
  بنا به نظر اقتصاددانان ایرانی، در بسیاری از کشورها ساختار اقتصادی‌شان دولتی است اما شفاف و متعارف عمل می‌کنند، دقیقاً «برخلاف ایران و فوتبالش که اصلاً تعریف و اساسنامه‌ای وجود ندارد که به استناد آن امور را اجرایی کند.» گاهاً در زمان بدهی‌های باشگاه‌ها به افراد حقیقی و حقوقی کمک‌هایی از دولت می‌رسد که اصلاً مشخص نیست روی چه حسابی توزیع می‌شوند. دولت باید تعریف کند که فرضاً تا 10 سال آینده به حساب باشگاه سالی 20میلیارد تومان واریز می‌شود به این شرط که درصد مهمی از آن صرف زیرساخت، چند درصد صرف تیم‌های پایه و مابقی خرج تیم اصلی و باشگاه بزرگسالان شود. به این شکل باشگاه در یک دوران 10ساله هم زیرساخت‌هایش را تقویت کرده، هم تیم‌های پایه‌اش را ساخته و هم به سمت خودکفایی و درآمدزایی پیش رفته است. این همان نگاه مثبتی است که در فوتبال‌مان اصلاً شمه‌ای از آن هم دیده نمی‌شود. گاهی فوتبال صنعتی را داریم که از بودجه دولتی ارتزاق می‌کند و گاهی استقلال و پرسپولیس را داریم که تحت مالکیت وزارت ورزش هستند و مثلاً دولت اجازه ندارد به آنها پول بدهد. برای تغذیه مالی تیم‌ها هیچ ضابطه‌ای معین نشده و مدیران ارشد باشگاه‌ها به‌جای تلاش برای درآمدزایی به تشکیل راهکار به‌منظور ارتباط با رانت‌های دولتی و غارت بیت‌المال فکر می‌کنند.
 تقریباً می‌توان متوجه شد که هدف از باز کردن این بحث چه بوده است. دو تیم بزرگ و رقیب فوتبال ایران در عین حال که برای یکدیگر کُری می‌خوانند و دیگری را به استفاده از رانت‌های دولتی و حمایت وزارتی متهم می‌کنند، «از یک چشمه نشأت می‌گیرند.» هوادارانی که روی سکوها به نوامیس یکدیگر رکیک‌ترین توهین‌ها را نثار می‌کنند و برای نشان دادن تعصب خود به تیم مورد علاقه گاهی با مشکلات و نواقص جسمی روبه‌رو می‌شوند آیا از این سفره فساد گسترده بی‌خبرند؟ بی‌خبرند از اینکه هر دو تیم استقلال و پرسپولیس به شکل مشترک از استادیوم آزادی استفاده می‌کنند؟ بی‌خبرند از اینکه اسپانسر اصلی و لوگوی وسط کیت دو تیم رقیب یکی است و برای مسابقات دربی نیز چندین اسپانسر مشترک دیگر نیز به آنها افزوده می‌شود؟ بی‌خبرند از اینکه برخی اوقات نتایج داخل زمین توسط افراد بانفوذ آن هم در بیرون از ورزشگاه رقم می‌خورد؟ بی‌خبرند از اینکه دولت و وزارت ورزش مالک و مسئول مستقیم هر دو باشگاه هستند و تصمیم‌گیری‌ها توسط یک شخص و یا در خوشبینانه‌ترین حالت توسط یک گروه واحد برای این دو تیم رقیب به شکل کاملاً مشترک صورت می‌گیرد؟ بی‌خبرند یا خود را به بی‌خبری می‌زنند که گرگ و میش در کنار هم و از یک سوی رودخانه آب می‌نوشند؟ شراکت با دزد و رفاقت با قافله مدت‌هاست که سرلوحه کار مدیران فوتبال کشور قرار گرفته و شعاری است که با ادامه یافتن وضع اسفبار موجود، دیر یا زود آن‌ را به‌شکل رسمی و مفتخرانه از نهادهای مربوط خواهیم شنید.
  در فوتبال ایران مدلی از فوتبال و اقتصاد دولتی را می‌بینیم که نظیرش را در هیچ‌کجای جهان نمی‌توان یافت. ضوابط اقتصاد دولتی در فوتبال کشورمان رعایت نمی‌شود اما فوتبال را ورزشی کاملاً دولتی و وابسته به حکومت می‌‌نامند. مدیریت بی‌الگو و بی‌ساختار و قانون‌گریز فوتبال کشور مدت‌هاست که فرصت هرگونه دفاعی را از خود گرفته و تنها در باتلاق استقراض و فساد دست و پا می‌زند. اقتصاد فوتبال ایران و سیستم مدیریتی‌اش ناکارآمد، غیرمتعارف و ناعادلانه است. درآمدزایی برای فوتبال کشور تعریفی ندارد و مدیر بالادست انرژی‌اش جهت تشکیل زیرساخت‌های مربوط به درآمدزایی را صرف ساخت تونل ارتباطی با دولتی‌هایی می‌کند که می‌توانند منابع بیت‌المال را با رانت خود به باشگاه تزریق کنند. اصولاً مدیران و مشاوران را نه به دلایل ورزشی و مدیریتی، بلکه بر مبنای لابی‌های سیاسی و اقتصادی وارد باشگاه می‌کنند تا هم فرد اصطلاحاً مدیر از طریق فوتبال در کانون توجهات قرار گیرد و وجهه اجتماعی پیدا کند و هم اوضاع حساب بانکی باشگاه برای مدتی هم که شده رونق بگیرد، البته قبل از اینکه با اسکونت روزانه 40میلیون تومانی و امثالهم مواجه شود. اوضاع باشگاه‌داری مالی فوتبال ایران مانند یک کلاهبردار زنجیره‌ای شده که از فلانی نزول می‌گیرد تا قرض بهمانی را پس بدهد و این چرخه باطل تا طناب دار نیز ادامه خواهد داشت.
  موفقیت‌های اندک فوتبال ایران را دلیلی بر پاکدستی مدیران و ساختاری متعارف در مدیریت فوتبال کشور متصور نشویم. پس از جام‌جهانی 1998 و راهیابی دراماتیک ایران به فرانسه، فوتبال ایران دیگر موفقیتی متکی بر ساختار نداشته است. حضور رهبری اقتصاددان و مدبر مانند محسن صفایی‌فراهانی بر رأس امور و زمامداری فدراسیون فوتبال کشور باعث شد تا با ثباتی نسبی و ساختاری در حال پیشرفت پس از سال‌ها مسافر جام‌جهانی شویم. پس از سپردن اجباری فوتبال به نامادری‌هایش توسط صفایی‌فراهانی و گیر کردن در مثلث اصفهانی‌های سئول‌نشین، فوتبال ایران تنها با درایت و استعداد ملی‌پوشان و سرمربیانی مانند برانکو ایوانکوویچ و کارلوس کی‌روش به آلمان، برزیل و روسیه سفر کرد و مدت‌ها آقای فوتبال آسیا لقب داشت. ساختار معیوب و فرم ناقص فدراسیون فوتبال و وزارت ورزش مطلقاً تأثیری در این موفقیت‌های تیم ملی نداشته‌اند اما در عدم موفقیت‌ها مقصر اصلی و متهم ردیف اول به‌شمار می‌روند. اگر پرسپولیس با برانکو برای اولین‌بار به فینال لیگ قهرمانان آسیا رسید و اگر تیم ملی تحت هدایت کی‌روش دوبار پیاپی به جام‌جهانی صعود کرد و سال‌ها تیم اول رنکینگ آسیایی فیفا لقب داشت، تنها به‌دلیل درایت این دو سرمربی و دخالت صحیح آنها در ترمیم ساختارهای در دسترس و موجود بوده و بس. کی‌روش برای تیم ملی و برانکو برای پرسپولیس چیزی فراتر از سرمربی بوده‌اند. دو تئوریسین بزرگ فوتبال ایران برای بازیکنان و کادر فنی‌شان حکم پدری دلسوز را داشتند و با اینکه حقوق‌بگیر و کارمند همین سیستم معیوب تلقی می‌شدند، اما برای اصلاح امور و تعریف زیرساخت از هیچ تلاشی فروگذار نکردند؛ تلاشی ستودنی که حالا با مستولی شدن سایه شب روی آسمان غبارآلود فوتبال کشور دل‌مان بیشتر برایش تنگ می‌شود.
  موفقیت‌های تیم ملی در سال‌های گذشته باعث شده بود عملکرد کی‌روش و شاگردانش همچون محافظی در برابر شرایط نامتعارف و فرم معیوب به‌حساب بیاید و از دیده شدن مفسده‌های پنهان تا حد زیادی جلوگیری شود. درسال 1396 وزیر ورزش وقت به‌ناچار از وجود فساد در ورزش و بالاخص فوتبال حرف زده بود و منکر روابط پیچیده پشت‌پرده‌ای و رانت‌های ساختارشکن در بدنه فوتبال کشور نشده بود، اما مقدار فساد را «کم» اعلام کرد تا فرصت‌طلبان این نطق را به‌منزله عدم ایراد فساد برداشت کنند. همین اتفاق برای پرسپولیس تهران نیز رخ داد. پیروزی‌های چشمگیر تیم برانکو، رسیدن به 3 قهرمانی پیاپی در لیگ خلیج‌فارس و بازی در فینال آسیا برای اولین‌بار در تاریخ باشگاه سرخ‌پوش باعث شد تا این موفقیت‌ها مانند «چسب زخمی روی مرض سرطان» قرار بگیرند و توجه عموم را از مهلکه دور سازند. با خروج برانکو و کی‌روش و متعاقباً استراماچونی و کالدرون از فوتبال تماماً آماتور ایران مشخص شد میزان پیشرفت این تومور بدخیم در بدن فوتبال مریض باشگاهی و ملی تا چه حد زیاد بوده و کاری از دست مدیران نالایق نیز ساخته نیست. مربی بزرگ هرگز کارنامه کاری خود را با حضور در فوتبالی حتی آماتورتر از هند و بنگلادش خراب نمی‌کند و نهایتاً صبرش سر می‌رود؛ اتفاقی که بالاخره برای فوتبال ایران رخ داد تا از رویای شیرین کوتاه بیدار شویم و کابوس واقعیت کورمان کند.
 فوتبال ایران در ماه‌های کنونی واقعاً سنتی‌ترین روزهای خویش را سپری می‌کند. افراد کرسی‌دار در فوتبال کشور درهای ورود را رو به هرگونه مدرنیته، نظر جدید و استفاده از نیروی کارآمد و مستعد بسته‌اند و خواهان حفظ همین وضعیت بلبشو و هرج‌ومرج در ساختار معیوب فوتبال هستند. متأسفانه نگاه بخش سنتی مدیران کشور به فوتبال نگاهی مانند «یک فرزند سرراهی» است و این ورزش را صرفاً تفریحی برای ریخت‌و‌پاش کردن پول تصور می‌کنند. در عین همه ظاهرسازی‌های سیاسی اما نگاه دولت به فوتبال اصلاً مساعد نیست و انگار از ظرفیت‌های پنهان این رشته شاخص برای کسب درآمدهای کلان اطلاعی ندارد. سال‌های قبل از انقلاب تیم‌ها با فعالیت در سیستمی مشخص بیشتر از مبلغی که خرج می‌کردند تنها از بلیت‌فروشی درآمد داشتند و آن روزها خبری از اسپانسر و حق پخش و مع‌ذلک نیز نبود. فوتبال توسط ما ساخته نشده که ما بخواهیم از خودمان راهکارهایی من‌درآوردی تولید و اجرا کنیم. ما باید تابعی از فوتبال جهان باشیم و دستورات نهادهایی مانند فیفا را سرلوحه کار خود قرار دهیم. اگر فوتبال می‌خواهیم بایستی آدم‌ها را فدای قوانین و ضوابط و دست ایادی فاسد و رانت‌خوار را از ساختار فوتبال کشور قطع کنیم. با تغییر آدم‌های ناسالم و جایگزینی انسان‌هایی مدیر و فوتبالی که اتفاقاً کم هم نداریم، قطعاً ساختار فوتبال کشور به‌مرور و طی چند سال به‌سرعت بهبود پیدا می‌کند و آن موقع است که می‌توانیم «طرفدار واقعی» فوتبال باشیم.

 


Page Generated in 0.0062 sec