جایگاه علم در حوزه مربیگری فوتبال
یادداشت قبلی، پیشگفتاری بود در باب واژگانی که یا بهغلط و یا با معنایی نامناسب وارد دایره لغات فوتبال ایران و به دستاویزی برای کوبیدن و یا باد کردن آدمهای شاغل در این جامعه تبدیل شدهاند. بیایید نگاهی بکنیم به این لغات: مربی علمگرا، مربی مدرن، مربی سنتی، مربی بیدانش و...
از مربی علمگرا و تأثیر علم بر پروسه مربیگری شروع کنیم. سؤال این است: مربیگری فوتبال، رویکرد تجربی دارد یا علمی؟ و حتی یک قدم عقبتر، علم در فوتبال چیست؟
مربیگری بهمعنای ایجاد ارزش افزوده در تیم و بازیکنان است. این پروسه نیازمند دانش و تجربه کافی در حوزههای تاکتیکی، تکنیکی، آمادگی جسمانی و روانشناسی است و البته دانش و تجربه یا شاید بهتر است بگوییم درک فلسفی و عمیق از سیستمها، استراتژیها و تاکتیکهای فوتبال. جملات بالا را بار دیگر مرور کنید؛ ترکیبی همگرا از دانش و تجربه در تمامی حوزههایی که توسعه و رشد در آنها میتواند منجر به تولید ارزش افزوده در بازیکنان تیم شود و یا به زبان سادهتر منجر به ساختن تیم و بازیکنانی باکیفیتتر گردد؛ دانش و تجربه در کنار یکدیگر. حال سؤال اینجاست که این دانش چیست و چه راهی برای کسب آن وجود دارد و اصولاً چگونه میشود یک مربی را بادانش و یا کمدانش دانست؟
اجازه بدهید از مثال فضای دانشگاه و آکادمیک برای توضیح بهتر استفاده کنم. سطوح تحصیلی در دانشگاه، لیسانس، فوقلیسانس و دکترا است. هرچقدر از سطح لیسانس به سطح دکترا و یا پستدکترا نزدیک میشوید، حوزه و دامنه تحصیلی شما کوچکتر و تخصصیتر میشود. بهطور مثال همه کسانی که در مقطع دکترای فیزیولوژی ورزشی تحصیل میکنند از چرخه کربس جهت تولید انرژی در میتوکندری سلولهای عضلانی آگاه هستند چون در مقطع لیسانس تدریس میشود ولی در مورد جزئیات آن و مثلاً تأثیر آنزیم پیرووات کیناز در مرحله نهم چرخه کربس جهت کاتالیز کردن واکنش، تنها دانشآموختگان دکترای فیزیولوژی ورزشی با گرایش بیوشیمی و متابولیسم ورزشی اطلاع دارند و نه دانشآموختگان دکترای مدیریت ورزشی و یا حتی گرایشهای دیگر تربیتبدنی. منظور من از این جملات پیچیده و نامأنوس، شناخت نسبت به علم است. امروزه، علم تبدیل شده است به اقیانوسی که هم عمق دارد و هم وسعت. طبیعتاً هیچ فردی نمیتواند عمیق و وسیع باشد، پس نکته اول برای پیدا کردن معنای واژه «دانش» و یا «علم» در مربیگری، وسعت دادن به خطاب خود از فرد به گروه است. در واقع مجموعهای که تحت رهبری و راهبری شخص سرمربی به تولید ایده و اجرایی کردن آن میپردازد را باید تحلیل کنیم. مثال واضح و روشن در این مورد، الکس فرگوسن است. از دورانی که علم و دانش مرتبط با فوتبال جایگاه مهمی در فوتبال اروپا پیدا کرد، فرگوسن تصمیم به وسیع کردن کادر فنی و پزشکی خود و استفاده کارآتر از دانشهای جدید مرتبط با فوتبال نمود؛ از متدهای جدید تمرینی تا روشهای نوین ریکاوری و حتی استفاده از متخصص بهبود عمق خواب برای بهبود ریکاوری بازیکنان. این هنر و شاید بهتر بگوییم نگرش صحیح سرمربی است که بتواند اقیانوس مورد نیازش را با دستیارانی متخصص و با دانشی عمیق در حوزههای مختلف سازماندهی کند. چیدمان و هماهنگی این کادر در کنار رهبری آن تنها از پس مربیانی باتجربه و کاریزماتیک برمیآید که بتوانند حلقههای ارتباطی بین این تعداد متخصص را حفظ کنند. مربیانی موفق مانند فرگوسن، ونگر و آنچلوتی در چنین دستهای قرار میگرفتند. آنها دانش و تجربه کافی برای شناخت نیازهای کادر فنی و چیدمان و مدیریت آن داشتند و موفقیتهای بزرگ آنها فارغ از قدرت بازیخوانی، نگرش تاکتیکی و جنبههای دیگر فنی، مدیون ایجاد اقیانوسی وسیع و عمیق از متخصصانی بود که در ذات، دافع یکدیگر هستند.
برگردیم به سؤال اصلی این یادداشت: آیا میتوان یک مربی را علمگرا دانست؟
جواب ساده است، مربی که توانایی ایجاد کادری متشکل از افراد متخصص جهت استفاده از علوم و متد جدید علمی در حوزههای آمادگی جسمانی، روشهای تمرینی، روانشناختی و تاکتیکی دارد را میتوانیم مربی عملگرا بدانیم. برای ایجاد چنین کادری، نیازی به داشتن دکترا نیست ولی شناخت نسبت به نیازهای زمانه و البته تازههای علمی الزامی است. ولی سؤال اینجاست که آیا استفاده از علم میتواند دلیلی بر موفقیت یک کادر فنی و یا تیم باشد؟ اصولاً راهی برای شناخت کادر فنی علمگرا توسط رسانهها و هواداران وجود دارد؟ جواب این سؤال خیر است. خیلی از مسائل پشت حجابی خودخواسته صورت میپذیرد و اصولاً آنچه بهعنوان مثال علمگرایی از بعضی مربیان میبینید، شوآفی بیش نیست وگرنه کدام آدم عاقلی اسلحه مهمی که هزینه زیادی برای آن پرداخته است را به دیگران اهدا میکند.
و پاسخ به سؤال اول، علمگرایی دلیلی برای موفقیت هست و نیست. جواب پیچیدهای شد؛ اجازه بدهید دقیقتر بگویم، تعریف موفقیت متفاوت است و حاصل این تفاوت موجب میشود نتوانیم تحلیل درستی درمورد تأثیر سایر شاخصها بر آن داشته باشیم. واژه ارزش افزوده را در این یادداشت و یادداشت قبل بارها استفاده کردهام، همهچیز به آن برمیگردد؛ ارزش افزوده. معنای این واژه به همهچیز معنا میدهد: چگونه میتوانیم در تیم خود، ارزش افزوده ایجاد کنیم؟ این سؤال اصلی یادداشت بعدی است.