حمیدرضا عرب
جز یک مصاحبه رسمی در مراسم معارفه که با ادبیاتی مؤدبانه و چهرهای موجه در مقابل اصحاب رسانه قرار گرفت، چیز دیگری از استراماچونی ندیدهایم.
درهای تمرین استقلال هم باز نیست که بتوان هر روز به محل برگزاری تمرینات رفت و بیشتر با رمز و راز مربیگریاش آشنا شد. استراماچونی در این فضا به یک معمای بزرگ و لاینحل برای فوتبال ایران بدل شده است. چهرهای مرموز و ناشناخته که نمیدانیم با چه رویکردی استقلال را وارد رقابتهای لیگ برتر کرد.
مربیان در دنیای فوتبال دو نوعند؛ یا مشت آهنین دارند یا آغوش باز. استراماچونی از کدام است؟ مشت آهنین دارد یا آغوش باز؟
مرد ایتالیایی هفتههای نخست مربیگریاش غالبا آرام بود. حتی در حین تمرینات نیز جنب و جوش آنچنانی نداشت. بیشتر سعی میکرد با آرامش با بازیکنان صحبت کند.
تصور میکردی هرگز تندی و پرخاشگری را یاد نگرفته است اما هرچه گذشت روی دیگرش از پشت ابرها بیرون آمد و تصاویر هم بر خلق و خوی دیگرش گواهی داد. اخیرا او را برافروخته، جدی و حتی تند مزاج هم میبینیم. در هفتههای آغازین کار به هنگام صحبت با بازیکنان هرگز انگشتانش را مقابل آنها نمیگرفت- به نشانه تأکید یا تذکر- اما اخیراً از این حربه هم استفاده میکند تا باور کنیم مرد ایتالیایی روی دیگری هم دارد و برنمیتابد که مثلا مرتضی تبریزی پی در پی موقعیت از دست بدهد!
مربیان ایتالیایی اصولا در لباس پوشیدن خوشسلیقگی به خرج میدهند. شاید این شرایط ناشی از فضای حاکم بر سرزمین چکمهها باشد. خوشپوشها را باید در این کشور یافت. ایتالیا را خیلیها مهد مد دنیا میدانند و بسیاری از طراحان جدید لباس از این کشور متولد میشوند. استرا هم بالطبع به واسطه زندگی در چنین سرزمینی به یک مربی آراسته بدل شده است. با ظاهری جذاب و چهرهای که بیننده را به سمت خودش میکشد. خوش پوش و روزپوش. شاید هم مارکباز!
درباره او بارها شنیدهایم که شخصیت قابل احترامی دارد. نقل شده که مرد نیمکت استقلال به شدت جنتلمن است اما هیچ اطلاعات جزئیتری درباره وجنات اخلاقی او در دست نیست.
استراماچونی در این ایام گاهی همچون کوهی از یخ در برابرمان تصویر شده و گاهی هم پرجنب و جوش و بسیار پرتحرک.
هرگز نمیتوان تحلیلی قطعی درباره آقای ماچونی داشت؛ نه درباره شخصیتش و نه درباره شیوههای مربیگریاش. اصولا هم شدنی نیست که یک مربی تازه از اروپا آمده را در عرض یکی، دو ماه به خوبی شناخت. درباره شفر هم ابتدا گفته میشد با دیسیپلین آلمانیاش استقلال را خواهد ساخت. شفر در هفتههای نخست مربیگری در استقلال نیز علاوه بر ایجاد نظمی مطلوب در کانون تیم نتایج مطلوبی هم گرفت تا این نظریه آرام آرام به واقعیت نزدیک شود که او گمشده استقلال است اما وقتی بعد از چند ماه ماجرای برخی دخالتهای بیرونی در جذب و دفع بازیکنان لو رفت یا ماجراهای دخالت برخی بازیکنان در امور فنی، مشخص شد که شفر نیز تنها تصویر یک مربی مقتدر بوده و در حواشی استقلال ذوب شده است.
اکنون نیز راویان، شخصیت استراماچونی را متفاوت توصیف میکنند و تأکید دارند او توانسته نظم را در تمرینات استقلال حاکم کند. گویی بازیکنان هم از آقای سرمربی حساب میبرند اما اخیراً نیز در قلمرو استراماچونی اتفاقاتی رخ داده که تا حدودی اقتدارش را زیر سؤال برده است.
مرور ماجرای بازگشت رضا آذری و محسن کریمی بعد از کنار گذاشتن از سوی او به تمرینات میتواند تمام این برداشتها را که مرد ایتالیایی سرمربی مقتدری است زیر سؤال ببرد و از وی شخصیتی متزلزل پدید آورد. به راستی چرا این بازیکنان در عرض کمتر از 10 روز اخراج شدند و دوباره بازگشتند؟
استراماچونی در ابتدای مسیر پرپیچ و خم و پرتلاطمی قرار دارد که در سالهای اخیر هیچ یک از مربیان فعال در حوزه استقلال نتوانستند از پس آن برآمده و این تیم را به نقطه دلخواه برسانند. نشاندن استقلال بر بام لیگ نه از عهده پرویز مظلومی برآمد، نه علیرضا منصوریان و نه وینفرد شفر. استراماچونی بعد از امیر قلعهنویی که آخر بار در لیگ دوازدهم موفق شد جامی برای استقلال به ارمغان بیاورد(البته دو فصل پی در پی بعد از آن ناکام بود) پنجمین سرمربی خواهد بود که برای رسیدن به دستاورد بزرگ و تکرار آن قهرمانی لیگ دوازدهم مامور شده است.
ماموریتی خاص و ویژه که روشن نیست استعداد به سرانجام رساندنش را داشته باشد یا خیر.
این استقلال با شخصیت تازه از راه رسیده استراماچونی میتواند به آینده امیدوارمان کند اما تردیدی نیست که نبض استقلال زمانی درست خواهد زد که بازیکنان نیز ارزش پیراهنی را که به تنشان شده بدانند و بتوانند از این مسیر صعبالعبور به سلامت بگذرند.
در واقع استراماچونی و بازیکنان لازم و ملزوم یکدیگرند در عین حال که مدیران باشگاه نیز نقشی کلیدی در موفقیتهای این تیم خواهند داشت.