printlogo


کد خبر: 193981تاریخ: 1398/6/10 00:00
وقتی بغضم ترکید

این یکی از آخرین یادداشت‌های مهدی شادمانی برای رسانه‌های ورزشی است؛ یادداشتی که در تاریخ 3 دی‌ماه سال 1397 به‌مناسبت درگذشت استانکو نوشته شد. حالا که در غم از دست دادنش نشسته‌ایم، خیلی‌ها او را نه از نزدیک که در فضای مجازی و با توییت‌هایش می‌شناسند. شادمانی برای اهالی رسانه اما تنها به همین چند سال اخیر ختم نمی‌شود که سابقه 15سال روزنامه‌نگاری ورزشی، او را برای جامعه ورزشی‌نویسان به همکار و رفیقی قدیمی تبدیل می‌کند. بازنشر این یادداشت برای آنها که جدا از فضای مجازی، کمتر با قلمش آشنا بودند، می‌تواند نگاه بهتری بدهد. کسی که با رسانه‌های همشهری جوان، جهان فوتبال و دنیای ورزش همکاری داشت و دیروز (شنبه 9 شهریورماه) پس از مبارزه‌ای طولانی‌مدت با سرطان، از دنیا رفت. شادمانی در سال‌های آخر با در میان گذاشتن تجربیاتش از زندگی با سرطان و امیدی که به ادامه زندگی داشت، در مسیر این مبارزه سخت همراهان زیادی پیدا کرده بود.
***
۱ـ «حمله حمله تیم پروین، ما گل می‌خوایم ای قهرمان». سکوها موج می‌زد و شعار می‌دادند و بازی. بعد از بازی با پیروزهای تیم استانکو جشن می‌گرفتند. نه او پیرمرد بود نه ما خبرنگار. او یک شال‌دار قرمز بود و ما نوجوان‌هایی روی سکوها، ما مقابل حکم ممنوعیت پروین شعار می‌دادیم و او اینقدر بزرگ که به رو نیاورد.
۲- نمی‌شد هوادار تیمش نشد. او به استادیوم می‌آمد و شالش را می‌چرخاند و ستاره‌هایش می‌درخشیدند. تیمش احمد، کیا، دایی، کریم‌ باقری، افشین‌ پیروانی، میناوند، ادو و آقا مجتبی محرمی را داشت. خودشان می‌گویند چقدر به‌خاطر استانکو ستاره شدند. پرسپولیسِ آن روزها رنجبرانش از روی نیمکت هم توی تیم ملی بود.
۳ـ علم روز را به تیم قرمزپوش آورده بود. تیم‌مان ۱ـ۶ـ۳ بازی می‌کرد و به همه پز می‌دادیم. در حمله عالی بودیم و در دفاع عالی‌تر. با ۳ مهاجم هجوم می‌بردیم و در دفاع ۵ مدافع داشتیم. تیمش موقعیت گل زیاد داشت اما همان سالی که آمد، اینقدر یک هیچ برد تا لیگ‌ آزادگان را گرفتیم.
۴ـ کامبک می‌زدیم وقتی کامبک زدن مد نبود. در جام‌ باشگاه‌های ‌آسیا بازی رفت ۳ گل از آلیما خوردیم و کابوس شروع شد. بازی برگشت اما تیم، پیراهن جدید با جوراب‌های راه‌راه داشت. زدیم و زدیم و زدیم تا شد ۵تا. این دیگر کامبک نبود!
۵ـ مصطفوی نداشتیم که در نیمه‌نهایی ‌آسیا میزبان شویم. دوسال پشت سر هم نیمه‌نهایی و سوم شدن مقابل شرقی‌ها. دوره رؤیایی قهرمانی‌های لیگ را هم به ارمغان آورده بود. استانکو روی سکوها اسطوره بود؛ اسطوره قهرمانی لیگ؛ اسطوره ‌ستاره‌سازی.
۶ـ نه توییتر داشتیم نه تلگرام، نه دفتر درست و درمان. باشگاه فقط یک روابط عمومی سیما بود که همه فحش‌هایمان را همان‌جا می‌دادیم. استانکو را برداشتند و دست‌مان به جایی بند نبود، هوا برشان داشته بود که استانکو را برمی‌دارند و قهرمان آسیا می‌شوند اما همه چیز فرو ریخت.
۷ـ خبر فوت ‌استانکو را که خواندم دلم هری ریخت پایین. بغضم را نگه داشتم تا اولین نفر را دیدم. گفت: «آخی». بغضم ترکید. نمی‌دانم دلم برای نوجوونی و شور سکوها تنگ شده یا برای تیم پرستاره یا برای شال‌گردن‌هایش، اما این را می‌دانم که روزهای بزرگی را برای ما ساختی پیرمرد. خدایت بیامرزد.

 


Page Generated in 0.0064 sec