شهرام وزیری
گویی تبعات جناب مستطاب «داربی» همچنان باید تو بوق باشد و هر طرف که میچرخی و میچرخند، طرفهای مربوطه سرنای «ما باید میبردیم و شما باید میباختید» را کم از سرگشادش نمینوازند! چرا که تا بوده و هست این عالیجناب داربی همچون جراحان پلاستیک برای خود یک پروسه قبل از عمل دارد و یک فرآیند بعد از عمل!
قبلش با توجه به دماغهای پر باد از غرور و رجزخوانیهای نخنما شده و وعده به زیبا شدن دماغهای پف کردهشان نوید میدهند اما بعد از عمل همین که سوت پایان جناب مستطاب داربی زده میشود، این لب و لوچههای آویزان با دماغهای تهی از باد غرور است که بیریخت و بد هیبت تو چشموچار هواداران میرود تا ناتوانیهای خود را چنانچه رفته و میرود به گردن ابر هوا و باد زمین و مه زمان و خورشید داور و فلک مدیریت بیندازند!
این آخرین داربی کذا هم جدا از هیجانهای کاذبش که من و تو و میلیونها نفر را به پای خود نشاند و جدا از درون میدانش که به دهها دلیل فنی و غیر فنی تا دلت بخواهد بازنده داشت، بیرونش هم نه البته بر روی سکوهای خالی که بر روی نیمکتهای هرکی هرکی نشینش کم بازنده نداشت.
از چیدمان و آرایش غلط هر دو تیم بگیر تا توجیهات صدمن یک غاز برای لاپوشانی عیبها و ایرادهایشان چه در تعویضها و چه در عدم تعویضها در هر دو سوی میدانش. از حملات خودجوش مهاجمان به دروازه حریف بگیر تا جایگیریهای شتابزده و قاطی کردن مدافعان و قاط زدن زیر دست و پای هم و تا برسی به بازیکنان میانه میدانی که زیر ارسالهای بلند بیشترشان نظارهگر پرواز توپهای پرندهنما در آسمان داربی بودند تا... !
شاید تنها زیبایی و گیرایی این داربی را بتوان در فرصتطلبیها و کاراییهای مهاجمان دو تیم و صدالبته هیجانش را در «کامبک» زدنها آن هم نه البته با کار گروهی که به مدد تکنیک فردی و هوشمندی مهاجمان در برابر مدافعانی خنثی و صدالبته بلاتکلیف در دو سوی میدانش دانست!
بنابراین باید هم جنابان مربیان خودشیفته به بیاعتباری شرح وظایف خودنوشته و خودخوانده مدون، هرکدام سریالی از بهانه جوییهای باسمهای و توجیهات کلیشهای ردیف کنند و در یک سوی میدانش ناتوانیهای خود را به پای وزیر و وکیل و در دیگر سویش به قولهای داده و پول و پاداشهای نداده بنویسند و هیهات که هنوز جوهر اعتراض نامههایشان خشک نشده برای پاک کردن امضای خود این در و آن در بزنند که نکند ناغافل پس پسکی از روی نیمکت کذا بیفتند!
صدالبته درد و مصیبت این فوتبال تا بوده و هست فقط داربی و داربیها نیست. درد مزمنش را باید در ویزیتهای ادواری آمپولزنان دکترنمایی دانست که چون لشگر سلم و تور برای درمان این بیمار -بخوان فوت کرده- از درو دروازه و سوراخ هجوم میآورند و با نسخههایی که برایش میپیچند، بیشتر رو به قبلهاش میکنند تا رو به هستی و حیات!