printlogo


کد خبر: 193986تاریخ: 1398/6/10 00:00
یادداشت
...‌ مهدی ستاره شد

احسان محمدی

«هادی نوروزی، هیچ‌وقت علی دایی و علی پروین و اینها نبود. او هیچ‌وقت اسطوره نبود، گلزن نبود و ستاره هم نبود اما او یک فوتبالیست بود، کاپیتان پرسپولیس، بازیکن تیم ملی و یک پدری که پنجشنبه ستاره شد».
مهرماه 1394 که هادی نوروزی با مرگی غافلگیرکننده همه‌مان را شگفت‌زده کرد، مهدی شادمانی با تیتر «...‌ و هادی ستاره شد» برایش یادداشتی نوشت. این دو خط پایانی آن یادداشت است و حالا چهار سال بعد، نرسیده به مهرماه، مهدی شادمانی خودش هم ستاره شد.
از صبح انگار دو دست فولادی جمجمه‌ام را فشار می‌دهد. حتی چند بار رفتم و در تلگرام، پیام‌هایی که برای هم فرستاده بودیم را خواندم. یادم می‌آید بعد از یک برنامه تلویزیونی که من از اصطلاح «قلعه تایم» در مورد امیر قلعه‌نویی استفاده کردم از همان بستر بیماری زنگ زد و آمار و عدد داد که ماجرا اینطور است و‌... ‌در کارش صریح بود و بی‌تعارف. مخالف بود، می‌گفت. این اواخر در توئیتر به یک ژانر تبدیل شده بود. اگر کسی حوصله کند و مجموعه توئیت‌هایش را یکجا جمع کند منبع خوبی است برای آشنایی عمومی با سرطان و حاشیه‌هایش.
اما حتی آنها که خبر نداشتند او چه روزنامه‌نگار زبردستی بود با نوشته‌هایش در توئیترش آشنا هستند که چطور می‌جنگید و امید می‌داد. می‌دانستیم که وقتی می‌گوید «خوبم»، پشتش درد و رنج شیمی‌درمانی هست. خوب نمی‌توانست بخوابد، درد می‌کشید و این اواخر حتی نشستن برایش ممکن نبود اما به جای آه و ناله و نفرین روزگار غدار که «خدایا چرا من؟»، از امید می‌نوشت. دل با زندگی داشت.
آدم‌ها وقتی دست‌شان از زندگی کوتاه می‌شود، دست قصه‌نویس‌ها برای افسانه‌سرایی دراز می‌شود. خیلی‌ها لابد می‌گویند اصلاً مهدی قبل از این ماجراها رفته بود آسمان. قبول دارم که رابطه‌اش با خدا جوری شده بود که بسیاری از ما درکش نمی‌کردیم اما می‌خواست زنده بماند، زندگی کند، بچه‌هایش را بزرگ کند، بنویسد، قهرمانی تیم ملی را در جام ملت‌ها ببیند‌...‌
حال‌مان خوب نیست، این وقت‌ها بهتر است آدم چیزی ننویسد، نگوید، اما ما دردمان را با نوشتن آرام می‌کنیم. اینطور به خودمان تسلی  می‌دهیم.
فضای مجازی پر شده از مهدی شادمانی. همه عکسش را منتشر می‌کنند، با افسوس، با سپاس. می‌نویسند که چقدر الهام‌بخش بود، می‌نویسند که تا آخرین لحظه دنبالش می‌کردند و زندگی‌اش اگرچه کوتاه بود اما معنا داشت و حالا آرامش گرفته است. پیش همان کسی رفته که در پرانتز جلوی اسمش نوشته بود: عبدالله ...‌
لابد خدا با او مهربان‌تر از ما خواهد بود. بعد از این همه رنجی که کشید حالا وقتش است که خدا سرش را روی زانویش بگذارد و نوازشش کند. پیامبر نبود اما اغراق نیست اگر بگویم مهدی، خیلی‌ها را به خدا گره زد. خدای مهدی با او مهربان خواهد بود و مراقب خانواده‌اش که پا به پایش رنج کشیدند. این تنها چیزی است که دل‌مان را اندکی گرم می‌کند. اندکی... خداحافظ رفیق!

 


Page Generated in 0.0043 sec