علی مغانی
جذابیتهای یک شغل در فوتبال ایران
اسکوچیچ فرصتی برای اشتباه ندارد
اگر خودتحقیری عمومی که این سالها به جامعه ایرانی وصله شده را کنار بگذاریم، باید بپذیریم که تیم ملی ایران یکی از 4 قدرت بزرگ فوتبال آسیاست. ایران در 4 دوره اخیر جامجهانی، 3 بار به مرحله نهایی صعود کرده و یک بار هم که با علی دایی و افشین قطبی در رسیدن به جام جهانی 2010 ناکام بوده، فقط 9 دقیقه با صعود فاصله داشته.
طبعاً برای یک کشور آسیایی که در هر دوره جام جهانی مدعی بالقوه صعود است، پست سرمربیگری تیم ملی یک شغل جذاب است و مربیان سرشناس زیادی هستند که مشتاق رسیدن به این نیمکت هستند. به فوتبال عربستان (یکی دیگر از قدرتهای بالقوه آسیا) نگاه کنید؛ عربستان چند سال است که در دو پست دروازهبان و مهاجم نوک، هیچ تولید ویژهای نداشته و هروه رنار، مربی این روزهای عربستان مجبور است در خط حمله از یک هافبک استفاده کند. دروازهبان اصلی تیم ملی عربستان به لحاظ فنی حتی با دروازهبان سوم ایران هم قابل قیاس نیست و اگر سه کشور ژاپن، استرالیا و کره جنوبی را مستثنی کنیم، بقیه تیمهای آسیایی هم کما بیش مشکلات مشابهی دارند. اما این ضعف بزرگ در ایران وجود ندارد؛ به خاطر داشته باشیم که مارک ویلموتس در همان دوران کوتاه ناموفقش آنقدر دستش پر بود که از ستارگانی مثل علیرضا جهانبخش، کاوه رضایی و مهدی ترابی چشمپوشی کرد. یک تیم ملی که شخصیت برنده شدن دارد، دهها بازیکن باکیفیت و میلیونها هواداری که عاشقانه تیم ملی کشورشان را دوست دارند؛ یک مربی برای قبول یک پیشنهاد دیگر چه میخواهد؟ همه اینها در ایران (در قیاس با سایر رقبای آسیایی) در بالاترین حد وجود دارد و در یک شرایط طبیعی، تیم ملی باید مربی با کارنامه روشنتری از دراگان اسکوچیچ روی نیمکت داشته باشد. اما کلید ماجرا دقیقاً همینجاست؛ فدراسیونی که توانایی تعامل با کارلوس کیروش را نداشته، منابع مالیاش در اثر سوءمدیریت به شدت تضعیف شده، وضعیت درآمدها و مخارجش مبهم است و با یک اشتباه بزرگ در استخدام مارک ویلموتس، دیگر پولی در بساط ندارد که بتواند با مربیان سرشناس (و طبعاً گرانقیمت) مذاکره کند. در واقع رویکرد فدراسیون در استخدام مربیان داخلی و بعد از آن رسیدن به نام اسکوچیچ، محصول یک اجبار بود نه از سر برنامهریزی و تدبیر. مجموعهای که از پرداخت دستمزد مربیان تیمهای پایهاش عاجز است، بدهی مالیاتی سنگینی دارد و حالا مشخص شده برخلاف ادعاهای اولیه اندوخته زیادی هم در فیفا ندارد، عملاً چارهای به جز استخدام یک مربی ارزانقیمت ندارد. دراگان اسکوچیچ در یک شرایط طبیعی میتوانست کاندیدای پست مربیگری تیم ملی امید باشد اما همین محدودیتها و موانع بود که او را به بزرگترین دستاورد دوران مربیگریاش رساند. اسکوچیچ به لحاظ شخصیتی، یک مربی سختکوش و در عین حال جاهطلب است که کار مربیگری را عاشقانه دوست دارد. آنهایی که دراگان را از نزدیک میشناسند، وقتی می گوید فیلم 140 بازی ملی و باشگاهی ایران را با خودش به کرواسی برده که آنها را به دقت تماشا کند، مطمئن هستند که هر کدام از این بازیها را بیشتر از یک بار دیده. اسکوچیچ خودش بهتر از هر کسی میداند که فرصت مربیگری در تیم ملی، یک هدیه بزرگ و ناگهانی بوده که به او داده شده و نمیخواهد آن را به سادگی از دست بدهد. به همین دلیل است که او برخلاف ویلموتس و کیروش، تلاش زیادی دارد که روابطش با رسانهها و افکار عمومی را بهبود بدهد و این پیام را به آنها منتقل کند که «من شایستگی سرمربیگری در تیم ملی را دارم.»
در روزگاری که ویروس کرونا بازیهای تیم ملی در مرحله مقدماتی جام جهانی را به تعویق انداخته، نقشه برکناری اسکوچیچ و اخراج او بدون حتی یک بازی ملی، بیشتر به تسویه حسابهای پشت پرده شباهت دارد اما اسکوچیچ هم به این نکته واقف است که با موج انتقاداتی که علیه او وجود داشته درحال حاضر صاحب یک «رأی اکثریت شکننده» است و به محض اولین ناکامی، باید با این پست خداحافظی کند. کیروش در یک مقطع حساس انتخابی تیم ملی در جام جهانی 2014، به لبنان باخت و بازی خانگی به ازبکستان را واگذار کرد ولی حمایتی که از او وجود داشت، باعث شد که تیم ملی در سه بازی آخر 9 امتیاز بگیرد و با شکست دادن کره جنوبی در خانه حریف، صعود به جام جهانی را جشن بگیرد اما این فرصتهای مشابه برای اسکوچیچ وجود ندارد و او عملاً هیچ فرصتی برای اشتباه ندارد. شاید اولین ناکامی بزرگ او، آخرین روز کاریاش در تیم ملی را رقم بزند.