یونس علیزاده
در نقطه اوج فیلم «در جستوجوی خوشبختی» منولوگهای محشری از سوی ویل اسمیت شنیده میشود: «خم شو، بند کفشهاتو محکم ببند و بیوقفه بدو! توقف نکن! تو فقط باید به خودت متکی باشی؛ هیچ سواره نظامی برای نجات تو وجود نداره!» و این فیلم، حالا بیشباهت به وضعیت استقلالیها نیست. آنها باید بعد از یک دهه قهرمان شوند؛ این اتفاق، حداقل هدیهای است که میتوانند برای هواداران خود در نظر بگیرند. آبیهای پایتخت برای آنکه مدعی قهرمانی لقب بگیرند، به یکسری از فاکتورها احتیاج مبرم داشتند؛ مثلاً شخصیت جدیدی بسازند، کمتر گل بخورند، وارد حواشی نشوند، خودشان را کنترل کنند، بازیخوانی را بدانند، از گلهای زدهشان مراقبت کنند، به موقع امتیاز بگیرند و کاراکتری داشته باشند که هر کسی، آنها را شایسته قهرمانی بداند. حالا به مرز این خواستهها رسیدهاند. شاید شما بگویید استقلال هنوز کار دارد؛ اگر آنها یک تیم کامل بودند، سپاهان را میبردند و راه قهرمانی را هموار میکردند اما حالا با یک تساوی، دوباره وارد استرس شدند. این جملات درست است اما با اصل داستان فاصله دارد. در وهله اول، شکست دادن سپاهان در اصفهان، اصلاً کار آسانی نیست و البته، تساوی مقابل این تیم و حفظ روند بدون شکست ماندن، اهمیت بیشتری داشت. درثانی، استقلال هنوز هم شانس نخست قهرمانی است و اگر روی کار خودش تمرکز کافی داشته باشد، به خواستهاش میرسد. آنها در جستوجوی خوشبختی هستند و این اتفاق فقط به شرطی رقم میخورد که اعتماد به نفسِ از دست رفته را بازیابی کنند. قهرمانی این فصل، از هر اتفاق دیگری برای استقلال مهمتر است. آنها نوار قهرمانیهای پرسپولیس را پاره میکنند و جام را به ویترین میبرند تا طرفداران این تیم پس از سالها، یک خواب آرام داشته باشند اما به شرط آن که تیم فرهاد مجیدی، مثل شروع نیمفصل باشد و حتی با گلهای کم، برنده در هر بازی به رختکن بازگردد. این استقلال باید بند کفشهایش را ببندد و فقط به سمت خوشبختی بدَوَد.