شهرام وزیری
در این فوتبال بیرئیس با این همه مرئوس رئیسنما، در این فوتبال بیاساس که نامش هست اما دریغ از اساسنامهاش؛ در این فوتبالی که پشت میزهایش قد و نیم قد پر از آدم است اما روی میزهایش نه کاری هست و نه بر و باری برای فوتبال؛ در این فوتبالی که هیکل ناتوانش در بایگانی راکد ویلموتسها همچنان خاک میخورد و گرد و غبارش به چشم و چال مردم رفته؛ در این فوتبالی که یک طرفش دندانساز تیمدار شدهاش نه تنها دندانهای خالی تیم قهرمانش را پر نکرد بلکه کلبتین به دست یکی یکی دندانهای سالمش را کشید و رفت؛ فوتبالی که در دیگر طرفش تیمدارنماهای عاشق پیشه رمئووار در کوچه پس کوچه های رم به دنبال ژولیتهای فراری گم شدند تا به طرفهالعین تیمشان را در به در کنند؛ فوتبالی که رئیس داوران همیشه آفسایدش را هنوز از در بیرونش نکرده، هول هولکی دوباره از پنجره میپرد وسط معرکه؛ در این فوتبالی که پر از عاشق پیشههای تازه پا گرفته است و شب نشده صبح به عشق انبانهای گشاد دشداشهپوشان از عاشقی فارغ میشوند؛ فوتبالی که سال به سال حضور مربیان دوره ندیدهاش با بده بستانیها ممد حیاتاند تا همچنان مفرح ذات این فوتبال باشند و... تو بگو حالا به چنین فوتبال هچل و مچل و هشلهف چه باید گفت؟!
هشلهفی که سالهاست روز از نو روزی ز نو به روزمرگی، برنامه گمکرده شب میخوابد و صبح بیبرنامهتر پا میشود. فوتبالی که هر روزه رنگ رخساره نشان از کذاب بودنش میدهد تا داشتهها و نداشتههایش را هم به خود و خودیها دروغ بگوید و هم مدام برای آن سوی آبها دروغ پراکنی کند. فوتبالی حرفهای البته نه از نظر ساختار متزلزلش که به کوری چشم هر آنکه نتواند دید، حرفه ای و غرقه در حساب سازیهای عدیدهاش. فوتبالی بدهکار با مدیرنماهایی همیشه طلبکار، فوتبالی که به ظاهر آه ندارد با ناله سودا کند اما با تبدیل ریال بیارزش به دلار البته باارزش از ما بهتران مدام سرمایههای این ملت شکم به پشت چسبیده را حیف میکند تا رندان در پس پرده میل فرمایند. تو به چنین فوتبالی نمیگویی هشلهف؟!
*واژه هشلهف در فرهنگ لغات به معنای بیمصرف، ناکارآمد و بیهوده آمده است.